زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

گرمای دور از دسترس

آهای اهالی فن بیاین به این سوال من پاسخ بدین که چرا جای شوفاژ زیر طاقچه پنجره است؟ خب آدم دلش می خواد بره به شوفاژ بچسبه تا گرم بشه ولی این لبه پنجره مزاحم میشه. اصلا نمیشد این وسایل گرمایشی وسط خونه باشه که دور تا دورش کلی جا برای نشستن باشه؟؟
خب از بزرگان اگر کسی جواب سوال من رو بلده خواهش می کنم بیاد اینجا بنویسه تا یک بنده خدا رو از بی اطلاعی نجات دهد.
در راستای کوتاه کردن شب های سرد و طولانی، ما جمعه شب مهمان خانه سمیرا بودیم و شنبه شب هم شقایق مهمان خانه ما.
خونه سمیرا خوبیش اینه که گرمه و کف خونه قالی هست و بدون کفش توی خونه راه می روند. شقایق هم به مهمانی خانه سمیرا دعوت بودند. بعد از صرف شام خانوم ها توی آشپزخانه(سنگر همیشگی!) و آقایون توی اتاق به گپ و گفتگو مشغول شدند. پسر سمیرا هم ساعت 9 رفت خوابید. آقایون بحث های سیاسی و تاریخی و .. می کردند و خانوم ها هم که همیشه مباحث اختصاصی خودشون رو دارند. سمیرا و شقایق از خاطرات سال های زندگی در آلمان تعریف کردند و من هم یک جعبه دستمال کاغدی گذاشته بودم کنار دستم و بر این خاطرات غم انگیز اشک می ریختم
شقایق که حدود 10 سال در آلمان تنها زندگی می کرده و حدود 3 ساله که ازدواج کرده. سمیرا هم که از ایران با همسرش آشنا شده و ازدواج کرده و سپس به آلمان اومده.
هر دوشون از لایه های درونی زندگی کنار آلمان ها خاطرات تلخی داشتند. شقایق تعریف می کرد که وقتی در حمعی باشی که همه شون آلمان باشند واقعا احساس خارجی بودن می کنی. و اونها هم از کلمه خارجی به عنوان فحش استفاده می کنند. مثلا وقتی می خواهند بگویند این وسیله ای که خریدی بی کلاس هست. می گویند که به سلیقه خارجی ها (اونها مشخصا اسم می برند، مثلا عرب ها یا ترک ها) خریدی. شقایق می گفت یک بار پدر دوستم یک ماشین دست دوم خریده بود، دخترش که خوشش نیومده بود بهش گفته بود این همه پول دادی ماشین مثل خارجی ها(مثلا ترک ها)خریدی؟ شقایق هم گفت من هم بهش گفتم خیلی باید تلاش کنی تا کلاست بره بالا و مثل ایرانی ها(پارس ها) بخری.
ولی در حالت کلی می گفت که خانواده های اصیل آلمانی خیلی به نژاد خودشون و خانواده شون افتخار می کنند. حتی اگر از تو تعریف هم بکنند حتما ویژگی های مثبت خودشون رو هم متذکر می شوند که به عنوان خارجی یک وقت فکر نکنی که از یک آلمانی بالاتر قرار می گیری. به قول شقایق همه آلمان ها یک ه ی ت ل ر در درونشون وجود داره.
نکته ای که هم شقایق و هم سمیرا بهش اشاره کردند تفاوت دیدگاه ما و آنها درباره پاکیزگی است.از زمان کهن در ایران دستشویی و حمام وجود داشته ولی در غرب حدود 100 سال است که حمام مورد استفاده قرار می گیرد. در گذشته کل یک خانواده از یک آب برای استحمام استفاده می کردند. یعنی وان را پر آب می کردند و از بزرگ خانواده تا کوچک خودشان را در همان آب می شستند سمیرا می گفت یکی از دوستانم که تازه با یک خارجی ازدواج کرده بود با خوشحالی به من می گفت شوهرم به من گفته از نظر من مشکلی نداره که تو هر روز به حمام بری!! در خانواده پدری این خانوم هر کدام از اعضای خانواده یک روز در هفته حق استفاده از حمام را داشتهشقایق می گفت که در یک جمع آلمانی یک نفر با تحقیر بهش گفته شما وقتی دستشویی می روید خودتان را می شورید؟ چه چندش آور!! (بیشترین آمار بیماری های عفونی مربوط به کشورهای اروپایی است به خاطر همین عدم نظافتشون)شقایق گفت من هم صبر کردم وقتی آنها راجع به عطری که خریده بودند حرف می زدند بهشون گفتم که می دونید عطر اختراع کجاست و چرا اختراع شده؟ عطر را اروپائیان ابداع کردند چون به مدت طولانی حمام نمی رفتند و از بوی بد بدن خود و اطرافیانشان فراری بودند.
به قول شقایق دائم نمی شود که باهاشون بحث کرد و توضیح داد. مخصوصا که از دید اونها پاکستانی و هندی و عرب و ایرانی همه یکی هستند.و هر اتفاقی که در هر یک از کشورهای شرق رخ بدهد به همه نسبت می دهند.همان طور که از نطر ما هلند و بلژیک و دانمارک یکی است. ولی شقایق هم  تیکه های خوبی بهشون گفته ها
البته بعضی از ویژگی ها خصوصیت هر نژاد یا کشور هست. مثلا آلمان ها به جدی بودن و پرتلاش بودن معروف هستند. اگر محبت و یا احساسی هم بخواهند بروز بدهند در چارچوب برنامه قبلی است. یعنی ایده ای برای ابراز محبت ندارند.
مثلا سمیرا تعریف می کند که مادرشوهرش که آلمانی است برای نوه اش (پسر سمیرا)اسباب بازی می خرد، کتاب می خواند، او را مثلا پارک و موزه می برد ولی هیچ گاه او را در آغوش نمی گیرد. وقتی برایش کتاب می خواند با فاصله کنار همدیگر می نشینند. منظورم این نیست که اینها بد هستند، منظورم تفاوتی است که ما در ابراز محبت داریم. اون وقت سمیرا می گفت که پسر من عاشق ایران و فضای اونجاست که بچه ها در خانه می دوند و یا از سر وکله پدربزرگ و مادربزرگ بالا می روند و ارتباط فیزیکی بیشتری با یکدیگر دارند.
اینجا بچه ها مستقل بار می آیند، راس ساعت می خوابند و خودشون کارهاشون رو انجام می دهند و در جوانی هم به سرعت به سمت استقلال پیش می روند. از لحاظ عاطفی و یا اقتصادی زیاد به خانواده خود وابسته نیستند. مثلا توقع ندارند که وقتی ازدواج کردند پدر و مادر برایشان خانه فراهم کنند و یا وسایل خانه بخرند.
خلاصه همه این حرف ها :نمی توان به خاطر این که کسی در شرق یا غرب به دنیا اومده او را محکوم کرد، مهم تلاش و عقیده ای است که شخص خودش انتخاب می کند.
این هم عکس های پائیزی



برگ های زرد

کنار کانال

مرغان دریایی روی کانال

کلاس آوا

اون لحاف ابره بود که همش بالای سرمون کشیده بودن، چند روزه همش میاد تو چشممون! یعنی همچین همه شهر رفته زیر پتوی ابر که چشم چشم رو نمی بینه. خلاصه برای خودش مه ای هست.

دیروز رفتم کلی عکس از منظره های پائیزی گرفتم.درخت هایی که برگ های زرد و سرخ شون زمین ها رو پر کرده و یا درخت هایی که دیگه همه لباس برگ شون رو در آوردند و خواب هستند!

دیروز یک درختی در مسیر راه بود که ازش تکه های یخ می ریخت! مه ای که شب ها توی هواست روی برگ های درخت نشسته و یخ زده و حالا که روز شده وهوا کمی گرم تر شده تکه های یخ روی زمین می ریزند

آقای همسر کلاسی می روند به نام phonetic که به فارسی فکر می کنم میشه آوایی. در این کلاس روی استرس ها و سیلاب های مختلف و حالت های گوناگون بیان جمله و کلمه کار می کنند.دوبار با همدیگه رفتیم این کلاس رو!

مثلا استاد یک جمله را با علائم نگارشی مختلف مثل ! و ؟ یا !؟! یا ؟!؟ و ... و .  می نویسد و از بچه های کلاس می خواهد با توجه به علائم نگارشی آن را بیان کنند.

یا روی کاغذهای کوچک صفات و کلمات احساسی مختلف مثل شادی و عصبانیت و هیجان و عشق و بی تفاوتی و ... رو نوشته و به هر کدوم از افراد کلاس یکی می دهد و یک جمله را انتخاب می کند و می گوید هر کس با توجه به برگه ای که در دستش هست این جمله را اجرا کند تا بقیه کلاس بگویند آن کلمه ای که روی کاغذ دارد چیست. مثلا حس شادی و غم را در بیان یک جمله باید با حس های چهره و تن صدا بیان کرد.

کلا حالت های مختلف بیان یک جمله و آهنگ و لحن صدا،برای بیان کردن جمله مد نظر استاد هست.

نیم ساعت اول کلاس هم دونفر دونفر با هم بیست سوالی بازی می کنند! نه بیست سوالی دقیقا ها. هر کدوم از افراد 5 تا کلمه که روی کاغذهای جداگانه نوشته دارند و باید با توضیح دادن طرف مقابل را راهنمایی کنند تا به جواب صحیح برسد. قسمت سخت ماجرا این است که برای این قسمت باید یک عدد چوب پنبه در دهان گذاشته شود تا حرف ها نامفهوم به گوش طرف مقابل برسد. حالا تصور بفرمائید این چوب پنبه ها از سر بطری های م ش/روب به دست آمده. حالا چه جوری باید برای این معلم توضیح داد که ما نمی خواهیم این چوب پنبه ها رو توی دهان بذاریم؟؟!!




نهایتا وقتی معلم دید که ما نمی پذیریم به گذاشتن خودکار در دهان راضی شد. البته این چوب پنبه ها ظاهر خوبی دارند و تمیز هستند. ولی خب ...


چوب پنبه
در این کشور چون خارجی خیلی زیاد هست برای آموزش زبان برنامه ها و کتاب های زیادی طراحی شده. از آموزش زبان با شعر و آهنگ به کودکان در مهد تا بزرگسالان و پناهندگان و دانشجویان.
الان هم توی کلاس انواع حروف صدادار رو در لغات آلمانی بررسی می کنند. مثلا آی کوتاه در چه کلماتی هست و باید چه جوری بیان بشه . چون هر کشوری یک لهجه خاصی داره و یک سری حروف رو ندارند و یا با لحن دیگه ای تلفظ می کنند. مثلا آ که انگلیسی زبان تلفظ می کند با آ آلمانی و یا فارسی فرق دارد. ما خودمان هم در زبان فارسی دو نوع آ داریم. آ در کلمه "بازار" با آ در کلمه "بام" فرق می کند. اول آی کشیده و دومی آ کوتاه است. خلاصه در این کلاس تک تک حروف صدادار را در کلمات مختلف بررسی می کنند.
چند تا عکس از پائیز:

کنار کانال


زمین بازی خالی


کانال مه گرفته

لحاف ابر!

وای دو سه روزه یک لحاف کلفت و ضخیم از ابر توی آسمون پهن کردن. یعنی آدم تصور می کنه که تا چندین کیلومتر بالای سرش باید ابرهای فشرده به هم باشه.(اگر لحافی چیزی خواستین بدم خدمتتون!) این قدر ضخیمه که توی روز هم باید لامپ روشن کنیم. کل روز یک شنبه باران آمد و ما هم خوشحال بودیم که شنبه خریدهامون رو کردیم و می تونیم با خیال راحت از پشت پنجره باران رو تماشا کنیم.

دیروز زودپزمون ترکید! خب هول نکنید الان توضیح میدم که از نگرانی دربیاین. ما هر دومون سالم هستیم و اتفاق وحشتناکی نبود. یعنی فقط در زودپز زودتر از زمان مورد انتظار باز شد. من همیشه زودپز رو کم آبش می کنم و همچنین زیرش هم خیلی کم هست. ولی مشکل اینه که من همیشه در زودپز رو شل می بندم. از این دفعه قرار شده که آقای همسر در زودپز رو ببنده. حالا تصور کنید که این انفجار!! با صدای بلند رخ می داد و پلیس و آتش نشانی و آمبولانس و همسایه ها و ... میومدن.اون وقت ما چه جوری باید براشون توضیح می دادیم که زودپز چیه و کارکردش چیست. چطور باید توجیه شون می کردیم که ما در حال ساختن بمب نبودیم و تروری ست نیستیم؟؟ امروزه زودپز در ایران هم کالای غیراستاندارد شناخته میشه و به طور رسمی در مغازه ها فروخته نمیشه.



منظره درختان پائیزی
این هم عکس میوه جدیدی هست که خوردیم.(البته شاید برای ما عجیب باشه و بقیه تا حالا دیده باشن) طعمش تا حدودی شبیه توت فرنگی هست. اسمش رو گذاشتم فیلسوف.خب چی کار کنم اسمش سخته به زبون نمیاد. اسم اصلی اش physalis است. محصول کلمبیا(کشوری در آمریکای لاتین) هست. از بس شماها مدام حرف میوه های خوشمزه پائیزی و ترشی های مختلف رو می زنید آدم هوسش می شه.

میوه جدید
آقای همسر کلاسی در دانشگاه میره به اسم "آشنایی با فرهنگ آلمان". این کلاس اختیاری هست برای ایشون وبه خاطر علاقه میره. بعضی مطالب کلاس که جالب هست برای شما نقل می کنم. هر دفعه در کلاس راجع به یک مسئله صحبت میشه. مثلا یک جلسه در مورد لباس های سنتی و سوغاتی های هر منطقه آلمان صحبت کردند. یک جلسه دین و یک جلسه فرهنگ مردم شهر. برای دین گفتند که حدود 33% جمعیت آلمان مسیحی کاتولیک و 33% مسیحی پروتستان هستند و 33% باقی مانده هم دین های دیگر مثل اسلام و بودایی و ارتدکس و یا بی دین هستند.بعد از مسیحیت، اسلام پرجمعیت ترین گروه دینی هست. جنوب آلمان (منطقه ای که ما زندگی می کنیم) بیشتر کاتولیک هستند و شمال و غرب آلمان بیشتر پروتستان و شمال شرقی و اطراف برلین هم بی دین هستند!( به خاطر سلطه کمونیست در آن منطقه)
در این کلاس برگه ای دادند که مشخصات سه دین آسمانی یعنی مسیحیت و اسلام و یهود رو در یک جدول نوشتند. مثلا لفظی که هر دین برای خدا به کار می برند و تاریخ پیدایش شون و نام روحانی اعظم(مسیحیان کاتولیک و پروتستان نام اسقف اعظم شون فرق می کنه) و تعداد فرقه های هر دین(برای اسلام نوشته بود سنی و شیعه و علوی-فکر می کنم چون برای هر دینی سه تا دسته نام برده بود می خواست اسلام رو هم سه دسته ای نشون بده)
اسلاممسیحیتیهودنام دین
هلال ماه Halbmond  صلیب Kreuz ستاره داوود و شمعدان
Menora
نشان(سمبل)
مسجدکلیساکنیسهمحل عبادت
جمعهیک شنبهشنبهروز تعطیل مذهبی
قرآن Qoranانجیل Bibelتورات Torah کتاب مقدس
امام حجهکشیشخاخامپیشوای روحانی
توضیح هم داده بودند که در گروه های مختلف مسیحی ،بعضی هاشون زن ها نمی تونند کشیش اعظم بشوند و یا در برخی دیگر آنها که به خدمت دین در می آیند هرگز نباید ازدواج کنند.
در توصیف شهرهای کاتولیک هم گفتند که شهرهای کاتولیک پر از مجسمه است و حتما یک کلیسای جامع داره.
این کلاس هر دو هفته یک بار بازدید از موزه ها و کلیساها و نقاط دیدنی شهر هم داره. حالا دفعه بعد ماجراها و سخنان جدیدشون رو میگم.
عکس های زیر رو هم من در بازدید از کلیسای جامع شهرمون گرفتم.

مجسمه یک قدیس و جلوی آن هم ظرف آب مقدس


عبادتگاه


پائین تصویر سمبل پیکر هانریش دوم است که در این کلیسا به همراه همسرش دفن شده اند.
در کلیسای جامع نمایشگاه مجسمه هنر مدرن بود. کنار هر اثر نام سازنده و اسم اثر نوشته شده بود. حدود 30 اثر در این نمایشگاه بود. تصاویر زیر دو مجسمه که جالب تر بودند رو نشون میده. یک سری آدم چوبی با موهای نارنجی به وسیله نخ از سقف آویزان بودند

آدم های آویزان


از نمای نزدیک