زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

جادو شو!

خیلی وقت بود می خواستم برای جادوگری بنویسم، حال این مناسبت کارناوال فرصت خوبیه. من صبح ها 90% مواقع که تلویزیون رو روشن می کنم محال است که یکی از کانال ها برنامه ای مرتبط با جادوگری نداشته باشد. البته برنامه های صبح بیشتر تحلیل و خبر و یا مستند است و من ترجیح می دهم کانال kika یا برنامه های کودک و نوجوان رو نگاه کنم یعنی در طرف صبح که من این کانال رو تماشا می کنم سریال و یا فیلم سینمایی و یا کارتونی داره که توش جادوگر نقش داره. داستان های معروفی مثل زیبای خفته که همه می دونیم توسط سیب سرخ یک جادوگر به خواب رفت حالا این ماجرا رو به دنیای امروز پیوند زدند و یک سریال ازش ساخته بودند و یک مدتی مشغول بودیم. چند روز پیش هم فیلم سینمایی هانسل و گرتل(Hänsel und Gretel) که یک داستان آلمانی است رو دیدم. همون خواهر و برادری که توی جنگل یک خانه شکلاتی پیدا کردند که توش یک جادوگر زندگی می کرد. توضیح این داستان رو می تونید از ویکی پدیا بخونید. یا داستان دختری که 6 برادرش به قوهای سفید تبدیل شدند و دخترک برای نجات برادرانش باید 6 سال حرف نمی زد و لباس هایی از الیاف گیاهان برای آنها می بافت تا آنها دوباره به انسان تبدیل شوند! در آخر داستان هم دخترک را به جرم جادوگری به سوزانده شدن محکوم کردند و وقتی دخترک در میان شعله های آتش بود برادران قویش به کمکش آمدند.این هم یک افسانه پریان آلمانی است(از ویکی پدیا بخوانید).خلاصه اینها داستان های معروف جادوگری هست بقیه کارتون ها و فیلم هاش که معروف هم نیستند توش جادو و جادوگری داره، طوری که تا یه مدت من توی خونه راه می رفتم و مدام می گفتم  هِگزِ(hexe )به معنی جادو شو!،تاثیر فیلم روی من اینقدر بوده حالا بچه های کوچکتر از من دیگر بماند(احتمالا کار کودک درونم بوده) کلا جادو و جادوگری مثل یک اعتقاد قدیمی در این سرزمین ریشه دوانیده. اگر دقت کنید فیلم هری پاتر توسط یک نویسنده انگلیسی نوشته شده.فکر کنم بیشترین اعتقاد به این حرفه!! مربوط به این کشور هست و من شنیده ام که خانه های جن زده در این کشور هنوز هم وجود دارد. در گذشته های نه چندان دور گروهی از مردم این قاره اعتقاد داشتند که در کوه های جنگلی پوشیده از برف  غول زندگی می کند و گاهی شنیدن صدای آنها در نیمه شب را برای یکدیگر نقل می کردند. حالا جالبه که به دلیل اعتقادات مذهبی موج مبارزه با جادوگران در همین کشورها به راه افتاده و مجازات جادوگران هم سوزاندن بوده است. مثلا یکی از دلایلی که برای جادوگری اعلام می کردند داشتن موی سرخ بوده است! البته دلایل مذهبی و یا شاید اعمال دیگه هم بوده ولی این دلیل یکی از مسخره ترین هاشون هست.نمی دونم فیلم ژاندارک رو دیده اید یا نه؟ ژاندارک دختری فرانسوی است که برای نجات کشورش از دست انگلیسی ها وارد ارتش میشه و جنگاور و بسیار شجاع بوده. او اعلام کرده که سخنانی از طرف فرستادگان خدا می شنود که به او می گویند به ارتش برود. او دختر بسیار مذهبی و نیکوکار بوده و بسیار روزه می گرفته. بعد از فتوحات بسیار توسط انگلیسی ها اسیر می شود و در دادگاهی در کلیسا به جرم جادوگری (یا ادعای شنیدن صداهای غیبی)سوزانده می شود. ولی 25 سال بعد از مرگ در دادگاه دیگری تبرئه شده و به او لقب قدیس داده می شود .داستان زندگی اش را می توانید از ویکی پدیا بخوانید. در شهر مذهبی ما هم تا همین 100 سال پیش جادوگران را می سوزاندند. البته من هنوز مفتخر به دیدن جایگاه سوزاندن نشده ام ولی باورش برام سخته که همین پیرزن ها و پیرمردهای بسیار مسن مثلا شاهد سوزاندن یک انسان بدبختی به اتهام جادوگری بوده اند.
از سمیرا شنیده ام که یکی از دلایل تنفر مردم این کشور از یهودیان توهم جادوگری و شیطانی بودنشان بوده است. همون طور که می دانید یهودیت دینی آسمانی و کهن و در بسیاری از احکام مشابه اسلام است. مثلا تاکیدی که در نظافت و ذبح شرعی در اسلام هست در یهودیت هم موجود می باشد. یهودیان طبق توصیه دینشان به نظافت اهمیت می دادند ولی اکثر جامعه اروپایی در آن زمان حمام نرفتن رو مایه فخر و مباهات خود می دانستند(یکی از دلایل ظهور عطر و ادکلن هم فرار کردن از بوی بد ناشی از حمام نرفتنشان بوده) حالا به علت حمام نکردن بیماری های بسیاری گریبان گیرشان بوده و بسیار مریض می شدند و میمردند ولی یهودیان از این قاعده مستثنا می شدند برای همین مردم به آنها اتهام جادوگری می زدند.
البته می دانم که در کشور ما هم خرافات بسیاری بوده و هست. مسائلی مانند آینه بینی و فالگیری و رمالی هنوز هم مشتریانی دارد ولی نمی دانم آیا این افراد در گذشته این چنین مجازات می شدند یا خیر؟
خلاصه همه این حرف ها مقدمه بود که بگم توی کارناوال یک عده لباس جادوگرها رو پوشیده بودند و جاروی بلند جادوگری در دست داشتند. با جاروهای بلندشون گاهی سربه سر مردم می ذاشتند و مثلا زیر پای کسی را جارو می کردند یا اگر بچه ای حواسش نبود با جارو آهسته بهش ضربه می زدند.
من هم چند تا عکس با این جادوگرهای خوش اخلاق گرفتم.

ورود جادوگران به شهر!!


به خاطر سرما جادوگر کاپشن پوشیده!


جادوگر زحمت کش!!


جادوگری با کیسه کاغذ رنگی در دست در عکس ما حاضر شد.

مابقی عکس های کارناوال از گروه های موسیقی و تیم های ورزشی

همسرایان

اژدهای کفش خوار!(این یکی پارسال هم اومده بود)
این گروه ژیمناستیک کار زنان و مردان میانسال و خوش برخورد و خوش هیکلی بودند که با شور و حرارت برنامه اجرا می کردند و مورد تشویق حضار هم واقع می شدند.


حرکات آکروباتیک

این گروه ورزشی هم یک دختری را دسته جمعی به هوا می انداختند و بعد می گرفتندش. اون که قرار بود بره بالا عجب دل و جراتی داشت.



نوازندگان شاد
در آخر کارناوال همه گروه های رژه و مردم در میدان اصلی شهر جمع شدند و عکس می گرفتند و می نوشیدند! و اون گروهی از رژه روندگان که از شهرداری بودند روی پله های شهرداری ایستاده اند و یکی شون سخنرانی کرد و همه می خندیدند و تائیدش می کردند. مراسم تمام شد.

کارناوال امسال-3

از کثرت گروه های نوازنده و تیم های ورزشی (به خصوص حرکات هماهنگ و ژیمناستیک)می توان حدس زد که این دو مقوله در این شهر و احتمالا این کشور طرفداران زیادی دارد.

نوازندگان با تیپ های مختلف


بادکنکی که به پاش بسته رو ببینید


دایناسور فعال


گروه ورزشی


آدمک خوابیده


اعضای گروه ورزشی

از بس هر ماشینی که رد می شد کاغذ خرد شده و کاغذ رنگی می ریخت کف زمین پر شده بود از کاغذ. به قول آقای همسر این روز یکی از روزهای استثنایی برای ریختن آشغال در کف خیابان است.

کف خیابون

این خانوم در تصویر زیر در سبدش نان و میوه داشت و هر چند قدمی که می رفتند لقمه ای در دهان پسرش می گذاشت روش خوبی برای غذا دادن به بچه هاست.


لباس های قدیمی بر تن دارند


این گربه ذوق زده برامون دست تکون داد


قلعه بدوش


قلعه های متحرک


ملکه و پادشاه

بعضی از ماشین های عبوری به مردم نان می دادند. عده ای هم لیوان های نوشیدنی توزیع می کردند. یکی از این ماشین های رژه برای من یک بطری کوچک نوشیدنی پرت کرد که نتونستم بگیرم و افتاد زمین و شکست البته خیلی خوب شد چون در هر صورت من که نمی خوردم به دلیل این که نمی دونم چه نوع نوشیدنی بود. اون آقاهه هم از این که من نتونستم بگیرم متاسف شد و سرش را تکان داد.

از مدت ها قبل در فروشگاه های شهر لباس کارناوال می فروختند. مخصوصا برای بچه ها که تنوع مدلش خیلی زیاد بود.لباس هایی با مدل های حشرات مثل کفشدوزک و پروانه و برای پسرها هم اسپایدر من و سوپر من و پلیس و آتش نشان و شوالیه

کارناوال امسال-2

اول از همه ورود خواهرکوچولوی عزیزم را به دنیای مهندسان تبریک می گم. جای من در جلسه دفاعش خالی بوده. از بقیه فامیل که در این جلسه شرکت کردند کمال تشکر را دارم
دوم بعضی از دوستان و فامیل عزیز که قبلا نظر می دادند در پشت سایه پنهان شدند و خبری ازشون نیست.خلاصه می خواستم بگم من همیشه منتظر نظرات تون هستم
به نظرم کارناوال امسال خلوت تر از پارسال بود. منظورم تعداد گروه های رژه اش هست. شاید به خاطر سرمای هوا بود. البته در شهر کوچک ما گروه ها و نمایش ها تکراری هست ولی خب باز هم یه روز متفاوت برای همه به خصوص بچه ها و مسن هاست. گروه های رژه رونده از شرکت ها و فروشگاه ها و باشگاه های مختلف شهر هستند و معمولا شکلات و کادوهای کوچک به مردم می دادند. گروه ها که وارد می شدند با صدای بلند Helau می گفتند و جمعیت پاسخشان را می دادند.
این گروه با اسب های سیاه قوی هیکل و بلند قامت لباس های قدیمی پوشیده بودند.



در تصویر زیر یکی از خانوم ها داره Helau میگه و اون یکی داره شکلات از کیفش درمیاره

دو خانوم با لباس های قدیمی و اسب های پاکوتاه


کالسکه پر از کاه و دختری با لباس قدیمی


راهب کالسکه سوار


اسبان سیاه که به نظرم همراهان پادشاه و ملکه هستند


در دستانش شکلات دارد و به بچه ها می دهد.

گروه زیر اعضای یک باشگاه حرکات موزون! هستند که به علت سرمای هوا لباس های پوشیده برتن دارند!

گروه بزرگسالان همان باشگاه که سرمای هوا بر آنها کارگر نبود و من مجبور شدم تصویر رو سانسور کنم


اعضای یک کلاس موسیقی با لباس های سنتی

نفر جلویی منقار دارد!


موش و خرگوش


ایشون احتمالا پری درخت ها هستند


دختر دوچرخه سوار شیرینی می دهد

اکثر جمعیت چون می دانستند که شیرینی و شکلات و کادو توزیع می شود با خود کیف و کیسه آورده بودند. بعضی از گروه ها شکلات ها را بر روی جمعیت می ریختند و بچه ها مشتاقانه جمع می کردند. هیچ دعوایی هم در کار نبود چون هر کس شکلات جلوی پای خودش را برمی داشت. بعضی از آدم ها از پنجره خانه هایشان که در مسیر رژه بود دست تکان می دادند و بعضی از رژه رونده ها برایشان شکلات و اسباب بازی ها را به طرف پنجره ها می انداختند.
این خانوم لباس کارناوال های برزیلی رو پوشیده ولی به علت سرمای هوا با پوشش کامل وارد صحنه شده.



کلاه گیس های رنگی


گروه موسیقی


ژیمناستیک کار

گروه هایی که با ماشین های رنگ کرده و تزئین شده وارد می شدند هر دو طرف ماشین افرادی با لباس های فرم ایستاده بودند تا کسی از برخورد با ماشین صدمه نبیند.


محافظان در سمت چپ تصویر مشخص هستند.

این ماشین عروسک می داد. یعنی همین طوری یک نفر را نشان می کردند وبرایش عروسک را پرتاب می کردند.به ما که رسیدند اول آقای سفیدپوش یک عروسک قهوه ای برای من انداخت ولی من نتونستم بگیرم و به نفر پشت سری ام رسید. بعدش آقای دومی که سیاه پوشیده به من یک خرگوش صورتی نازنازی داد