زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

بوی عید می آید

خوانندگان (خواننده متن منظورم هست نه خواننده آواز!)عزیز توجه فرمائید صدای من(منظورم نوشته هایم است) را از میهن عزیزمان می شنوید. من برای سال نو و شرکت در شادی ها و دید و بازدیدها و خبرهای خوب برف و سرمای طولانی زمستان را رها کرده و به کشور آفتاب پرور خودمان تشریف آورده ام پرواز طولانی و خسته کننده ای از مونیخ به استانبول و سپس تهران داشتم. حمل یک عدد چمدان 31 کیلویی(بار مجاز 30 کیلو بود) و یک کوله 9 کیلویی(بار مجاز مسافر 8 کیلو بود) و یک لپ تاپ به تنهایی کاری بس مشکل بود. صبح زود از شهر خودمان به سمت فرودگاه مونیخ حرکت کردم. بعد از یک دفعه تعویض قطار به شهر مونیخ رسیدم و در داخل شهر مونیخ هم دو خط مترو عوض کردم تا به فرودگاه رسیدم. در این سفر با Cornelia و یکی از دانشجویان ایرانی همسفر بودیم. پروازم یک شرکت هواپیمایی ترکیه ای بود. خوشبختانه در تحویل بار به خاطر اضافه بار بهم گیر نداد. ولی صف چک پاسپورت و بازرسی امنیتی کمی حوصله می خواست. نماز ظهر را در نمازخانه کوچک وزیبای فرودگاه مونیخ خواندم و ناهار دست پخت خودم را در داخل هواپیما نوش جان فرمودم!! چون هواپیمایی کم هزینه تر انتخاب کرده بودم حتی یک قطره آب رایگان هم به مسافران نمی دادند. تا رسیدن به مقصد در دل بارها ایران ایر خودمان با مهمانداران خوش اخلاق و غذاهای خوشمزه شان را درود فرستادم. توقف 6 ساعته در فرودگاه استانبول بسیار طولانی و خسته کننده بود. در مدتی که در سالن کوچک تزانزیت فرودگاه استانبول نشسته بودیم ایرانی هایی از پروازهایی از سایر نقاط اروپا به ما ملحق شدند و دسته جمعی در سالن انتظا می کشیدیم. من با یک خانوم ایرانی  که از هلند عازم ایران بود آشنا شدم. یک خانوم محجبه دیگر هم بود که پسر کوچکش دائم در حال بالا و پائین رفتن از کیوسک تلفن فرودگاه بود. پدر این پسر ایرانی بود و گفت که در انگلستان زندگی می کند و همسرش ترک متولد آلمان است!! دیگه خودتون تصور کنید این بچه در آینده می تونه به چند زبان دنیا تکلم بکنه؟ اسمش ایلیا بود و دائم به باباش می گفت بالا بالا(منظورش این بود که من رو بغل کن تا دستم به دکمه های تلفن برسه و بتونم شماره بگیرم!!!)
در فرودگاه استانبول از هر کس سراغ نمازخانه می گرفتم گفتند در داخل سالن ترانزیت همچین مکانی نیست. ما چون مسافر مقصد بعدی بودیم اجازه خروج از سالن ترانزیت را نداشتیم. وقتی رفتم به دستشویی تا وضو بگیرم خانوم نظافتچی با همان زبان ترکی و با ایما و اشاره بهم گفت اینجا وضو گرفتن و نماز خواندن ممنوع است! من هم صبر کردم تا اون رفت و بعد وضو گرفتم و در گوشه خلوت سالن نماز خواندم. واقعا جای تاسف داشت که فرودگاه مونیخ نمازخانه داشت ولی فرودگاه استانبول اجازه وضو گرفتن هم نمی دادند

این هم چند عکس از یک قلعه قدیمی در نزدیک شهرمان

برج قلعه


نمای شهر از بالای قلعه

ساختمان قلعه

خانه ای برای زندگی

اگر از برف و بوران قطب جنوب و قندیل های یخ آویزان از در و دیوارها و و حبس شدن در خانه برایتان بگویم که خواهید گفت مسئله جدیدی نیست. بنابراین از این موضوع در حد همین یک جمله یاد می کنیم. یک برنامه ای داره تلویزیون به نام kaufen,mieten wohnen یعنی خرید، اجاره زندگی کردن. این برنامه هر بار در دو یا سه شاخه مجزا در سه شهر مختلف پیگیری میشه. این جوریه که یک بنگاه مسکن را نشان می کند و با یکی از مشتری های اجاره یا خرید برای دیدن خانه و نظرات مختلفشان همراه می شود. همراه با بنگاهی و مشتری برای دیدن خانه ها می روند. نمای خارجی و داخلی خانه و متراژ و نقشه خانه و ایده آل ها و نظرات منفی و مثبت مشتری را نمایش می دهد. اول هم بنگاهی و خود مشتری خود را معرفی می کنند و شرایط شغلی و زندگی و میزان قیمت و خواسته هایشان را بیان می کنند. یک بار یکی از بنگاهی ها یک پسر ایرانی بود. مشتری هایشان هم جالبند. مثلا مادر و دختر و یا یک خانواده وصله ای !! یعنی یک مادر و یک فرزند که با یک آقای بدون فرزند ازدواج کرده و حالا می خواهند در خانه مشترک زندگی کنند.یک بار هم یک آقایی با لباس و آرایش زنانه مشتری اجاره خانه بود.خلاصه این دوربین با هر کدام از این اکیپ ها راه می افتد. بنگاه چند خانه پیشنهاد می دهد و مشتری ها هر سری ایراد می گیرند که مثلا اتاقش کوچک است یا آقتابگیر نیست. هر خانه را که نشان می دهد مشخصات متراژ و میزان دسترسی به ایستگاه مترو و اتوبوس و موقعیت در شهر و هم چنین قیمت آن را کنارش می نویسد. خب آدم دستش میاد که مثلا توی برلین (پایتخت سیاسی آلمان) خانه ای با فلان مساحت و در فلان منطقه اجاره ماهیانه اش چند است. کلا برای افزایش اطلاعات عمومی و مقایسه کردن مناسب است.
بعد از پسند خانه چه خرید و یا چه اجاره با مشتری های خانه برای روبه راه کردن خانه همراه می شوند. مثلا بعضی از خانه های پسندیده شده کابینت و هیچ امکاناتی در آشپزخانه ندارد و مستاجر باید همه را تهیه کند. خلاصه از خرید رنگ و کاغذ دیواری تا کابینت و میز صندلی ناهار خوری و مبل تا کمد اتاق بچه و ویترین و ...را تهیه می کنند. قیمت هر کدام را هم می نویسد. البته اونهایی که تازه مزدوج شدن کل وسایل رو می خرند و بعضی ها که قبلا مستاجر بودند وسیله های زندگی دارند و مراحل بسته بندی و اسباب کشی رو نشان می دهد. می دونید که زوج های جوان برای تهیه خانه و وسایل زندگی با یکدیگر مشارکت می کنند و مثلا وظیقه خانواده دختر جهیزیه و خانواده پسر تهیه خانه نیست خودشون در حد وسعشون با هم خرید می کنند. در بعضی کشورها رسم است که زوجین لیست وسایل مورد نیازشان را در یک فروشگاه معروف شهر می زنند و دوستان و فامیل که برای چشم روشنی می خواهند کادو بیاورند تلفنی می پرسند که چه بیاوریم و آنها آدرس فروشگاه مربوطه و لیست خود را می دهند. این طوری وسایل مورد نیازشون تا حدی تهیه می شه و گیر وسایل تکراری و به دردنخور نمی افتند(این را برادر جان از کشور محل سکونتشان تعریف کرده اند) .
خلاصه بعد از خرید وسایل و رنگ کردن اتاق ها و تزئین و چیدمان دور هم می شینند و کیک می خورند. یا زوجین به هم کادو می دهند. من تزئین اتاق بچه ها را دوست دارم که پر از عکس و کاغذ رنگی و رنگارنگ درست می کنند. در تمامی مراحل هم معمولا خانواده کنار هم کار می کنند. مثلا خانومه گل های آشپزخانه را می چسباند و آقای خانه اتاق پذیرایی را رنگ می کند. بچه ها هم اتاق خودشان را با کمک بزرگترها رنگ می کنند. مثلا یک دختربچه بود با کمک خاله اش دستش را در قوطی های مختلف رنگ می زد و اثر کف دستش را روی تمام دیوارهای اتاقش به یادگار گذاشت. و سپس به کمک خاله اش روی یک دیوار اتاقش گربه کیتی را نقاشی و رنگ آمیزی کرد
این هم عکس های برفی
سه تا بچه که با مادرشان برای سورتمه و یخ سواری راهی پارک می شوند.



ماشین برفی


پاپی که استعفا داد

این رو می خواستم چند روز پیش بنویسم که فرصت نشد.بالاخره این پاپ شانزدهم از واتیکان رفت و بحث های مربوط به استعفا و عنوان بعدی ایشان حل شد. همین طور که می دانید این پاپ آلمانی بوده است و از ایالت ما یعنی بایرن بوده. یادمه که معلم زبانمان پارسال با افتخار این موضوع رو خاطر نشان می کرد که پاپ از بایرن است. همان طور که می دانید پاپ رهبر مذهبی کاتولیک های جهان است و دیگر گروه های مسیحی عقیده های جداگانه دارند. شهر کوچک ما از مراکز مهم کاتولیک ها در کشور است. بنابراین بسیار مایه فخر و مباهاتشان بود که پاپ از ایالت آنهاست. نام پاپ بندیک شانزدهم هم یوزف یا همان یوسف است. در هفته ای که خبر استعفای پاپ اعلام شد شبکه های تلویزیونی 24 ساعته خبر و تحلیل پخش می کردند. سخنرانی ها و دیدارهای این بنده خدا را می گذاشتند و توضیح و تفسیر علت استعفا و برنامه های بعدی ایشان بود. من دیگه رسما کلافه شده بودم. البته من کاری به مباحث سیاسی و علت استعفای ایشان ندارم ولی برای مردم این کشور بسیار مهم بود که پاپ آلمانی شون داره میره.

پاپ شانزدهم
بزرگترین دسته مسیحیان دنیا کاتولیک هستند و بقیه پروتستان و ارتدوکس می باشند. کاتولیک ها که مقر مذهبی شان در واتیکان ایتالیاست از دستورات پاپ تبعیت می کنند. دسته دیگر مسیحیان اوانگلیش(evangelisch) یا پروتستان هستند. این گروه تعصب کمتری دارند و نسبتا نوظهور هستند. بنیانگذار پروتستان ها کشیش مارتین لوتر است که در قرن 15 میلادی تغییراتی بنیادین در عقاید کلیسا به وجود آورد. طبق اعتقاد مارتین لوتر ،خرید بهشت و یا بخشش به خاطر رنج مسیح غیرعقلانی است و هر انسانی خود مسئول اعمال خود می باشد. لوتر که یک کشیش آلمانی است بسیاری از دیدگاه های کلیسای کاتولیک من جمله پسر خدا دانستن حضرت عیسی را رد کرده است. او در عقاید به انجیل پولس نبی وفادار بود. تا قبل از لوتر انجیل همیشه به زبان اصلی آن یعنی لاتین خوانده می شد برای نخستین بار لوتر انجیل را به زبان آلمانی ترجمه کرد.
در حالت کلی پروتستان ها دید بهتری نسبت به مسلمانان دارند.
درباره لوتر می توانید از اینجا بخوانید. حالا این شهری که ما در آن ساکن هستیم شهر مذهبی کاتولیک است و فقط چند کلیسا از پروتستان ها دارد. یکی از اساتید دانشگاه که خانوم مسنی است می گفت که من وقتی بچه بودم به این شهر آمدیم و ما چون پروتستان بودیم در این شهر کلیسا نداشتیم و در مدرسه من از بچه ها جدا می نشستم . برای من قدغن بود که در غذا با دیگر بچه ها شریک شوم. آنها سختی های بسیار کشیده بودند.
مارتین لوتر
یکبار دیگه هم تلویزیون سر اون قضیه کشتار در دبستانی در آمریکا به شور آمده بود و مدام برنامه و تفسیر و مصاحبه پخش می کرد. دائم هم روی این مسئله تاکید می کردند که ما چقدر کشور خوبی هستیم که حمل اسلحه رو آزاد اعلام نکردیم. کلا هر از گاهی باید یک موضوعی پیدا شود تا تمام کانال های تلویزون به آن اهمیت مضاعف بدهند.