زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

جشن بهارانه

در سال جدید میلادی یک تقویم دیواری تبلیغاتی گرفتیم و به دیوار راهرو زدیم تا قرارها و نوبت هامون رو توش یادداشت کنیم. در آلمان تا اونجا که من بین آدم ها دیدم داشتن تقویم دیواری توی خونه و یک تقویم جیبی برای یادداشت قرارها مرسوم هست. از بس که ماشالله همه جا تلفنی و ایمیلی قرار تعیین می کنند اگر آدم یادداشت نکنه واقعا قاطی پاطی میشه و فراموش می کنه. از الان برای هفته آینده 4 تا قرار توی تقویم یادداشت کرده ام. دو تا نوبت چکاپ دکتر برای ارمیا و یک نوبت حضور ماما در خانه و یکی هم برای موسسه مشاوره. حالا خوبه من قرارها رو توی تقویم دیواری یادداشت می کنم اونهایی که تقویم جیبی دارن که باید دو سه جا رو چک کنن. خلاصه این تقویم که امسال گرفتیم اکثر مناسبت های سال رو توش نوشته. از مناسبت های ملی تا مذهبی و جالب اینه که در هر ماه تقریبا به طور میانگین 5 تا مناسبت وجود داره البته این ماه (ماه آوریل)7 تا مناسبت مذهبی داره! من همیشه فکر می کردم ما مسلمان ها مناسبت های مذهبی زیادی داریم ولی می بینم توی این تقویم که هفته ای حداقل یک مناسبت وجود داره. مثلا یکشنبه قبل Palmsonntag یعنی یکشنبه نخل بود که من عکس های مراسم هایش را در کشورهای مختلف در خبرگزاری ها دیدم. مناسبتش هم ورود حضرت مسیح(ع) به بیت المقدس و استقبال مردم آن منطقه از ایشان است.الان یک هفته ای است که تعطیلات Ostern شروع شده و بچه ها تعطیلند. این عید که همان عید پاک هست ریشه مذهبی دارد و مربوط به روزه داری 40 روزه مسیحیت هست هر چند که یک جوری جشن بهاره هم محسوب میشه. جشنی که نماد آن تخم مرغ و خرگوش و مرغ هست به قول آقای همسر جشن خرگوش هاست! ماجرا از این قراره که در آغاز بهار که مرغ ها تخم می گذارند خرگوشها  آن را جایی پنهان می کنند و بچه ها باید تخم مرغ ها را بیابند!(البته دقیق نمی دونم چی هست ولی همچین چیزی رو شنیدم) از مدت ها قبل توی فروشگاه ها پر از مجسمه های خرگوش و تخم مرغ رنگی شده است. حالا هم گویا بازی مرتبط با این جشن برقرار هست که والدین تخم مرغ ها را پنهان می کنند و بچه ها آنها را بیابند. فروشگاه ها پر از تخم مرغ رنگی می شود و فکر می کنم توی خونه ها هم پوست تخم مرغ ها را رنگ می کنند و می خورند. یک سری از تبلیغات چند هفته قبل از Tchibo هم مربوط به وسایل تخم مرغ پزی بود که نمی دونم کی فرصت می کنم عکس هایش را بذارم
امروز که جمعه است و در ایالت کاتولیک ما تعطیل می باشد مناسبتش Karfreitag و دیروز روز Gründonnerstag بود.(از ویکی پدیا بخوانید) امروز روز به صلیب کشیدن مسیح است و به حساب روز عزاداری است. در این روز مسیحیان معتقد از خوردن گوشت خودداری می کنند و البته خارجی ها هم باید حواسشون باشه که اگر امروز که تعطیل هست میرن گردش حداقل از خوردن گوشت و برپا کردن منقل خودداری کنند. سه روز بعد از به صلیب کشیدن مسیح ایشان زنده می شود که آن روز عید پاک است و جشن می گیرند و روز رستاخیز نامیده می شود. البته من خیلی دقیق بلد نیستم ولی کلا مناسبت روزه داری و صلیب کشیدن و رستاخیز چندین روز متوالی و نزدیک به هم است که امروزه بیشتر همان جشن بهاره و تخم مرغ رنگیش برای نسل امروز مونده و البته تعطیلات دوهفته ای دلچسب! در فصل خوب بهار.


تزئین عید Ostrn

تزئین طبیعی!

شکلات ها و تصاویر خرگوشی
البته عکس های بیشتر و زیباتر گرفته بودم ولی چون توی لپ تاپ خودم هست و اون لپ تاپ هم داره خاک می خوره به همین ها بسنده کنید!عکس های جدید:

تزئینات تخم مرغی با کاموا


یک انجمن خیریه این تخم مرغ ها را دونه ای 1 یورو می فروخت و مردم می خریدند و به این نرده ها آویزون می کردند

حق حیات

شنبه دسته جمعی رفتیم میدان اصلی شهر. خوشبختانه هوا آفتابی بود و جمعیت مشتاق هوای خوب هم در میدان و اطراف آن در حال رفت و آمد بودند. قبل از رسیدن به میدان از دور کفش هایی را دیدم که منظم روی زمین چیده شده بود. طبق معمول شنبه ها در میدان اصلی شهر خبری بود. نزدیک تر که رفتیم دیدیم که حدود 100 تا کفش بچه گانه به طور منظم روی زمین چیده شده است. اطراف آن هم پلاکاردهایی گذاشته بودند. یکی دو تا میز هم بود که بروشور روشون بود و یک سری مجسمه کوچولو از جنین انسان! پیرمردی که دور میز ایستاده بود تا من رو دید که بروشورها را برداشتم جلو آمد و شروع به حرف زدن کرد. یک مجسمه کوچولوی جنین رو برداشت و توضیح داد این جنین 3 ماهه انسان در سایز واقعی است که همه اجزای بدنش کامل است و درک دارد و صدا و موسیقی را می فهمد و آرامش و استرس را از محیط اطراف و مادر درک می کند و.... فکر کنم خودتون هم فهمیدین که اینها مخالفان سقط جنین هستند. روی پلاکاردهای مختلف با عکس کودکان سالم و یا عقب افتاده ذهنی جملات مختلفی مانند "من هم حق حیات دارم" یا "من هم دوست دارم زندگی کنم "یا "حیات هدیه ای از طرف خداوند است" نوشته بود. در یک سری بروشورها هم جملاتی از کتاب مقدس در همین مورد نوشته بود. یکی از بروشورها متنی از طرف جنین 3 ماهه نوشته بود.
من نمی دونم آمار سقط جنین چقدر هست و یا در چه ماهی از عمر جنین مجاز به اینکار هستند.توی پلاکاردها نوشته بودند ماهیانه 1003 سقط جنین در ایالت بایرن اتفاق می افتد!
پیرمردی که برای من توضیح میداد پرسید که آیا ساکن این شهر هستی؟(معمولا آخر هفته ها از روستاها و شهرهای اطراف برای بازدید و یا گردش به شهر ما می آیند) و بعد گفت من در اینجا به دنیا آمده ام و 80 سال است در این شهر زندگی می کنم. از اون طرف یک پیرمرد دیگه رفته بود سراغ آقای همسر و از ملیت و دینش پرسیده بود و گفته بود در دین محمد هم سقط جنین حرام است. بعد که من رفتم پیش کالسکه ارمیا پیرمرد که متوجه شده بود اومد جلو و با علاقه می پرسید که بچه تان دختر است یا پسر و اسمش چیست و چند وقتش است و از این سوالات. اشاره به کلاه ارمیا که روی آن حروف الفبا نوشته بود کرد و گفت از حالا دارین بهش خوندن یاد میدین من هم گفتم روی سرش گذاشتیم تا خوب توی کله اش فرو بره! پیرمردها و پیرزنان و افراد دیگری بین جمعیتی که ایستاده بود به تماشا و یا عکس می گرفت می چرخیدند و با آدم ها حرف می زدند. یک سری بچه هم اون اطراف می چرخیدند و بازی می کردند.
این حرکات دسته جمعی احتمال بسیار زیاد از طرف کلیسا حمایت میشه چون بروشورها بیشتر نوشته ها و تصاویر مذهبی داشت. ولی همین که افرادی با سن و سال بالا در این جور فعالیت ها شرکت می کنند و با اجتماع ارتباط محترمانه دارند قابل تقدیره. حرکات عملی و نمادین و تلاش محترمانه تاثیرش از شعار و نوشته خیلی بیشتره. بعد از مدتی یک سری جوان آمدند و پشت تریبون با آهنگ های مدرن اشعاری در باب زندگی و حق حیات خواندند. خلاصه برنامه ادامه داشت که ما میدان را ترک کردیم.این هم آدرس سایت این گروه.


نمای کلی میدان






پلاکاردها را روی زمین چیده بودند


پیرمرد خوش اخلاق


این دلقک آوازه خوان ربطی به اون گروه نداشت.برای خودش کار می کرد!

مامای مهربان

خدا رو شکر سه روزه که مامای مهربون میاد خونه مون. یعنی همون مامای خودمون که سفر بود برگشته و اومده. واقعا شخصیت و برخورد آدم ها اینقدر توی روحیه طرف مقابل تاثیر می ذاره. این ماما که اسمش گیزلاست Gisella از در که اومد گفت واای خونه تون چه منظره زیبایی داره و با هم رفتیم به تراس و من درخت گیلاس توی حیاط رو که شکوفه کرده بهش نشون دادم هر چی هم فکر کردم معادل آلمانی و انگلیسی گیلاس یادم نیومد!! نه که میوه تابستون هست و خیلی وقته نخوردیم اسمش هم از حافظه ام پاک شده بود. ماما می گفت سال دیگه ارمیا هم می تونه از گیلاس ها بخوره. اون نگاهش و برخوردش و تعریف هایی که مدام از من و ارمیا می کرد آدم رو متوهم می کرد که چقدر منحصر به فرد است!! با ارمیا بسان یک آدم بزرگ با احترام و توضیحات کافی برخورد می کرد. مثلا وقتی می خواست وزنش کند با دقت توضیح می داد که من می خوام تو رو وزن کنم و ببخشید که راحتی ات را بر هم می زنم!! ارمیا رو قبل و بعد از شیرخوردن وزن کرد و می گفت مثلا اینقدر شیر خورده و مقدارش مناسب است.حتی وقتی پوشک ارمیا را باز کرد می گفت به به عجب دستشویی اش خوش رنگ است!! البته یک سری توصیفات با جزئیات دیگری هم از این مقوله داشت که دیگه من نمی نویسم(داشت برایم درباره رنگ مدفوع نوزاد و مراحل تبدیل رنگ اون توضیح می داد) یک سری اطلاعاتش برایم تازگی داشت. مثلا می گفت که دستهای نوزادان تا مدتی سرد است چون تجمع خون در ناحیه گوارشی است. و یا در هفته دوم و یا سوم صورت نوزادان جوش می زند به علت تاثیر هورمون ها. می گفت نوزادان حدودا پایان هر هفته مثلا هفته اول و یا هفته دوم به ناگهان رشد بیشتری می کنند و این باعث می شود که گرسنه تر شده وبیشتر گریه و بی تابی کنند. یا وقتی نوزادان رشد می کنند تاثیرش اول در بزرگ شدن شکم و تپل شدن چهره و رشد انگشتان دست مشخص می شود.
خودش گفت که یک دختر دارد که در شهر دیگری زندگی می کند و 33 ساله است و در ماه جولای نوه اش به دنیا می آید. شغل من را در ایران پرسید و رشته تحصیلی و ... خلاصه با هم دوست شدیم!
برایش آب و شیرینی ایرانی آوردم. کلی با ذوق شیرینی را خورد و تعریف کرد که چه خوشمزه است. از آقای همسر پرسید که شما در خانه غذا می پزید و به همسرتان کمک می کنید؟ من هم برای خالی نبودن عریضه گفتم مردان ایرانی دست پخت خوبی دارند(در مورد اکثر مردان فامیل ما که اینگونه است) ماما هم گفت که شوهر خواهرشوهرش ایرانی است و غذاهای خیلی خوشمزه ای می پزد. وکلی تعریف کرد که خواهرشوهرش هم غذاها را یاد گرفته و چقدر تنوع غذایی شان زیاد است و ... خوشحال شدم که پس زمینه ذهنی خوبی از ایرانیان دارد اون وقت من اگر سوالی چیزی ازش بپرسم فکر نمی کند کشوری عقب افتاده و بدون تکنولوژی و با کمترین امکانات بهداشتی داریم.
جلسه اول هم که اومده بود دفترچه معاینات ارمیا که در بیمارستان بهمون دادن رو باز کرد و نوشته های توش رو توضیح داد. راجع به این دفترچه U-heft سر فرصت توضیح میدم(دقت کردین من قراره چقدر چیزی رو سر فرصت توضیح بدم) در صفحه اول این دفترچه مشخصات baby هنگام تولد نوشته شده مثلا وضعیت تنفس نوزاد و یا وضعیت ظاهری جسمانی و یا وضعیت مادر هنگام تولد نوزاد و ... برای تست غربال گری بدو تولد هم پرسیدم که توی دفترچه بهم نشون داد که دو روز بعد از تولد از Baby خون گرفتن. گفت نمونه خون به مونیخ(مرکز استان) فرستاده میشه و اگر نتیجه آزمایشات مورد مشکوکی بود خبر میدن. برای ارمیا چون چیزی نوشته نشده بود گفت وضعیت غیرعادی وجود نداشته. گفت که برای 25 تا مورد آزمایش انجام میدهند ولی اسم همه را بلد نبود. اسم اونهایی هم که گفت غیر از تیروئید من نفهمیدم چی هست!! حالا باید برم این مطلب رو توی سایت های مرتبط بخوانم. از دوستان اگر کسی بلد هست لطفا راهنمایی کند.
چند تا کرم هم برای ماساژ و پوسته پوسته شدن پوست توصیه کرد. گفت برای جلوگیزی از دل درد نوزادان بهتر است دل و کف پای آنها گرم نگه داشته شود. کلا اینها اعتقادی به کلاه سر کردن و پوشاندن سر برای نوزاد ندارند!
بقیه توصیه ها رو هم که خودتون بلدین و توی ایران هم مرسوم هست. جلسه آخری که در این هفته آمده بود لیست کلاس های مرکز baby و والدین رو هم به من داد. کلاس های مختلف ماساژ نوزاد (نوزاد و پدر و یا نوزاد و مادر) و نوزاد و موسیقی و ورزش های مادران، ورزش های کمر برای مادران،QiGong برای زنان(ورزش چینی است) و... توی لیست بود که هزینه هر کدوم فرق می کرد.
عکس های زیر وسیله بازی جدیدی است که برای پارک نزدیک خانه مان آورده اند. یک وسیله چوبی دراز با سوراخ های متعدد که روی زمین شنی نصب کرده اند و بچه ها مثل کنار ساحل با سطل و چنگک پلاستیکی شون کنارش بازی می کنند. عکس بقیه وسایل این پارک رو قبلا گذاشته ام که فکر کنم جزء عکس هایی است که بر باد فنا رفته! کلا وسایل بازی بچه ها در پارک بیشتر با طناب و چوب و فلز اکثرا بدون رنگ و یا رنگ های طبیعی خودشان است.


کرم چوبی!


کرم شاخک و چشم هم دارد


یک سری وسیله هم بهش زنجیر شده تا بچه ها باهاش شن ها رو جابه جا کنند


زنگوله هم دارد




این هم وسیله دیگر پارک.