زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

چه کسی سگ را گم کرده ؟!

در راستای این که ارمیا یک بچه کاملا ددری شده دم غروب بنای بهانه گیری می ذاره و دلش می خواد که با ماشینش!! به گردش برده باشه. مدام بهونه می گیره ولی به محض این که پنجره اتاق رو باز می کنیم و صدای ماشین ها میاد ساکت میشه و وقتی پنجره رو می بندیم بلافاصله شروع می کنه. فکر کنم اگر کلیپی از این رفتار شازده پسر تهیه کنیم و در ی/و تیوپ و وایبر به اشتراک بذاریم احتمالا بیننده زیاد داشته باشه حیف اینجا پلیس سرچهارراه نداره که کالسکه رو بهش بسپریم تا یک نصفه روز با هم ماشین ها رو نظاره کنند. و یا حتی یک پستچی با دوچرخه هم به کارمان می آید. فکر می کنم باید با نوازنده های سطح شهر تفاهمنامه امضاء کنیم که یک همکار جدید بپذیرند که صبح تا ظهر در کنارشون بشینه و آمد و شد مردم رو تماشا کنه،فقط نگران این هستم که به جرم کار کشیدن از کودک ما رو مجازات کنند. فعلا خودمون جور همه ی اینها رو می کشیم و در همین راستا من قسمت عمده ای از کوچه پس کوچه های اطراف خونه مون رو کشف بنمودم و کلی عکس از خونه های مردم گرفتم.

چندی پیش در ماه رمضان که نیمه شب از مسجد بازمی گشتیم یک خانم جوانی در تاریکی شب به ما نزدیک شد و پرسید یک سگ کوچولو با رنگ روشن ندیدین؟ مسلما جواب ما منفی بود. چند قدم جلوتر در کوچه بعدی یک آقای مضطربی همین سوال رو از ما پرسید و دوباره جواب ما همان بود. در راستای این که خانم بسیار خونسرد و مرد مضطرب بود میشه دو تا نتیجه گرفت اول این که آقاهه صاحب سگ بوده و از دست دادن سگ براش  نگران کننده بوده و دوم این که خانم، صاحب سگ بوده و  قرار بوده آقاهه مراقب سگ باشه که در این کار اهمال کرده و قرار است آشی برایش پخته شود با یک وجب روغن روش ...توله سگ های کم سن معمولا توی شلوغی و جمعیت دست و پاشون رو گم می کنند و می ترسند و سر و صدا می کنند برای همین اوایل زندگی بیشتر شب ها بیرون میارنشون تا عادت کنند.

در کوچه بعدی یک گربه زبل رو دیدیم که در زیر ماشین ها کمین کرده بود با خودمون گفتیم احتمالا پس فردا صاحب همین هم آگهی می زنه و سراغ گمشده اش را می گیرد بهتره بگیریم ببریمش خونه تا در زمان لازم مژدگانی خوبی طلب کنیم. فقط حیف جا و غذای گربه در خانه نداشتیم.

ادامه عکس های مسیر راه خانه تا مسجد(توضیحات زیر هر عکس به وفور!! موجود است). یک Dance club به نام آگوستو هم در مسیر راه هست که شب های روزهای تعطیل(عجب عبارتی شد!) درش باز می شود و وقتی ما به سمت مسجد می رفتیم دم درش فرش قرمز پهن بود و گلدان های تزئینی و البته دو تا بادیگارد گردن کلفت سیاه پوش که اگر رویشان می شد در راستای بیشتر سیاهیده کردن خودشان دم غروب عینک دودی هم می زدند. این جور کلوپ ها معمولا سعی می کنند در اوایل غروب مشتری جذب کنند که تا صبح کلی خرج رو دستش بذارند!



اسم اینجا دروازه کاترین مقدس هست طبق تابلوی معرفی که کنار دیوار بود مربوط به بیش از 150 سال پیش هست. من قبلا فکر می کردم مجسمه مریم مقدس هست. احتمالا اصل مجسمه در موزه قرار دارد و این بدل هست


یک سری آدم های خوشحال عکس خودشون و گربه شون رو روی دیوار خونه شون ترسیم کردند!


یک خانه بامزه


پنجره مهد کودک. وسایل مورد نیاز سفرهای تابستانی کاردستی بچه هاست


یک زنگ قدیمی که امروزی شده


یک خانه خرابه، البته احتمالا انبار کاه یا اصطبل بوده. همه خانه ها مرتب و بازسازی شده نیست. بعضی ها رنگ و رو رفته و بی ریخت هستند. یک سری خانه ها هستند که در نمای بیرونشون در قسمت پائین دیوار به جای سنگ از کاشی استفاده کردند که من هر وقت می بینمشان یاد کاشی های حمام های قدیمی می افتم .


کارخانه تولید مالت/ مخمر برای تولید ماءالشعیر و آب جو استفاده می شود. محصولات این کارخانه به بیش از 100 کشور از جمله ایران صادر می شود. در اطراف کارخانه بوی مالت جاری است. من هر وقت نمای این کارخانه را می بینم یاد فیلم "چارلی و کارخانه شکلات سازی" می افتم.


عکس های تبلیغاتی عروسی یک آتلیه. مثل فضاهای آتلیه ای پیشنهادی عروسی ما در ایران که با در قدیمی و چرخ چاه و دیوار کاهگلی گرفته می شود، عکس هایی با کالسکه و اسب و کالسکه چی و یا سوار بر قایق هم بود.


تبلیغات سیگار. نوشته سیگار کشیدن دو نفری خوشمزه است! من نمی دونم چرا 90% تابلوهای تبلیغاتی شهر ما عکس نوشیدنی های الکلی و سیگار و فست فود هست!!!!


خانه همسایه مسجد که در حیاط با مسجد مشترک هستند


چادرهای جمع شونده مورد استفاده در مواقع بارانی .همین طور نیمکت های جمع شونده در کنار دیوار


افطار
نظرات 30 + ارسال نظر
Tahere یکشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:01 ب.ظ http://phrophet.blogfa.com

سلام خانمى یه سوال در مورد سمیرا که میگفتى کار به خاطر حجابش گیرش نیومده الان کار مورد نظر با حجاب تونسته پیدا کنه؟

سلام
سمیرا هنوز دنبال کار می گرده. آخه کارهایی هم که مد نظرش هست توی شهر ما پیدا نمیشه

سارا.ص یکشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:08 ب.ظ http://shasusaname.blogfa.com

دیگه مامان که ددری باشه ..نی نی هم ددری میشه...الکی منتشو سر پسرمون نذار لیلی جون...اخه این بچه از همون زمان جنینیش ددری شد..فکر کردی یادمون میری...
ایام به کام مامان پر انرژی و سرزنده..

ای بابا. توپ رو انداختین توی زمین خودم. منو بگو دارم شکایتش رو می کنم
ممنون

ماری یکشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:39 ب.ظ http://http://ahomeincalgary.blogfa.com/

مثل همیشه عالی بود لیلی عزیز. میشه هر وقت گذری به مال و فروشگاههای بزرگ داشتی عکسهای مغازه ها رو بذاری تو وب، برام جالبه سلیقه ی اونا رو توی مواردی مثل لباس، آشپرخونه و سیسمونی نی نی ببینم. جایی مثل فروشگاه ایکیا یا فروشگاههای دیگه. مرسی عزیزم

قابل شما رو نداره.
در مورد لباس که واقعا ساده و کم تزئین هست. وسایل آشپزخانه هم خلاقانه هاش قشنگ تر. توی یک پست پارسال از فروشگاه مدل کابیت عکس گذاشته بودم.
برای سیسمونی نمی دونم منظورتون چیه؟ وسایل حمام و بازی؟
لطفا آدرس وبلاگ تون رو اصلاح کنید

تاتا دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:45 ق.ظ

آلمانی ها به خوردن آبجو معروفن واسه همینه که اصلا یک آلمانی بخوای فرض کنی یک لیوان یا به عبارتی یه ماگ بزرگ آبجو کنارشه
با پسر دلبندت ورزش می کنی ها
می گن بهترین ورزش برای خانم ها بعد از به دنیا آمدن بچه همینه که بزاریش تو کالسکه پیاده روی طولانی داشته باشی
البته من آخر عاقبت دردری شدن پسرت رو نمی دونم کلاب هم که دارید
دیگه حالاااا

بله بله این ملت آبجو خورهای معروفی هستند.یک سری کلیپ هست که هر کشوری رو با زبان و نمادش معرفی می کنه برای آلمانی ماگ بزرگ گذاشته.
ای بابا نمیشه حالا پیاده روی باشه ولی طولانی نباشه؟
آخ آخ یعنی ددری بودن همچین عاقبتی داره

بسامه دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:54 ق.ظ

نه دیگه... من با این خصلت ارمیا جور در نمیام چون به شدت دختر خونه ام.. هر جا باشم زرتی برمیگردم تو خونه و یه راست تو اتاقم..
ولی خداییش یه زمانی که خواهرزاده هام خواهرم رو اذیت می کردن بهش پیشنهاد دادم به این گداها اجاره شون بده می بینی.. من خاله ای هستم که می تونستم عمه شون باشم

ای بابا این پیشنهاد عمه رو هم رد کرده . به جای کمک کردن پیشنهادهای جانسوز ارائه می دی؟

ساره دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ق.ظ

سلام دوست نازم
واقعا.. و عجب که تو کشور و شهر خلوت و دنجی زندگی میکنی عزیزم . فکر کنم بدون دود و پر از آرامش باشه ... خوش باشی ...

سلام خانومی
شهر ما خیلی فسقل هست و دم غروب اکثرا میرن خونه هاشون و خیابون ها خلوت میشه. شهرهای بزرگ فعال تر هستند.
ممنون

زینب(همیشه بهار) دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:45 ق.ظ http://www.bahary72.blogfa.com

اخی عززززززیزم بچه اجتماعیه لیلی جون خوشش نمیادزیادتوخونه بمونه چه جالب
مرسی بابت عکسا
اون خونه ای که گفتی خیلی قشنگه

این اجتماعی بودنش داره کار دست ما میده.
ممنون از هم سلیقگی ات برای خونه

زینب(همیشه بهار) دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.bahary72.blogfa.com

پنجره ی مهدکودک خیلی شاد
مالت خودش نجسه؟
چه بدکه تبلیغ میکنن خداکنه هیچ کس به این مواداعتیادپیدانکنه
افطاری توفضای بازبایدجالب باشه یه حس دیگه ای داره

بقیه پنجره هاش هم برش های دیگه ای داشت. فکر کنم کلا محیط مهدکودک ها محیط شاد و رنگی باشه.
فکر کنم مالت یک ماده گیاهی است.
نیاز به تبلیغ نداره همین طوری هم مشتری این چیزها اینجا زیاد هست.

babaii دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام از اینکه ارمیا کوچولو را به حای ما نگهداری میکنید

خیلی ممنون و متشکریم. بنده خدا در قفس غربت خونه

کوجک احساس زندانی داره . بجای رفت و اومد های فامیل

و مهمونی ها و دست به دست شدن ها و ازاین بغل به بغل

و..... فقط شمارو داره و دیوارها خونه .

خدا خیرتان بدهد کمکش کند تا فرجی برسد

در پناه خداوند بزرگ سربلند و استوار باشید

سلام
جای کمک کن های اصلی واقعا خالیه.
ما منتظر کمک هستیم همیشه
الهی آمین

mahtab دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:45 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

یادمه پسرمنم که کوچیک بود عاشق نشستن تو ماشین بود
مامانم میگفت باید بدیمش به یک راننده تاکسی تا بخوابونش کنارش و تا شب حسابی کیف کنه
حالا شده حکایت پسر شما که میخواهین یک نفر رو براش پیدا کنین تا سرشو گرم کنه ...
خوبه دیگه...اینطوری پیاده رویتون ترک نمیشه
عکسهای جالبی بودن...ممنون

ماشینی که مجبور نباشی پیاده راه بری این مزیت رو داره که وقتی می رسی خونه دیگه پاهات درد نمی کنه. امان از این بچه ها که افکار خلاق اطرافیات رو شکوفا می کنند./
خواهش می کنم

مهتاب دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:06 ب.ظ

خیلی عالی بود عزیزم ممنون

خواهش می کنم.قابل شما رو نداره

رخساره دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:54 ب.ظ http://doctoregharib.mihanblog.com

چه دختر بامزه ای دارین...حتما فیلمشو بذارین
چرا من اکثر مواقع نمیتونم نظر بذارم؟

آخه وقتی گریه می کنه زشت میشه نمی شه ازش فیلم گرفت!
از شانس کم من هست که از کامنت های شما بی نصیب می مونم

ماری دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:05 ب.ظ http://http://ahomeincalgary.blogfa.com/

سلام
آدرس وبم درسته که لیلی !!!!
آره دیگه، مثلا واسه دختر گلت که خرید میری لباس، وسای بازی، وسایل بهداشتی و ... یا مثلا یه چیزایی مثل کالسکه. اگه گذری داشتی به این جور مغازه ها ممنون میشم عکساشو بذاری.

سلام
آدرس وبلاگ تون صحیح است ولی یک http زیادی اولش هست.
برای کالسکه سایت ها بهترین نمونه رو دارند. معمولا به این جور مغازه ها سرک می کشیم. ان شالله این دفعه عکس می گیرم ولی وسایلی که فعلا برای پسری می گیریم مال زیر یک سال هست و همچین اسباب بازی هم نیست

فاطمه دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:47 ب.ظ http://fat-h.blogfa.com

یک دوچرخه بخر دختر جان. بنشون بچه رو توی کالسکه اش و هم خودت حال کن و ورزشی و هم اون بچه انرژی اش مصرف می شه و نیاز به خواب پیدا می کنه.
توی آمستردام من دوچرخه های مادرانه معرکه ای دیدم. به این پیشنهاد به شدت فکر کن.
عملی هم همینطور.

مشکل اولش اینه که شازده پسر هنوز نمی تونه بنشینه پس نمیشه توی کالسکه های متصل به دوچرخه جاش داد. من فکر می کنم با نشستن و تماشا کردن انرژی مصرف نمیشه بلکه ذخیره میشه! باید بدوه تا خسته بشه!!
حالا چرا توی آمستردام؟ توی همین فسقل شهر ما هم دیده میشه مگر این که مال اون آمستردامی ها خاص تر باشه.
درهر صورت از پیشنهاد قابل اجرای شما سپاسگزارم.

بسامه سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:12 ق.ظ

وای لیلی جون.. من احساساتی شدم اصلا بیا ماچت کنم.. یکی از اینور یکی از اونور..

اصلا یادم می افته تو اون سرمای شدید توی گرد و قلمبه و سنگین می رفتی بیرون و می اومدی برامون پست می زاشتی اصلا یه جوری شدم.. بیا بغلم...

ای بابا عجب خاطراتی رو زنده کردی. بیا راجع به زمان حال صحبت کن حرف زمستون سرد و روزهای ابری و خاکستری رو نزن.
عجب دختر بااحساسی هستی و همین طور ذهن قوی در یادآوری و تجسم خاطرات داری

تاتا سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:29 ب.ظ

همون کلیپه رو می گی که هر ملیتی چند تا کلمه رو میگن آلمانیه می گه
Uberraschung
Krankenwagen
؟

آررررره. هر کی کلیپ رو ساخته دل پری از زبان آلمانی داشته.

پیمان سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:34 ب.ظ

عجب بچه خوبی که از حالا به فکر تجربه کردن و دیدن چیزهای جدیده، فکر کنم جهانگرد مشهوری از کار در بیاد.
راستی مثل این مورد ساکت شده بچه شما با صدای ماشین، ما یک همکار داریم که نوزادشون تا مدتها نزدیک به 6 یا 7 ماه با صدای سشوار و یا هود آشپزخانه میخوابیده!!!!!!!!! جالبه !!!

اصولا بچه ها همه در بدو ورود به دنیا، علاقمند به محیط های جدید هستند ولی بعد که بزرگتر شدند و دنیا از شهر و کشورشون فراتر رفت دیگه با کالسکه و ددر مشکل شون حل نمیشه.
ای بابا عجب بچه پرخرجی. من مورد صدای دوش آب رو هم شنیدم. همون تماشای ماشین ها بهتره حداقل پول بنزینش هم گردن ما نیست!

ترشه سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:11 ب.ظ http://teresheh.blog.ir/

سلام
خیلی از خوندن این پست لذت بردم. ممنون

راستی قرار بود زود به زود بت سر بزنم، اصلا به کلی یادم رفت. نظرات قبلی رو که می خوندم، به طور اتفاقی وارد وبت شدم. یادم باشه از این به بعد زود به زود بت سر بزنم. آخه کلی پست های نخونده دیدم که فرصت خوندنش به صورت یجا نیست!

در ضمن عیدگذشته تون مبارک. طاعات و عبادات قبول باشه. امیدوارم در کانون گرم خانواده، سردیِ غربت رو جبران کنین!
موفق باشید.

سلام
پس لطفا قرارتون فراموش نشه. ما منتظر نظرات شما هستیم.
ممنون از تبریک باتاخیر عید. سردی غربت بیش از اینهاست. با این چیزها حتی کم رنگ هم نمیشه

۵۰درصد سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:16 ب.ظ

ضمن تشکر بابت عکس های زیباتون. نکته ی مهمی که در یکی از عکس ها دیدم نمیتونم تو دلم نگه دارم چون بشدت بهش حساسم
چرا عکس های تبلیغاتی آتلیه عروس، عروس خانم های ژست گرفته، کمی چاق هستن؟؟؟ نکنه از عروس چاق خوششون میاد؟؟؟

در حالت کلی آلمان ها درشت هیکل تر از ما هستند ولی انصافا چاق هم توشون دیده میشه. اینجا برای ازدواج الویت اولشون ظاهر نیست یعنی رنگ پوست و چشم و هیکل و کچلی و ... براشون مهم نیست.
از یک نظر دیگه:خب چاق ها هم دل دارند

نرگس سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:23 ب.ظ

آبجی! شهرتون چقدر از قاب عکس های تو قشنگه!

مررررررررسی آبجی مهربون و مشوق من.

مهسا سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:37 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

چقدر جالبن.. این زنگ خیلی با مزه بود. این نتیجه گیریت راجع به اون آقا و خانم خیلی عالی بود.

پس شما هم با نتیجه گیری من موافقی؟ حالا به نظرت کی مقصره؟

نرگس سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:53 ب.ظ

آخی ارمیا ی ددری! بابایی چه قشنگ حس نی نی رو توصیف کرده!

بابای منه دیگه!

تاتا چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:38 ق.ظ

نکته جالب لیلی جان اومدم جواب نظر خودم رو بخونم نظر یکی از دوستان رو خوندم که چرا این عروسه که تبلیغ آتلیه است چاقه
از بس ما تو فیلم های خارجی بازیگرای باربی دیدیم فکر می کنیم دیگه همه اروپائی ها و آمریکائی ها باید باربی باشن
ولی توی مصاحبه و گزارش ها مثلا اگه ببینیم ماشالا درشت اندام زیاد دارند
واقعیت ها رو باید با زرنگی دنبال کرد
یا یکی از دوستان که نوشته بودند سلیقه اروپائی ها در مورد سیسمونی چیه؟
شاید اصلا باورشون نشه این همه اینها ساده هستند
جالبه که ایکیا و زارا مثلا یکی از ارزون ترین برند های خیلی کشورهاست همین کشور های اروپائی یا آمریکائی. اصلا یک چیز عالی یا مطرح نیست که اونجا کسی بهش افتخار کنه حالا تو ایران به خاطر ریال بی ارزش به جای استفاده از محصول ایرانی یه برند سطح معمولی اینهمه افتخار داره
قبول دارم که که محصول ایرانی خوب در زمینه های مختلف کمه ولی از چیز های موجود باید نهایت استفاده رو کرد
چه خوب هست که واقعیت ها رو ببینیم

به به عجب تحلیلی.البته شاید دوستان علاقه دارند که سوال رو علی رغم اطلاع شون بپرسند.
البته Zara همچین مارک ارزونی هم نیست ولی در رده متوسط قرار می گیره.ایکیا رو هم شهر ما نداره و من نمی دونم چطوریه ولی قیمت هاش فکر کنم ارزون تر از بقیه باشه

مهسا چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:04 ق.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

وقتی مرده نگرانیش بیشتر بوده حتما خودش هم مقصره

شب های بعد هیچ کدام مشاهده نشدند ببینیم کله مرده باندپیچی هست یا نه

زهرا - گل بهشتی من چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

جالب بود.ممنون
همین ددری شدن بچه ها یه وقتایی به بقیه بزرگترا خیر میرسونه.الانم ما از عکسای شما مستفیض میشیم.

به به پس این ددری شدن ارمیا اگر پادرد برای من داره برای عده ای مفید هست

سپینود چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:16 ق.ظ

سلام لیلی جان . خوبید ؟
آخی ارمیا ددری شده پس ؟ چه میشه کرد .
والا بچه های ما تو شهر و دیار خودمون و بین این همه اقوام و فامیل بغلی و ددری شدن .
چه برسه به این طفل معصوم که در غربته . آخییی کامنت بابا چقدر تاثیرگذار بود . الهی همیشه سایه اش بالای سرتون باشه .
بابا مامان ها همه قلبشونبرای بچه ها شون می تپه .

سلام خانومی
شکر خدا ما خوبیم.
بچه داری توی غربت سخته مخصوصا اگر گریه کن هم باشه!
آره مامان ها و باباها همه اش نگران بچه هاشون هستند در هر سنی و هر جایی

بسامه چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:41 ق.ظ

حالا صدای هود اشپزخونه و سشوار به کنار.. من یادمه صدای جارو برقی رو هم پیشنهاد دادن

فدات شم لیلی جون.. اره من خیلی زود گذشته ها رو زنده می کنم

احتمالا هر چیزی که صدای یکنواخت داره پیشنهاد میشه غیر از مته برقی که این همسایه های ما هر از گاهی روشنش می کنند.
ان شالله وقتی 100 ساله میشی کلی خاطره خوب داشته باشی که هی مرور کنی

صادق چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:48 ب.ظ

سلام
عکس ها خیلی قشنگه.
این خیلی حس قشنگیه که انسان بخواد زیبایی ها و چیزهای جالب را با دیگران شریک بشه.
پاینده باشید.

سلام
ممنون از این دیدگاه قشنگ تون

هانیه جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:16 ق.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

سلام منم بچه گیام خیلی گردش و پیاده روی رو دوست داشتم اونم با بابام ولی بابام نمیبرد
چه خوب میشد تو ایران هم از این چادرهای تا شو میزاشتن تا هنگام باران باریدن آدم خیس نشه

ای بابا عجب دختر مشکل پسندی که فقط با بابا می خواستی بری گردش ایشون هم حتما وقت نداشتن.
البته این چادرها مال کشور پربارانی مثل آلمان هست که مردم توی حیاط و فضای باز زیاد می نشینند

فردا شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:01 ب.ظ

ما هم فکر میکنیم که نظزیه ی شما در باره ی اضطراب و آرامش اون آقا و خانم صحیح میباشد!

تشکر بابت حمایت از نظریه پردازی های فراوان بنده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد