زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

سفرنامه مونیخ3-موزه صنعت آلمان Deutsches Museum- بخش هوایی

توضیحات بیشتری برای این قسمت ها وجود نداره. خود عکس ها گویا هستند. این موزه ای که ما رفتیم صنایع خرد بود و بخش هوایی اش محدود بود. چون یک موزه صنایع هوایی جداگانه وجود دارد و این بخش موزه فقط قطعات محدودی داشت که البته همان هم زیاد بود و فرصت دیدنش به صورت کامل نبود. از اولین هواپیماها و تلاش های بشر برای پرواز تا هلکوپترها و جت ها و موشک ها و ماهواره ها .بخش تخصصی برش موتور هواپیما و جت خارج از دایره علاقمندی ما بود و به صورت گذرا نگاهی به آن انداختیم. فرصت دیدن فیلم های مختلف رو هم نداشتیم. متاسفانه ما فقط قسمت ماهواره ها رو تونستیم ببینیم و به علت کمبود وقت بخش فضانوردان و تکنولوژی لباس های فضایی و ستاره شناسی (نجوم) رو از دست دادیم. فقط ارمیا تونست یک عکس تکی با ماکت آقای فضانورد بگیره!
فکر کنم باید از 8 صبح در موزه حضور داشت تا بلکه بشه همه قسمت هاش رو دید.








ماکت هواپیمای اولیه




برش موتور هلی کوپتر

موتور هلی کوپتر

برش موتور یک هواپیمای قدیمی


برش هواپیمای lufthansa(هواپیمایی آلمان)- در قسمت بالا صندلی های هواپیما پیداست. ببینید چقدر زیر هر صندلی فضای خالی برای بار و تجهیزات هواپیما وجود داردپ


موتور هواپیمای lufthansa


بخش فضا


ماکتی از انواع ماهواره های اطراف کره زمین


ماهواره




موشک های پرتابی به هوا ساخت کشورهای مختلف


مقایسه ابعاد و طرح موشک های ساخته شده توسط بشر در کشورهای مختلف

ارمیا هم با بادکنک های کالسکه اش ادعای پرواز داشت!

سفرنامه مونیخ2-موزه صنعت آلمان Deutsches Museum

اگر بخوام ادامه سفرنامه رو بنویسم باید جزئیات پیدا کردن هر بخش موزه و تصمیم گیری که کدام الویت دارد را بنگارم که ارزشی ندارد. موزه آنقدر بزرگ بود که فرصت نمی شد توضیحات هم شی و یا وسیله رو بخونیم و سعی کردیم در بخش های تخصصی خودمان بیشتر وقت بذاریم تا بخش هایی که اصلا سر در نمی آوردیم. ولی انصافا بخش هایی که سر در نمی آوردیم هم عظمت و جذابیت داشت و حداقل می تونستیم تماشا کنیم و بگیم چه وسیله بزرگی، حالا چی کار می کنه؟! بعضی هایش مثل موتور لوکوموتیوهای قدیمی رو هم تاریخ سنجی می کردیم ببینیم زمان کدام پادشاه قاجار بوده. و بگیم ای بابا اینها اون زمان چی داشتن و ما چه پادشاهایی داشتیم. احتمالا شما هم سفرنامه های ناصرالدین شاه به فرنگ رو خوندین که به چیزهایی اشاره می کرده و چی براش مهم بوده.در خاطرات یکی از دختران(یا خواهر) ناصرالدین شاه نوشته که ناصرالدین شاه از فرنگ چند مَن(واحد اندازه گیری) گَردی آورده که توی لباس هر کی ریخته شود تا چند روز بدنش می خارد و طرف ورجه ورجه می کند و شاه هم می خندد!!! حالا این شاه رو مقایسه کنید با پطرکبیر امپراطور روسیه و خدمات و ره آوردش از فرنگ (پطر کبیر برای این که بتواند مهارت های کشورهای اروپایی رو کسب کند خودش به مدت دو سال به طور ناشناس در کشورهای مختلف و در صنایع مهم آن زمان مثل اسلحه سازی و کشتی سازی مشغول به کار شده و سپس به روسیه برمی گردد و همه را در کشور خود ایجاد می کند).این لینک را می توانید بخوانید از سفر پادشاهان قجری به اروپا. خب بگذریم از این مباحث و مقایسات  که ایراد به گذشته فایده نداره.

یکی از قسمت ها آسیاب بادی و آبی و تکنولوژی های قدیم برای استفاده از نیروهای طبیعی بود و ماکت آسیاب های قدیمی که آب در آنها جریان داشت. البته جزئیات هر وسیله رو و برشی از اون رو هم کنارش گذاشته بودند.

از این لینک می توانید قسمت های مختلف موزه و نقشه هر طبقه را ببینید

عکس های زیر از بخش ماشین های قدرت power machinery و Electric power هست.








به عکس زیر دقت کنید. ماکت آسیاب قدیمی ایتالیایی است. ببینید که با استفاده از دو چرخ بزرگ چگونه نیروی حیوان را چند برابر کرده اند. ما هم این آسیاب ها را در ایران قدیم داشته ایم منتهی اسب یا شتر مستقیم به سنگ آسیاب وصل بوده و حرکت بیشتری برای به راه انداختن سنگ آسیاب لازم داشته .




پره های یک آسیاب آبی قدیمی که در حال حرکت با آب بود.



لوکوموتیو قدیمی



این عکس هم از بخش الکتریکی گرفته شده. البته یک نفر اونجا بود و توضیح می داد و تخلیه بارهای الکتریکی با جرقه زدن و صدای بلند نمایش داده می شد.

سفرنامه مونیخ1-موزه صنعت آلمان Deutsches Museum

جایتان خالی شنبه رفتیم موزه صنعت آلمان در مونیخ. البته اسم موزه هست "موزه آلمان" ولی مربوط به صنعت هست. می خواستن غیرمستقیم بگن که صنعت یعنی آلمان! اطلاعات این موزه رو می تونین از توی سایتش بخونین. این موزه سه قسمت داره که یکی صنعت هواپیما سازی است و یکی صنعت حمل و نقل مثل قطار و یکی هم صنایع خرد. با توجه به وقت کم، ما فقط تونستیم یکی از موزه ها رو ببینیم.
 از شهر ما تا مونیخ حدود 4 ساعت راه هست و ما ساعت 7 راه افتادیم به سمت مونیخ. با ارمیای خواب زده و یک مهمان/دوست عزیز. از شانس بدمان یک تکه راه قطار نداشت و به جاش اتوبوس گذاشته بودند. البته از قبل اعلام کرده بودند و توی سایت هم مشخص بود که مسیر بین دو تا شهر قطار نداره و اتوبوس جایگزین گذاشتند. از شانس ناخوبمون وقتی رسیدیم توی قطار تا بریم کالسکه رو جا بدیم همه ی صندلی ها پر شده بود. واگن آخر مال دوچرخه و کالسکه است و ما تا کالسکه رو ببریم تو و جا بدیم همه ی صندلی های واگن های بعدی پر بود و ما مجبور شدیم کف زمین وسط دوچرخه ها خودمون رو جا بدیم. اینجا وقتی بلیط قطار بخری می تونی پول بیشتر بدی و صندلی رزرو کنی ولی اگر رزرو نکرده باشی باید بری بگردی توی واگن ها و جای خالی پیدا کنی. توی واگن ما و واگن بعدی یک گروه سرخوش با لباس های متحدالشکل شون مشغول گپ زدن و نوشیدن بودند. شاید یک گروه موسیقی یا همکار بودند که آخر هفته رو با هم به گردش می رفتند. چند تا بشکه نوشیدنی (احتمالا آب جو) همراه داشتند و لیوان هایشان دستشون بود و مدام پر می کردند و می نوشیدند! با همدیگه با صدای بلند حرف می زدند و می خندیدند و گاهی دسته جمعی یک جمله رو تکرار می کردند. یکی شون که سرخوش تر بود گاهی با صدای بلند به همه صبح بخیر می گفت! البته به کسی کاری نداشتند و خودشون با خودشون حرف می زدند. حالا این وسط ما می خواستیم ارمیا رو خوابش کنیم تا گریه اش قطع بشه ولی بی فایده بود چون تا می خواست خوابش ببره اینها قهقهه می زدند. یکی از این آدم ها اومد جلو و به ارمیا گفت چشم درشت چرا گریه می کنی؟ ارمیا هم یک لحظه گریه اش قطع شد و نگاهی بهش انداخت و دوباره بلندتر گریه کرد بار دوم که آقاهه اومد سراغ ارمیا خواست با انگشت صورتش رو لمس کنه که بهش گفتم لطفا دستش نزن! اون هم عذرخواهی کرد و به همان کلام بسنده کرد. البته مسئله عادی است که افراد به بچه ها ابراز احساسات کنند، بالاخره پسر چشم و مو مشکی ما در کشور موطلائی ها پادشاهی می کنه!
تا شهر بعدی که از قطار پیاده شدیم و به اتوبوس رسیدیم و کالسکه رو بالا کشیدیم و خودمون رو توی اتوبوس جا دادیم ارمیا کمی خوابید. خلاصه با رسیدن به مونیخ شاد شدیم ودر اولین پارک مسیر راه که کنار رودخانه بود صبحانه را صرف نمودیم و گشتی هم در فستیوال کنار رودخانه زدیم و چند بادکنک برای کالسکه ارمیا گرفتیم. تا موزه رو با مترو رفتیم. برای ما که شهرمون کوچیک هست و تراموا و مترو نداره دیدن این وسایل مترقی!! هیجان انگیز بود. کلا شهرشون خیلی آدم و مغازه داشتچون با کالسکه بودیم باید از آسانسورها استفاده می کردیم و کلی وقت کف زمین دنبال آسانسور می گشتیم تا به سطح خیابون برسیم و آخرش هم نیافتیم و کالسکه رو روی پله برقی جا دادیم.
موزه تا ساعت 5 باز بود و ما ساعت 12 به موزه رسیده بودیم و فقط فرصت داشتیم یکی از موزه ها رو ببینیم.اول از همه هم دنبال اتاق تعویض پوشک گشتیم تا ارمیا رو روحیه دهی کنیم و بتونیم با خیال راحت توی قسمت های مختلف بچرخیم. این موزه قسمت هایی مثل انرژی و ماشین های قدرت و برش و قالب و کشتی و هواپیما سازی و نجوم و کامپیوتر و تونل و پل سازی و زیست و نانو و فیزیک و شیمی و صنایع شیشه و کاغذ و پارچه و ... در 5 طبقه وجود داره.در این موزه هر صنعتی از زمان قدیم تا جدیدترین تکنولوژی اش را به نمایش گذاشته اند. البته با وجود ارمیا که حوصله اش سر رفته بود و بهانه می گرفت نمی شد دلچسبانه موزه بینی کرد. چون عکس ها خیلی زیاد است من فعلا عکس های پائیز و ویترین مغازه ها رو می ذارم تو نوبت و عکس های موزه رو در چند پست ان شالله منتشر می کنم.
این سفرنامه ادامه دارد....
توضیح نامرتبط: دوستانی که در خصوصی و یا ایمیل سوال پرسیدند لطفا کمی بیشتر منتظر بمانند.

محل نشستن ما در قطار-بین دوچرخه ها در کف زمین!


مسابقه صخره نوردی در فستیوال مونیخ

دلقک بادکنک دار

کلیسایی که در کنار رودخانه بود-محل فستیوال

عکس های زیر مربوط به قسمت صنعت کشتی موزه هست. از قایق های پارویی مصر باستان و قایق های پائی تا کشتی کریستف کلمپ بازسازی شده بود و ماکت های کشتی های مدرن و زیردریایی هم موجود بود. نقاشی و تاریخچه هر وسیله و همین طور برش موتور کشتی و نحوه کنترل و هدایتش هم دیده می شد.


کشتی پایی






کشتی مدرن