زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

دیدار با یک دوست

هفته ی اول ژانویه بعد از تبادل چند ایمیل قرار شد من و ارمیا به عیددیدنی دانیلا برویم. دانیلا را که قبلا معرفی کرده ام. دختری آلمانی که با یک مرد آلبانی ازدواج کرده و مسلمان شده است. در یک روز برفی من و ارمیا به سمت خانه ی دانیلا راه افتادیم. خوشبختانه خانه نزدیک بود و زود رسیدیم. دانیلا و دخترش به استقبال ما آمدند. پسر دانیلا که حدود 10 سال دارد در آشپزخانه به پدرش در خرد کردن و بسته بندی گوشت کمک می کرد. خانه ی قدیمی آنها بسیار گرم بود. کادوهای سال نوی بچه ها و دانیلا رو دادم. سپس من و دانیلا روی مبل نشستیم و ارمیا و دختر 13 ساله دانیلا روی زمین نشستند. چقدر خوب بود که کسی داوطلبانه با ارمیا بازی می کرد. برای پذیرایی دانیلا پرسید که چای یا قهوه می نوشم و چند مدل چای کیسه ای آورد و با فنجان و شکرپاش در سینی کنار من نشست و البته شیرینی کریسمس دست پخت خودش که ظاهرش خوب از آب درنیامده بود. عادت آلمان ها این است که یک قهوه را مثلا نیم ساعت مزه مزه می کنند و صحبت می کنند و با هموان یک فنجان مشغولند. برعکس من که دوست دارم نوشیدنی مثل چای و قهوه را تا گرم است سربکشم! خلاصه مشغول صحبت شدیم و دانیلا از خانواده اش و درس و دانشگاه و کار صحبت کرد. برای من بیشتر خانواده اش جالب بود. گفت در بین 4 خواهر و برادرم فقط من هستم که به دانشگاه رفتم! گفت که جمعیت خانواده شان زیاد است و در زمان قبل هم این تعداد بچه مرسوم نبوده. آلبوم عکس آورد و تک تک اعضای خانواده اش را به من معرفی کرد. تمام خانواده اش در شهری در نزدیکی شهر ما زندگی می کردند. جالب بود که تمام خواهران و برادران در مدارس فنی و حرفه ای و یا کار و دانش تحصیل کرده بودند. خواهرش بعد از اخذ دیپلم ،دوره ی سه ساله ی مراقبت از کودکان در بیمارستان را رفته بود و الان در بیمارستان شهرشان مشغول به کار بود. برادرش دوره ی بانکداری رفته بود و او هم مشغول کار بود. یکی دیگر از برادرانش دوره ی مدیریت صنعتی گذرانده بود و یک سال در استرالیا دوره ی مدیریتی می گذرونه و یک سال در آمریکا مشغول به کار میشه و بعد میاد به آلمان و مدیر یک شعبه از فروشگاه REWE میشه. دانیلا می گفت ساعت کارش خیلی زیاد بوده و استرس زیادی هم داشته برای همین برادرش این کار رو ترک می کنه و برای چند جا رزومه اش رو می فرسته و الان هم مدیر داخلی یک فروشگاه دیگه است و از درآمدش هم راضی است.

خود دانیلا رشته ی اسلام شناسی می خونه و می گفت الان در واحد ادیان دانشگاه به صورت نیمه وقت کار می کنه و بعد از اتمام تحصیل هم چند جا رو مد نظر داره و البته علاقه داشت دفتر خودش رو تاسیس کنه.

در مدتی که ما صحبت می کردیم ارمیا مشغول بازی بود. چند تا میوه هم روی میز گذاشته شده بود بدون زیردستی و چاقو و تعارف. اگر می خواستم باید خودم برمی داشتم که من یک نارنگی برای ارمیا پوست کندم و پوستش رو هم گوشه ی نعلبکی چای ام گذاشتم.

بعد دانیلا آلبوم عکس خانه شان را نشانم داد و گفت 8 سال پیش این خانه را خریده ایم. خانه مخروبه ی کامل بود یعنی کف خونه و دیوارهاش کلا برفنا بود. شوهر دانیلا خودش قسمت اعظم بازسازی خانه را انجام داده. بعد با دانیلا قسمت های مختلف خانه را دیدیم. بر دیوارها چند اثر نقاشی مدرن و آیاتی از قرآن نصب بود. طبقه بالا اتاق بچه ها و اتاق کار دانیلا بود. جالبه که اتاق ها همه به هم ریخته و پر از وسایل بازی بچه ها و لباس هاشون بود و دانیلا نه ناراحت بود و نه خجالت کشید و نه مانع من برای دیدن اتاق ها شد. بعد از دو ساعت دیگه ارمیا حوصله اش سر رفت و شروع به بهانه گیری کرد و ما سریع خانه را ترک کردیم .

حالا قراره دفعه ی بعد اونها به دیدن ما بیان.

آخرین سری عکس های بازارچه ی کریسمس. این بازارچه هر سال با همین محصولات و غرفه ها تشکیل می شود. پس اگر سال دیگه هم ان شالله عکسی از این بازارچه بگذارم همه تکرای خواهد بود. البته عکس های تزئینات مغازه ها هنوز مانده!


این آقای خوش اخلاق خودش این عطردان ها  و وسایل چوبی رو ساخته. عطردان ها سفالی هستند


این آقای خوشحال از حضور در عکس این مجسمه های خمیری رو ساخته




چرخ و فلک بچه ها


دکه ی شمع فروشی

این هم غرفه ی شهرداری که بالای خانه نوشته "خانه ی نیکولاس" یا همون بابانوئل- یک مسابقه توسط شهرداری برگزار شده بود و جایزه اش هم یک تبلت و یک دوچرخه و یک بلیط هواپیمابه یکی از جزایر اسپانیا و اقامت در یک هتل لوکس بود!

گروه ارکستر کلیسا  که آهنگ های کریسمس را اجرا می کردند.

غرفه ی شمع های مومی


شمع های مومی و محصولات مختلف که در انها عسل و موم به کار رفته


انواع پنیر ایتالیایی- پنیر 6 ماهه و پنیر با فلفل در تصویر دیده می شود


محصولاتی از چرم و پوست طبیعی- دستکش هایی از پوست گرگ- زیراندازی از چرم گاو و پاپوش هایی از پشم گوسفند

نظرات 18 + ارسال نظر
زینب(همیشه بهار) جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:50 ق.ظ http://www.bahary72.blogfa.com

سلام لیلی جون
دیداربایک دوست بافرهنگ متفاوت جالبه
یعنی کلااینجوری هستن که پیشدستی نمیذارن
تزئینات غرفه هاقشنگن مخصوصاشمع ها

سلام خانومی
کلا برای پذیرایی از مهمون خیلی سنگین نمی ذارند. بیشتر پذیرایی و علاقه شون در کافه و چای هست.
آخرش تو باید بری شمع سازی یاد بگیری

رخساره جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 08:18 ق.ظ http://doctoregharib.mihanblog.com

میوه بدون پیش دستی؟؟؟؟؟؟؟پس ادم چجوری بخوره؟؟؟؟

خب اگر بخواد بخوره میگه پوسته هاش رو کجا بریزم. طرف می فهمه مهمون قصد خوردن داره

مریم جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 09:40 ق.ظ

سلام لیلی خانم عزیزم
در درجه اول بگم ک چ وبلاگ خوبی دارید. کلی عکس که باعث میشه ادم تصویر بهتری از موضوع پست به دست بیاره و حس کنه که خودش این تجربیات رو به دست آورده
من واقعا ممنونم که به فکر من به عنوان هم وطن تون هستید. من عضو فیس بوک نیستم اما چندبار که با اکانت همسرم سرچ کردم چیزی پیدا نکردم. مثلا واسه گوتینگن و ... بود اما شهر ما نه. شما گروه خاصی رو میشناسید؟
من حتی یه ایرانی هم ندیدم:(
البته شاید دلیلش این باشه که من از صبح حدود 8 تا 5 بعد از ظهر ماکس پلانک هستم و اصلا در طول هفته زیاد واسه گشت زدن بیرون نمیرم. فقط تعطیلات اخر هفته میریم طبیعت گردی:)
بازم خیلی خیلی ممنونم بابت اینکه دغدغه من واستون مهم بود:)
اگه پیشنهاد خاصی دارید ممنون میشم بهم بگید

سلام خانومی
ممنون از نظرت.
احتمالا دلیلش همین باشه که مدت زیادی توی دانشگاه هستین و با شهر خیلی ارتباط ندارین. کاش یک ایمیلی چیزی می ذاشتین تا من بتونم خصوصی براتون توضیح بدم.
توی فیس بوک من چند تا گروه ایرانی های آلمان دیدم که میشه اونجا پرسید.

صبا جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:40 ق.ظ http://gharetanhaei.persianblog.ir/

چقدر بی تکلف هستند و چقدر مدل پذیرایی شون از مهمون با ماها فاصله داره.

و چقدر خوبه که بدون تحصیلات دانشگاهی می تونند شاغل بشند و موقعیت اجتماعی خوب و درآمد بالا داشته باشند.

کلا نگاهشون به پذیرایی از مهمان و مهمانی با ما متفاوت. میرن مهمونی تا با هم حرف بزنن نه بخورن!
البته همین دوره های مختلفی که میرن کمتر از تحصیلات دانشگاهی نیست. دوره های مرتبط با پزشکی کشیک داره و واحد عملی و چند سری امتحان و کارآموزی و ...

سلام جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:48 ب.ظ

لطفا مطالبی در خصوص اسلام هراسی در آلمان بخصوص در میان توده مردم بویژه بعد از حوادث تروریستی در پاریس و کیفیت زندگی مسلمانان ارائه بفرمایید

توی شهر کوچک ما تغییر خاصی رخ نداده. یعنی من برخورد و رفتار متفاوتی از قبل ندیدم. این مسائل شاید در شهرهای بزرگتر بروز پیدا کنه. درباره ی مسلمانان شهرمون هم در پست های ماه رمضان نوشته ام. مسلمانان آلمان بیشتر ترک ها هستند.مسلمانان فرانسه بیشتر عرب ها. فکر کنم در حالت کلی شناخت از اسلام و گرایش های دینی در عرب ها و ترک متفاوت هست برای همین نمودهای مختلفی دارند

نرگس جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 08:34 ب.ظ

چه پست زیبایی! خاطره یه دیدار گرم و عکس هاس قشنگ! چه خوبه که به آبجی گلم خوش گذشته!

اگه می تونستم از توی خنه اش عکس بذارم خیلی بهتر می شد!!
مرررررررسی آبجی جونم

مهسا جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:49 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

با این دوستتون آلمانی حرف می زنید؟ یا انگلیسی؟؟

چقدر راحت هست که اتاق نامرتب رو هم راحت نشونت داده.

دانیلا چون تحصیلات آکادمیک داره زبان انگلیسی خوب بلده ولی من ترجیح دادم آلمانی حرف بزنم و هر جا کم آوردم از انگلیسی استفاده کردم و دانیلا بهم آلمانیش رو یاد می داد.
آره خیلی راحت و بی خجالت

مریم شنبه 27 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:30 ب.ظ

مهمونی بازی خوبه! مخصوصا همراه با ارمیابازی!
منم خیلی دوست دارم یه خونه قدیمی رو بازسازی کنیم توش زندگی کنیم بیا این کارو بکنیم! بیا!

خیلی مهمونی خوبه. همه ما رو دعوت کنن
باشه چه خوب. من هم هستم

فردا شنبه 27 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:50 ب.ظ http://med84.blogfa.com

حالا حتما اونا بخوان بیان شما سنگ تموم میذارین!
ولی من ازین رسمشون خوشم نیومد! مهمونی اکه پذیرایی و خوراکی نداشته باشه ک مهمونی نیست!!!

نه دیگه ما از این سنگ ها اینجا نداریم! همون آجیل ایرانی خودمون که آوردیم رو براشون میاریم هر چند که سنگ کمی هم نیست
واقعیتش رو بخوای، یکی از انگیزه های من از مهمونی چشیدن طعم های متفاوت از خونه مون هست. خونه ی دانیلا هم چای متفاوت و شیرینی دست پخت خودش رو خوردم

مریم شنبه 27 دی‌ماه سال 1393 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام شبیه این مدل پذیرایی رو خونه یکی از هموطنانی که اهل جنوب شرق ایران هستن و سالهاست به مرکز کشور مهاجرت کرده اند سراغ دارم ....همسرم برای دیدنشون که از حج عمره میومدن رفته بود پذیرایی اب انبه بود و میگفت به فواصل مشخص حدود ده تا سیگار روی زمین چیده بودن البته به همه مهمونها حتی همسر من که فقط به خاطر روابط مختصر کاری اونجا رفته بود یک سجاده بزرگ و مرغوب سوغات داده بودن

سلام
چه پذیرایی خوب و مناسبی مخصوصا برای حاجی ها که جمع زیادی برای دیدارشون میرن. و البته چه سخاوتمندانه! هزینه پذیرایی رو صرف دادن یادگاری به میهمانان کردند که کار ماندنی تری است

زهرا - گل بهشتی من یکشنبه 28 دی‌ماه سال 1393 ساعت 08:05 ق.ظ http://golebeheshtieman.niniweblog.com

جالبه. آشنایی با کسی که هم از فرهنگ دیگه ایه. هم با مطالعه از بیرون قضیه و به تازگی مسلمون شده.
فکر میکنم تجربه خوبیه.

بله تجربه ی خوبی بود. هم دیدن خانه ای با چیدمان و فرهنگ متفاوت

سپینود یکشنبه 28 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:46 ق.ظ

این سادگی و بی‌تکلف بودن اینها منو کشته ! خوش به حالشون !
لیلی منم آلمان می‌خوام ! یه دو سه روز ! بیشتر از خودم برای بابام می‌خوام که چقدر به گردشگری علاقه داره .

آره وقاعا خوش به حالشون. ولی یکی از انگیزه های ما برای مهمونی خوردن و چشیدن طعم های متفاوت از خونه مون هست.
خب پاشین بیاین.رفتن به سفارت و ویزا گرفتن یه ذره همت می خواد.بیاین خونه ما

لوسی می یکشنبه 28 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:49 ب.ظ http://khodamekhodam.blogfa.com

ممنون که ما رو با خودت شریک کردی و این همه عکس جالب برامون گذاشتی :)
من از وب منم لیلی اومدم. چون عکسها به دلم نشست دیدم رسم ادب نیست تشکر نکنم :)
خوش باشی خانم.

خواهش می کنم خانومی
خوش امدی و ممنون از به جا آوردن رسم ادب. باز هم تشریف بیارین

مهسا یکشنبه 28 دی‌ماه سال 1393 ساعت 07:30 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

چقدر خوبه. هم آلمانی هم انگلیسی. من هم اینجا ترکی انگلیسی با هم حرف می زنم. هر کدوم که کم می یارم از اونیکی استفاده می کنم. ی چیزی عجیب بود واسم. یه ماه پیش یه نفر ایرانی فارسی زبان دیدم. خواستم فارسی حرف بزنم زبونم بند می اومد. خندم گرفته بودم واسه خودم. 9 ماه فارسی حرف نزدن چی کار کرده با هام....

ای بابا. علتش اینه که شما توی خونه هم احتمالا ترکی حرف می زنید برای همین تو ناخودآگاه ذهن تون ترکی قرار گرفته. ما توی خونه فارسی سخنوری می فرمائیم

مهسا دوشنبه 29 دی‌ماه سال 1393 ساعت 09:51 ق.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

آره خوب. زبان مادری من و همسر ترکی هست ما تو خونه ترکی حرف می زنیم. حالا جالب اینه. وسط حرف زدن خودمون هم گاها کلمه ترکی خودمون رو با کلمات ترکی استانبولی قاطی پاتی می شه. کلا قاطی پاتی شده همه چی.
البته یه چیزی بگم. بیرون اگه باشیم با همسرم و نخواییم کسی متوجه حرفامون بشه فارسی به هم دیگه می گیم.

در حالت کلی فارسی حرف زدنم خیلی خیلی کم شده .

چه خوب که دو تا زبان مادری دارین. توی آلمان هم ترک زیاد هست و گاهی خانم های ترک با من ترکی حرف می زنند و از قیافه ی متعجبم می فهمند که حرفشون رو نمی فهمم.
فارسی هم کاربرد رمزگویی داره در کشور ترک ها.
نکنه یه وقت فارسی یادتون بره

هیچکس دوشنبه 29 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:12 ب.ظ

فکر کنم تا حالا به این مسأله اشاره نکرده اید، الان این خانم چهار بچه را زیاد می دانسته و گفته حتی در فرهنگ قدیم آلمان هم چهار فرزند زیاد بوده است، خوب مسأله پیچیده شد، الان تعداد معمول فرزندان آلمانی ها چند تا است؟ چند درصد زنان آلمان خانه دار هستند و تعداد فرزندان زنان خانه دار آلمان چند تاست؟ (فرض بر این است که دلیل تعداد کم فرزندان شاغل بودن خانم هاست)

از نظر زمانی فکر کنم بچگی های دانیلا به حدود دهه 60 ما برمیگرده که جمعیت در ایران به طور جهشی زیاد شد. شاید در دهه شصت ما هم 5 یا 4 بچه زیاد بوده باشه پس با هم خیلی تفاوتی نمی کنیم.
این آماری که شما از من پرسیدین من اصلا اطلاع ندارم، اصلا من این آمار رو برای ایران هم ندارم که چند درصد زنان شاغل یا خانه دار هستند.
در شهر کوچک و مذهبی ما اکثر افرادی که توی خیابان می بینیم دو بچه ای هستند. سه بچه و تک بچه هم دیده میشه.
به نظر من یکی از عوامل تعداد کم بچه ها می تونه شاغل بودن مادر باشه.

سلام سه‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1393 ساعت 05:07 ق.ظ

من متوجه نمی شوم چطور اینها که چندین میلیون نفر کارگر خارجی ترک را قبول کرده اند، و هنوز هم برای مشاغلی مثل کارگری یا پرستاری سالمندان دچار کمبود نیروی کار ساده هستند ، داشتن فرزندان زیاد را توریج نمی کنند؟ یا مثلاً این گروههای نئونازی که علیه حضور خارجی ها در کشورشان تظاهرات می کنند چرا برای فرزند بیشتر داشتن تلاش نمی کنند؟ تا نیروی کار ساده برای مشاغل پر زحمت بیشتر شود؟ (البته شنیدم در برخی کشورهای اروپایی مزایای زیادی برای فرزندان بیشتر قائل شده اند که سودی نداشته و مردم همچنان بچه های کمتر را ترجیح می دهند)

فکر می کنم همه این مسئله رو قبول داریم که تشویق یه افزایش فرزندآوری با بخشنامه و دستورالعمل نمیشه و به فرهنگ جامعه بستگی داره. در سال های اخیر تمایل به فرزند کمتر در اکثر کشورهای جهان دیده میشه همون طور که در کشور خودمون هم این مسئله مطرح هست. اینجا هم سیاست های مالی و مرخصی و کلاس های آموزشی رایگان و خدمات درمانی رایگان و ... رو ارائه می دهند و من فکر می کنم در برخی مواقع موثر هم هست.
ترک های کارگر بعد از پایان جنگ و برای بازسازی آمدند و الان قوانین سخت گیرانه تری برای جذب نیروی کار هست و افراد متخصص رو به کار می گیرند تا نیروی بی تجربه و کارورز.
و البته نیروی کار فراوانی هم از اروپای شرقی و کشورهای فقیرتر قاره ی اروپا بدون نیاز به ویزا در آلمان کار می کنند. شاید مورد اعتراض این گروه های نئونازی بیشتر سیستم پذیرش پناهنده باشه

مامان سه‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1393 ساعت 08:54 ب.ظ

رفتن به خانه دانیلا خیلی خوب بوده دلتون باز شده


عکسای قشنگی میذاری واقعادستت دردنکنه با بچه این همه?وقت میذا ری

بله مهمونی کلا دل آدم رو شاد می کنه.
خواهش می کنم مامان مهربونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد