زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

همسایه بالایی

همسایه طبقه بالایی ما دو تا دختر هستند که یکی شون دختر ترکی است که توی دانشگاه هم دیدیمش و یکی دیگه دختری آلمانی است.اسم دو نفر روی زنگ در نوشته شده ولی همیشه از طبقه ی بالا سر و صدا و همهمه میاد. یعنی هفته ای چند بار صدای سلام و احوال پرسی و خداحافظی توی راهرو می پیچه. یعنی به جای دو نفر فکر کنم بیست و دو نفر بالا زندگی می کنند! پستچی هم هر چی نامه ی اسم خارجی برای آپارتمان ما میاد میندازه توی صندوق پست ما، ما هم می ندازیم توی صندوق طبقه بالایی ها! خلاصه هر چی آدم ناشناس می بینیم دارن می رن طبقه ی بالا و کلا همیشه رفت و آمد و مهمونی و دوست بازی و این حرف هاست و البته سر و صداها در نیمه شب که از بیرون میان خونه و حالا صدای رفت و آمد توی اتاق ها و در کمد باز کردن وجریان آب لوله ها و نمی دونم چرا دائم چیزی شبیه گوی از دستشون می افته و کف اتاق قل می خوره!(یعنی به نظرتون فالگیرن!!؟؟) هم بهش اضافه کنید. چند روز پیش، دو تا دخترها که در واقع ساکنین اصلی خانه هستند اومدند دم در و گفتند میشه ما قفل در خانه تان را ببینیم؟ گفتند که کلید در خانه را جا گذاشتند و می خواستند از روی در خانه ما مدل قفل را ببینند بلکه بتوانند با میخی و پیچی درب را باز کنند. آقای همسر به کمک شان رفت. آنها تلاش کرده بودند با بطری آب که صافش کرده بودند و سعی کرده بودند از لای در بدهند داخل و زبانه را بکشیند در را بگشایند که بی نتیجه بود. آقای همسر بهشون گفت با پلاستیک نمیشه و شاید با ورقه ی فلزی بشه. چون فلز ورقه ای در خانه نداشتیم آقای همسر جعبه ی بیسکوئیت بابانوئل دارمان که فلزی است را برداشته بود و تکه ای از جعبه را بریده بود تا به کمک آن شاید بتوان در را گشود. خلاصه تلاش ها بی ثمر بود و فهمیدیم تخصصی در امر دزدی نداریم! دخترها هم گفتند که مجبورند به شهر دیگر بروند و کلید را از دوست دیگرشان بگیرند. به قول خودشان حالا که پول بلیط قطار بدهند حواسشان را جمع می کنند و دیگر کلید جا نمی گذارند.
دیروز دختر ترک آمد و یک ظرف شیرینی خانگی برای مان آورد به عوض قوطی بابانوئل مان که بر باد رفته است. حالا من نمی دانم توی ظرفش چه بریزم و پسش بدم؟می توانم بروم دم درشان و بگویم کیک تان خوشمزه بود از همان برای خودتان درست کنید و توی ظرف بریزید و بخورید!!
این عکس ها مال زمانی است که برف باریده بود، الان که فقط سرمای هوا داریم.
به پیشنهاد یکی از خوانندگان پست اصلی رو در یک صفحه قرار داده ام تا با باز شدن عکس ها اینترنت خسته نشه!
و همین طور به پیشنهاد خواننده محترم دیگری اندازه و نوع فونت تغییر یافته است.


روز تعطیل و غرفه های نوشیدنی فعال


غرفه ی نوشیدنی و میزهای ایستاده


تزئینات کریسمس شهری


دکور مغازه ی عینک فروشی


تزئینات شهری

دکور مغازه ی کاکائو فروشی


پیاده رو و مسیر دوچرخه به علت تعمیرات در پیاده رو به خیابان منتقل شده- هم مسیر پیاده رو و هم دوچرخه با خطوط زرد و گارد مشخص شده


بابانوئل و کالسکه ای با گوزن ها

نظرات 14 + ارسال نظر
دختر معمولی جمعه 3 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 09:29 ب.ظ http://www.mamooli.persianblog.ir

آخ گفتی! این توپه چیه قل می خوره؟!! همسایه ی ما هم یکی از اینا داره!!! البته زیاد نیست که آزار دهنده باشه، ولی هر وقت اتفاق می افته، من واقعا فک می کنم این چی می تونه باشه؟!!

در مورد در هم بعضی درا با کارت باز میشه! کارت اقامت یا کارت دانشجویی رو بزنی لاش باز میشه.

واقعا چیه؟
من به گزینه های متعدد فکر کردم چون بیشتر نیمه شب صدای قل خوردنش میاد ولی هنوز به نتیجه نرسیدم.
خب باید روی در خونه مون امتحان کنیم ببینیم جواب میده یا نه

پرنده جمعه 3 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 09:35 ب.ظ http://helsingiinmuistoja.blogfa.com/

جالبه . خونه قدیمیه حتما که اینقدر صدا منتقل میشه نه ؟ . جالبتر اینه که همسایه باهاتون صحبت کنه . من فنلاندم اینجا همسایه ها اصلا با هم حرف نمیزنن کمکی چیزی که اصلا و ابدا . یه هفته برلین بودم دیدم مردم خونگرم تر هستنن ولی از خونه ها خوشم نیومد . اصلا تجهیزات نداشت هر جا رفتیم و خیلی قدیمی بود . آشپزخونه ها حتی کابینت و ظرفشویی و یحچال و گاز نداشت همشو باید هر کسی خودش میبرد . شایدم همه جوره هس ولی اینجا همه ی خونه ها یه استانداردی داره اصلا خونه اونطوری پیدا نمیشه . بازم خوبه یه صدایی میاد از همسایه ها ما داریم توی خلاء زندگی میکنیم از سکوت :)

خونه مون فکر کنم 100 سالش هست ولی اصلا به ظاهرش نمیاد.
فکر می کنم آپارتمان ما روابطش این طوریه. ما هم از وقتی این دختر ترک اومده سر و صدا اومده توی آپارتمان البته غیر از بچه های طبقه اول که تابستون دائم بین خونه و حیاط در تردد هستند. شاید آپارتمان های پرجمعیت با هم ارتباط ندارند.
من برلین رو نمی دونم ولی شهر ما اکثر خونه های اجاره ای وسایل آشپزخونه را داره، مبلمان هم بستگی به خونه اش داره

زهرا - گل بهشتی من شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 08:36 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

چقدر سخته وقتی چیزی پیدا نمیکنی تو ظرف هدیه کسی بریزی که پسش بدی. منم درگیرم با این موضوع

واقعا سخته. شاید کمی از خوراکی های ایرانی مون رو براش ببریم

50 شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ب.ظ

بابت تغییرات وبلاگ، سپاس. اینجوری خیلی بهتر شده.تبریک
و یه سوال:
ایران بشدت میزان بارندگی کم شده و حجم آب سدها کاهش پیدا کرده. با توجه به تصاویر میخاستم بپرسم، میزان بارندگی در اون سرزمین هم کاهش داشته یا فقط دریچه آسمون ما بسته شده!؟؟؟؟

خواهش می کنم. هدف راحتی خوانندگان محترم است
منطقه خاورمیانه وارد خشکسالی چند ساله شده. اینجا هم من فکر می کنم بارش ها نسبت به سال قبل کمتر شده. البته این حدس من است

92در92 شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 10:25 ب.ظ http://92dar92.blogfa.com

سلام.
شب بخیر شادی باد .
زندگی آپارتمانی سختی خاص خودش داره اما اینطور ک به ظاهر معلومه همسایه خوبی هستند .
آپم .
شادزی.

سلام
همسایه هامون خوبند و این طور که ما از بقیه دوستان شنیدیم می تونستند بهتر هم باشند!

نرگس دوشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 07:06 ق.ظ

ممنون از مطالب زیبا!

خواهش می کنم

اکرم دوشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 12:32 ب.ظ http://akrammahdiye.blogfa.com

سلام مامان ارمیا ...بنضرم تو ضرفشون آجیل ایرانی هدیه بریز بادوم نخوجی کشمش توت خشکه فرهنک غنی و اصیلمون هم معرفی کن....بنضرم ازشون محترمانه سوال کن جریان صدای گویها جیه

سلام خانم وکیل
آخه از این آجیل ها خودمون هم نداریم. یعنی هر چی آجیل از ایران آوردیم نوش جان بفرمودیم.
البته ترک ها هم میوه خشک و آجیل و یک سری خوردنی های مشابه ما دارند.
ما همسایه های نجیبی هستیم و تحمل می نمائیم ولی احتمالا یک درخواست کلی از ساکنان آپارتمان مبنی بر سکوت در شب به برد ساختمان بزنیم

مهسا دوشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 04:58 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

فونت رو تغییر دادی خیلی بهتر و راحتتر خونده می شه.
این دکور مغازه ها من رو کشته ه ه ه.. خیلی خلاقیت دارن.
مخصوصا اون عینک فروشه..
راستی تو یکی از عکسا پسره به دوربین نگاه کرده. رهگذره ؟؟ آیا؟

من فکر می کنم اصلا رشته ی طراحی دکور مغازه و دکوراسیون چیدمان داخل مغازه دارند!!
بلی رهگذری است متعجب از دیدن کسی که داره از ویترین مغازه ها عکس میگیره نه از بناهای تاریخی!

مهسا دوشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 04:59 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

من اینجاه ر وقت کسی واسمون چیزی بده به جاش از خوراکی های ایرانمون میدم. مثلا زعفران..
یا مثلا نقل یا حلوا گردویی.. اینا سوغت شهرم اورمیه هستند.
اگه چیزی پیدا نکنم.. خودم کیکی..شیرنی چیزی درست می کنم.

ای ول مایه دار که زعفرون میدی.
میگم نمیشه ما هم برای شما چیزی بدیم بهمون حلوا گردویی بدی؟
ما این خوردنی های خوشمزه مون رو تموم کردیم و فقط لواشک هامون مونده که نمیدونیم طعمش رو غیرایرانی ها می پسندند یا نه

تهمینه دوشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 11:17 ب.ظ http://vaghtimamanmishi.persianblog.ir

سلام لیلی جان این موضوع سر و صدا من رو بخصوص بعد از دنیا اومدن شهیار اذیت می کرد بشدت حسسسساس شده بودم و تازه بقیه تعجب می کردن که چرا؟ و خی حواسشون نبود من در دوران حساس بچه داری و خستگی و اینا به سر می برم. الان بهتر شدم. ممنون بخاطر عکسها. لپ ارمیا رو از طرف من یه کوچولو بکش. زیاد نه ها دردش نیاد!

سلام
شاید علت حساسیت من سکوت سال های قبل آپارتمان باشه که گاهی حس می کردیم در سکوت فرو رفتیم!
کلا ارمیا دائم در حال کشیدن دماغ و گوش ماست هنوز نوبت ما نرسیده!

زینب(همیشه بهار) سه‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 10:00 ب.ظ http://www.bahary72.blogfa.com

خیلی کیف داره خونه ی دانشجویی البته به مدت کم
شایدیه چیزی ازدستشون رهامیشه وصدای قل خوردن میده
مرسی بابت عکسا

بعضی ها دوست دارند به مدت زیاد. ولی اینجا اکثرا برای تحصیل می رن شهر دیگه و بعد مشغول کار میشن و گاهی به خونه ی پدر و مادرشون سر می زنند
حتما یه وسیله ای هست ولی چیه!؟
قابل نداره خانومی

مهسا چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 10:22 ق.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

تشریف بیارید.. به روی چشم... حسابی پذیرایی کنیم.
کاش نزدیک بودیم بهت میدادم. زعفران هم زیاد دارم.
راستش مادر همسرم و مادر خودم هر وقت اومدن اونقدر زعفران اوردن که...الان با اینکه واسه 3 نفر کادو دادم باز چند بسته دارم. اون روز داداشم تو ایران می گه مهسا شما چقدر زعفران مصرف می کنید؟؟ ما ایران هستم اینقدر زعفران نمی خریم... گفتم خوب مادرها هر وقت می یان با خودشون چند تا بسته زعفران می یارن. تو دلشون می گن اونجا نیست ببریم.. اونقدر اوردن که کادو هم دادم بازم هست.

حالا بگم بخند... من یه ساله اینجام..اومدنی مامان همسرم و مامان خودم کلی چای ایرانی دادن بیارم... واسه اینکه تو راه مشکل نشه بسته هاشون رو باز کرده بودن. نمی دونم چند بسته بود ریخته بودن کیسه فریزر. اونقدر که الان یه ساله هنوز تموم نشده.

ان شالله که میایم.
من هم زعفران زیاد دارم. مهمانان مان و مامانم کلی بهمون زعفران دادند
امان از دل مادرها که همیشه نگران بچه هاشون هستند و نمی خوان هیچ کمبودی داشته باشند.
به به چای خوش عطر ایرانی. فکر کنم اگر چای هات هم بسته بندی بود تا حالا هدیه داده بودی

بهاره چهارشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 07:35 ب.ظ

لیلی جان ما هم مشکل صدای گوی رو داشتیم اما از اون جهت که طبقه ی بالایی ما برادر همسرم هستند ازشون پرسیدیم این چه صداییه و گفت ما همچین چیزی نداریم و به احتمال زیاد صدای لوله های آب است

صدای آب توی لوله ها رو که نگو. اون یک مبحث جدا و پر سر وصداست. کلا صدای حمام و دستشویی طبقه بالایی ها به وضوح در خانه ی ما شنیده میشه. این یک چیز دیگه است!!!

مهسا پنج‌شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 09:49 ق.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

اره اتفاقا یه بار به یکی می خواستیم کادو بدیم..همسرم گفت چایی بدیم گفتم بسته بندیهاشون باز کردن اوردن نمی شه کادو داد.

فکر کنم بشه تو بسته بندی ابداعی خودت بپیچی. مثلا قندیل یا شکلاتی با کاغذ درست کنی و چای ها رو توش بریزی. البته بستگی به کادوگیرنده هم داره که تا چه حد صمیمی یا رسمی باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد