زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

عروسی در سوئیس

چند هفته پیش دوست افغانی جدیدمان (فرنوش)و همسر آلمانی اش و پسر توپولوی شان به خانه ی ما آمدند. آنها هفته ی قبل به عروسی دوستشان در سوئیس رفته بودند و ماجراهای عروسی و سفرشان را برای ما تعریف کردند. این طور که از گرانی و تمیزی سوئیس گفتند ما خدا رو شکر کردیم که در آلمان زندگی می کنیم! عروس و داماد که برای مراسمشان به سوئیس رفته بودند از دوستان آندریاس بودند. آندریاس در مدتی که در افغانستان تحقیق می کرده با این خانم آشنا شده. عروس خانم متولد سوئیس از مادری ایتالیایی و پدری اهل بولیوی است و حدود 38 یا 39 سال سن دارد و پسر هم جوانی افغانی که حدودا 7 سال از خانم کوچکتر است. پدر و مادر عروس خانم در بولیوی زندگی می کنند و برای عروسی فرزندشان هم نیامده بودند. پسر هم که مادرش در افغانستان است و گویا فک و فامیلش در افغانستان با این وصلت موافق نیستند. در نتیجه اینها تنها مهمانان ویژه ی عروسی بودند! این طور که از صحبت های یک در میان مهمانانمان فهمیدیم دختر خانم ده سالی در انگلستان زندگی می کرده و حالا چند ماهی است که به سوئیس برگشته برای همین دوست و آشنایی در وطنش نداره. فکر کنم گفتند که این زوج خوشحال در آمریکا با هم آشنا شدند و فعلا هم هر دوشون بیکار هستند و دارند از ذخیره ی خانم استفاده می کنند. فرنوش و آندریاس دو شاهد عقد بودند و بعد هم که برای غذا رفتند به رستوران ، اینها نگاه به قیمت ها کردند و به خاطر جیب عروس خانم ارزان ترین غذا یعنی اسپاگتی را سفارش دادند بدون آب و چای و مخلفات. می گفتند یک پرس اسپاگتی 130 فرانک بود چیزی که در شهر کوچک ما 7 یورو هست. یکی از دوستان عروس خانم که او هم شوهری افغانی دارد ماجرای جالب تری داشت. این خانم سوئیسی به نام کاتیا که عاشق شوهر افغانش شده بوده مدت چندین سال در تاشکند ر/ق/ا/ص بوده و گویا همسرش گل محمد نوازنده ی یک وسیله ی موسیقی سنتی شرقی (به نظرم گفت سنتور )بوده و آقا عاشق خانم شده و بعد هم خانم حسابی به این آقای معتاد دل می بندد و همسر دومش می شود و در خانه اش در ایالت بدخشان افغانستان که گویی منطقه ی فقیرنشینی است ساکن می شود. خانم اول گل محمد با شنیدن نام همسر دوم با یک تنه ی درخت که از ریش کنده به استقبال می رود ، بالاخره هر چی باشه پنج تا بچه داشته. مدتی بعد کاتیا از دست همسرش به پلیس افغانستان شکایت می کند که همسر من بیشتر وقتش را با زن اولش است. پلیس هم حکم می دهد چون این زن خارجی است حقش دو برابر است! الان هم که برای تولد فرزندش به سوئیس آمده و یک پسر به نام خورشید دارد ولی دوباره می خواهد برگردد چون فکر می کند شاید روزهای تعطیل شوهرش به او سر بزند. به قول فرنوش این مرد، مهره ی مار دارد!!
خلاصه بعد از آشنایی ما با این زوج منتظر شنیدن داستان ها و ماجراهای زندگی دوستانشان در افغانستان و تاجیکستان و ... باشید
از گرانی حمل و نقل و خورد و خوراک سوئیس گفتند و همین طور تمیزی و نظمش. فرنوش می گفت من تا حالا سوئیس نرفته بودم ولی یکی از دوستانم از بن آلمان به سوئیس رفته بود ازش پرسیدم چطوری است بهم گفته بود مثل تفاوت افغانستان با ایران! با این جمله آندریاس شاکی شد که آلمان اینقدرها هم بد نیست
کل مباحث عروسی سوئیس شاید بیست دقیقه هم نشد و ما در سه ساعت مهمانی راجع به کلی مطلب دیگه حرف زدیم ولی چون پست طولانی میشه من به همین قسمت خاله زنکی ماجرا بسنده می کنم

مشکل موبایل حل شد ولی عکس ها از قبل می باشد!

کانال آب نزدیک خانه مان محل عبور و مرور کشتی های باربری است. این کانال شمال آلمان را به جنوبش وصل می کند


انتهای کشتی باربری


ماشین آشنا!


معرفی خانه ی تاریخی در کوچه ی ما


پلان خانه ی تاریخی


معرفی یک مجسمه ی سنگی در مزرعه ی انتهای کوچه ی ما


مجسمه ی سنگی- مسیح مصلوب


ویترین یک سالن آرایشی سگ ها- گوش حیواناتی مثل خوک و گاو به عنوان آدامس و برای پاک کردن دندان های سگ ها به آنها داده می شود.

سردر یک هتل در شب

نمایشگاه و فروشگاه بی ام و

نکته ی تربیتی!

روز  جمعه در یک اتفاق غیرمنتظره ارمیا که داشت تقلا می کرد از کالسکه خارج بشه و من هم داشتم تلاش می کردم کمربندش رو ببندم موبایل من رو با سنگفرش های خیابان آشنا شد و الان من صاحب یک موبایل با صفحه ی شکسته ام که هیچ هنری نداره. فعلا باید با عکس های قدیمی سر کنیم تا ببینیم چی در انتظارمان هست.

از دوست جدیدمان که خانم افغانی است و قبلا گفته ام معمولا هفته ای یکبار همدیگر را می بینیم و حرف می زنیم. قرارمان یا در پارک یا در خانه ها یا مرکز مادران است. برای مرکز مادران در آینده می نویسم ان شالله. اسم دوستم را در اینجا فرنوش می نویسم. فرنوش می گفت شعار تربیتی مادران آلمانی این است "در برخورد با بچه استمرار داشته باش". یعنی اگر قانونی برایش وضع کردی آن را تحت هر شرایطی انجام بده. مثلا اگر قرار است هر شب مسواک بزند یا شب ها با لباس خواب به رختخواب برود یا از خانه بیرون می رود شال گردن ببندد در هر شرایط در خستگی و خواب آلودگی و عجله قانونت رو حفظ کن.

یک نکته ی دیگه ای که خودم بهش توجه کردم اینه که اگر بچه در هر سنی کاری که غلط هست انجام بده با لحن جدی بهش تذکر می دهند، حتی اگر آن کار را برای اولین بار انجام دهد و شیرین کاری باشد! مثلا اگر برای اولین بار کشف کند که به جای توپ می تواند با پرتقال بازی کند! یعنی کار غلط رو حتی اگر بامزه و هیجان انگیز باشد بهش نمی خندند. دعوا هم نمی کنند همون لحن جدی که این کار غلط است و یک دلیل کوتاه، مثلا با خوردنی کسی بازی نمی کند. منظورم این نیست که به بچه محبت نمی کنند منظور روش تربیتی در برخورد با اشتباه است در صورت تکرارش رو خبر ندارم چه می کنند یک نکته ی دیگر که متوجه شدم اینه که در تشویق بچه هیجان و ذوق زیادی ندارند. یعنی اگر کاری را صحیح انجام داد و یا کاری را برای اولین بار انجام داد همان براوو یا آفرین را می گویند و ذوق و جیغ و کف و دست و هورا و همه بیاین ببینین در کار نیست. و البته که این روش ها رو خودم در برخوردها دیده ام و قرار نیست همه این کارها رو انجام بدهند.


امروز یکشنبه هوا بسیار عالی و آفتابی بود. کنار کانال جای راه رفتن نبود همه از خونه ها اومده بودن بیرون و پیاده و یا با دوچرخه و سه چرخه و بی  چرخه و ویلچر و... کلا با هر امکاناتی که داشتند! دیشب توی اخبار اعلام کرد که هوا امروز 18 درجه خواهد بود که در تاریخ 8 مارس در این کشور بی سابقه است. در برلین سال 1915 دمای هوا -3 بود و سال 1985 دما 13 درجه و حالا این دمای بی سابقه در این موقع سال. کلا زمین داره رو به گرم شدن میره.

عکس های زیر هم وسایل باغبانی و تزئینات باغ و تزئینات  عید پاک(ostern) که قبلا با موبایل مرحومم گرفته ام. غالب تزئینات عید پاک خرگوش و مرغ و جدیدا گوسفند است. در پست های قبلی(+ و + و +) برای این عید نوشته ام. این عید یک مراسم مذهبی است که امروز بیشتر نمادها و فرم های سمبلیکی از آن مانده که نشانه ای از مذهب در آن هویدا نیست. چون عید پاک در واقع یک جور آغاز بهار است نشانه ها و سمبل های آن برای جامعه ی کشاورزی تکثیر خرگوش ها و مرغ ها و گوسفندان است. برای جلوگیری از دزدیده شدن تخم مرغ ها توسط خرگوش ها آن را پنهان می کردند و امروز این به عنوان یک بازی برای بچه ها باقی مونده. از اینجا بخوانید.


تزئینات عید پاک

وسایل باغبانی و تزئین باغ

خیرمقدم بهار در کاردستی بچه های مهدکودک


سلام به گل های نرگس، بخصوص یک گل خاص

تزئینات عید پاک


چیدما یک مغازه ی عطر و لوازم آرایشی- من در شهرمون مغازه ی عطر و ادکلن فروشی که فقط همین ارقام رو داشته باشه پیدا نکردم. شهرهای بزرگتر احتمالا داره

دکور مغازه عینک فروشی. از کلاف های کاموا به عنوان صورت آدم استفاده کرده و براشون چشم و بینی و عینک گذاشته!


قسمتی از ویترین آموزشگاه رانندگی سر خیابون مون

خانه ی درختی برای پرندگان و حشرات

چند روز پیش تلویزیون در اخبار "سامی یوسف" خواننده ی مسلمان را معرفی می کرد و چند تا از آهنگ هاش رو به صورت کوتاه پخش کرد. و در آخر اضافه کرد این خواننده به زبان های آذری و فارسی و انگلیسی و عربی مسلط است و همسرش هم آلمانی است و کلا دیگه قسمت زبان شناسی اش برای خوانندگی کامل است! در ویکی پدیا برای این خواننده می توانید بخوانید.

این معرفی بعد از یک میزگرد که برای اسلام تشکیل شده بود و دو تا خانم عضو دو حزب قدرتمند آلمان و یک پرفسور اسلام شناسی و یک آقای ترک که فکر کنم شهردار یک منطقه بود و مسلمان بود بسیار لذت بخش می نمود. من که از حرف هاشون خیلی نفهمیدم ولی همین قدر که دو تا خانم خطرات مسلمانان را بر می شمردند آقای اسلام شناس اطلاعات غلطی که از اسلام و دستوراتش داشتند را تصحیح می کرد و آقای ترک هم با جواب های کوتاه تشویق حضار را بر می انگیخت. دوست داشتم تک تک جملاتشان را بفهمم ولی با وجود ارمیای سر و صدا کن و صدای کم تلویزیون این امر میسر نشد.

آندریاس که خودش در آلمان شرقی بزرگ شده و  الان هم مادرش در شرق آلمان زندگی می کند می  گفت این جریانات مخالفت با مهاجرت و مسلمانان بیشتر در مناطق شرقی که مشکل بیکاری و عقب افتادگی نسبت به آلمان غربی دارند رواج دارد. هفته ی قبل که آقای همسر برای نماز جمعه به مسجد ترک ها رفته بود می گفت مسجد لبریز از جمعیت بود و اون مجبور شده بود به طبقه ی بالا برود. کلی عرب زبان در شهر زیاد شده. آوارگان سوری و عراقی زیادی به شهر کوچک ما آمده اند. از شهرهای بزرگ تر خبری ندارم. چقدر غم انگیز  که شهر و خونه زندگی ات را ول کنی و آواره ی دنیا بشی. بی وطن بودن خیلی غم انگیز. بعد از افغان ها که سال ها بیشترین جمعیت مهاجر دنیا رو تشکیل می دادند سه سال است که مردم سوریه عنوان بیشترین پناهندگان دنیا رو دارند گویا در آلمان و احتمالا اتحادیه ی اروپا قوانین سهل گیرانه ای برای پذیرش این افراد تصویب شده.


کلی مطلب و حرف نگفته هست ولی فعلا این عکس ها رو داشته باشید. تبلیغات این روزها پر شده از وسایل باغبانی و میز و صندلی های توی باغ و تخم و نهال انواع گل ها و درختان. یک نمونه ای که توی تبلیغات زیاده همین خونه ی پرندگان هست. چون توی بهار پرنده ها آشیان سازی می کنند و شاید خیلی ها دوست داشته باشند که مهمان باغ ها و خانه هایشان باشند. من نمی دونم پرنده ها این خانه های رنگی و مطابق با سلیقه ی آدم ها رو دوست دارند یا همان سختی خانه سازی با ساقه های درختان را ترجیح می دهند. هنوز هیچ نظرسنجی و پژوهشی در این مورد از پرندگان عزیز صورت نگرفته!!

این عکس ها همه از اینترنت عزیز می باشد، با تشکر از زحمات ایشان!!

بعدا نوشت: پیشنهاد می کنم این دو لینک را مطالعه کنید

بانوی ایرانی که 60 سال زباله تولید نکرده است

ابتکار یک دختر تبریزی




خانه ی زنبور

خانه ی زنبور

خانه ی زنبور