زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

عکس های طبیعت زیبای Regensburg

این مدت که نبودم کلی اتفاق افتاده ولی فرصت نوشتن نبوده است. در ادامه عکس های طبیعت زیبای شهر Regensburg را می بینید. ما ناهار را در کنار رودخانه میل کردیم و به بهانه ی سگ های فراوانی که در حال عبور بودند ارمیا کمی به ما افتخار داد و در غذا با ما شریک شد. شاید به علت ابری بودن هوا فضا دلگیر به نظر برسد ولی طبیعت سبز حاشیه ی رودخانه برای ما بسیار زیبا بود.


 توضیحات زیر درباره ی این شهر زیبا را هم خواننده ی تحلیل گر و دقیق وبلاگ برای من نوشته اند. که البته من کامنت ایشان را خلاصه کرده ام. برای خواندن کامنت جامع ایشان به نظرات پست قبل مراجعه بفرمائید:


"Walhalla یکی از جاذبه های این شهر است و واقعا زیباست و آدم رو به یاد زمان رم باستان میندازه ولی 125 سال بیشتر عمر نداره.از ویکی پدیا درباره اش بخوانید
یکی از جالب ترین مجسمه های شهر آخرین عثمانی (یا آخرین سر عثمانی) نام دارد. که از قرار معلوم جایی هست که دولت عثمانی ار آن نقطه بیشتر نتونسته در اروپا نفوذ کند. و به نمادی برای دفاع از کلیسا تبدیل شده است.به جرات می توانم بگویم مردم این شهر و خود این شهر یکی از بهترین شهرهای آلمان هستند.در اینجا مردم به لهجه بایری صحبت میکنند. که بسیار سخت برای فهمیدن هست  ولی شیرینه.نکته ای که اینجا برای اکثر افراد قابل دیدن هست اینه که ،خارجی ها بسیار خوب آلمانی صحبت می کنند که یکی از دلایل آنرا پذیرش افراد خارجی کار کن و پر تلاش در این شهر می باشد. (فکر پناهنده شدن در این استان رو از سرتون بیرون کنید.جاده ای یک طرفه هست که سالهای عمرتان را تلف می کند.. لباسهای محلی پوشیدن به لهجه خود سخن گفتن. سنت ها را ارزشمند شمردن، به خانواده پایبند بودن، مذهبی بودن از خصوصیات این شهر و کلا ایالت بایرن می باشد. تا این حد که دوست پسر و یا دوست دختر داشتن  همچون ایالت های دیگر امری عادی تلقی نمی شود و محدودیت هایی وجود دارد.  یکی از نکاتی که به خصوص در شمال آلمان دیده نمی شود ولی اینحا دیده میشود. سخن گفتن با مردم در اتوبوس یا ایستگاه اتوبوس یا خیلی جاهای دیگر می باشد. (بسیار شبیه ایران) . مردم با این روش با شما دوست نمی شوند. فقط گفتمانی کوتاه با شما دارند و درد دل شاید بکنند."

عکس های این پست کماکان از دوربین موبایل من است


مغازه ی فروش تزئینات باغ

عکسی از رودخانه از فراز پل





پل اصلی روی رودخانه که در حال تعمیر و بازسازی بود

نمای کلیسای جامع از دور



بازدید یک روزه قسمت دوم

این مطلب رو یکی از خوانندگان مطلع و بالطف این وبلاگ برای پست قبل نوشته اند. ایشان ساکن شهر Regensburg هستند و اطلاعاتشون از ما بسیار کامل تر هست(البته من نوشته های ایشان را کمی ویرایش کرده ام):

"شهر قشنگی هست. و بسیار پر جنب و جوش و با امکانات که از یک شهر کوچک قابل انتظار نیست.  دانشگاهش کمی  قدیمی است.(که ما توش مشغولیم) که اتفاقا قشنگ هم هست فقط بدجور پوسیده و دارند تعمیرش میکنند.این دانشگاه تو رشته ی ما حداقل استادای خوبی داره. و یکم خطوط اتوبوسش اعصاب کُش هستند و امکان از اینور شهر رفتن به آنور شهر مسیر مستقیم با یک خط اتوبوس نیست و یا زمان زیادی می برد.
خوب یه سری هم به واهالا میزدید قصر قشنگی هست. تئاتر شهر هم بسیار قشنگ است. خیابان گولیات با اون نقاشی معروفش روبروی پل سنگی منظره ی زیبایی برای عکس انداختن می باشد. یک بستی فروشی همون نزدیکی ها هست صاحبش یه خانم ترک هست که فارسی می فهمد چون همسرش ایرانی بوده. بهترین بستنی شهر رو دارد. و میتونم بگم تو کل آلمان یه همچین بستنی ای نخوردم که بستی زعفرونیش عین مال ایران باشه. بستی با اسانس گلاب هم داره.اینجا شهر رنگارنگی است که تقریبا تو هیچ جای آلمان یه همچین چیزی نمیشه دید. مغازه ها بسیار لوکس هستند آنجایی که شما رفتید. و گویی در دل سنگ و غار بنا شده اند، یه پالتو زنانه 4800 یورو. دوچرخه 6000 یورویی و... کلا شهر ثروتمندی هست. آدم های پولدار در این شهر زیاد هست. شرکت ب ام در این شهر یک کارخونه دارد که توش ب م و سری 1 تولید میشه. شرکت کنتیننتال هم نمایندگی داره. و یه شرکت داروسازی بنام آمارگ  هم در این شهر شعبه داره . کلا جای زیبایی هست. اولین باری هست که در آلمان احساس یه شهر خوب برای زندگی رو دارم. مردمش خیلی فهمیده تر هستند. شاید به خاطر اینه که وضعیت اقتصادی خوبی دارند. فقط یک بار یک نفر در مورد خارجی بودن من حرف نارحت کننده ای زد که البته نظرش بود(جای تعجب داشت که یه معلم پیر که باید با تجربه باشه ، تا این حد نظر پرتی داشت).
"


ادامه ی عکس های بازدید یک روزه ی ما. عکس های مناظر طبیعی و رودخانه ی زیبای شهر هم هست که ان شالله در پست بعدی.

صلیب باز مصلوب

محراب کلیسا- محراب همه ی کلیساها روبه بیت المقدس است

ارگ بزرگ کلیسا

در زیرزمین کلیسا قبرهایی قدیمی وجود داشت و همین طور اسامی یک سری از مردگان و تاریخ فوت شون به دیوار نوشته شده بود. قبرها مربوز به حدود ششصد سال قبل بودند. قبرهای کف زمین مربوط به اسقف های اعظم این کلیسا بودند.

موقع بازدید از زیرزمین، وقتی داشتیم تاریخ و اسامی قبرها را نگاه می کردیم یکی از بچه ها صدا زد هی یک قبر جدید اینجاست. ما هم رفتیم ببینیم کیه که این افتخار رو داشته که به تازگی اینجا دفن بشه دیدیم تاریخ قبر مال 150 سال قبل!!

یکی از قدیسان مسیحی

یادبود بازدید پاپ از این کلیسا(نمی دونم پاپ بندیک چندم بود)

فضای شهری

شهرداری قدیمی و بخش راهنمای توریست شهر

عروس و داماد و همراهانشان که برای ثبت ازدواج به شهرداری آمده بودند

فضای شهری


جمعیت شاد روزهای شنبه در رستوران ها و کافه ها


دکور مغازه

بازدید یک روزه

جایتان خالی شنبه ی دو هفته قبل با چند تا از دوستان رفتیم به شهری در ایالت بایرن. با استفاده از بلیط ایالتی که میشه تا پنج نفر باهاش در داخل ایالت تردد کنند. این شهر چهارمین شهر پرجمعیت ایالت هست و ما وصف مناظر زیبای آن را شنیده بودیم.Regensburg شهری با حدود 140000 نفر جمعیت و مثل اکثر شهرهایی با این مقیاس یک کلیسای جامع و یک شهرداری قدیمی داشت. هوا خوشبختانه خوب بود و ما نیاز به چتر و کاپشن گرم نداشتیم. متاسفانه پل قدیمی شهر که اکثر عکس های موجود در اینترنت با این پل و در اطراف آن بود در دست تعمیر بود و ما نتوانستیم آن زیبایی عکس های اینترنتی را کشف بنمائیم. ولی قسمت هایی از شهر که ثبت یونسکو بود را پیاده نوردی نمودیم. ارمیا هم از این که این همه وقت بیرون از خانه بود شاد می نمود و تمام توتوها و هاپوها را نشان می داد. من نمی دونم چرا مردمان این شهر اینقدر سگ های بزرگ داشتند. در حالت کلی آلمان کشوری است که مردم آن به نگهداری از سگ ها علاقمند هستند و این زیادی حضور سگ ها در شهرها  نسبت به بقیه کشورهای اروپایی قابل تشخیص است.
موقع رفتن توی قطار دوباره گیر این گروه های سرخوش افتادیم. همین ها که با هم میرن سفر و یک جعبه نوشیدنی با خودشون حمل می کنند و توی مسیر راه می نوشند و می خندند. شنبه ها چون روز تعطیل کاری هست ولی مغازه ها باز و شهرها فعال هست سفر زیاد انجام میشه.
برای نماز هم در کتابخانه ی شهر که بسیار بزرگ و ساکت بود توقف کردیم و نماز را در سالن بزرگ آن خواندیم. من نمی دونم چرا سالن به اون بزرگی خبری توش نبود. در محوطه ی جلوی کتابخانه هم جشن ش ر ا ب برگزار بود و موسیقی زنده و میز و صندلی های توی محوطه لبریز از مردمان فعال.
ناهار را هم در کنار رودخانه صرف نمودیم و با دیدن درختان و عطر شکوفه ها یاد شمال ایران را زنده کردیم. چون عکس ها زیاد است چند پست می گذارم


یک هتل

ورودی یک مغازه


یک کافه رستوان



قسمتی از دیوار قدیمی شهر



صومعه ای در مقابل کلیسای جامع. به نحوه قرار گرفتن پراغ های روشنایی شهری دقت کنید



کافه و بستنی فروشی روبه روی کلیسای جامع. به عدم وجود تیر چراغ برق در حریم محوطه تاریخی دقت کنید

کلیسای جامع