زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

آمدن پائیز

کم کم بوی پائیز با هوای خنکش داره میرسه. یک سری درختان مثل شاه بلوط که زردپوش شده اند و برگ هایشان کف پیاده رو را پر کرده.آفتاب بی رمق پائیز با هوای حدود 20 درجه تاثیر چندانی در گرم کردن هوا نداره.دیگه برای پارک رفتن ارمیا با زمین شنی خیس از باران باید جایگزین پیدا کرد. نمی دونم اگر ما به مرکز مادران شهر که یک اتاق بازی سرپوشیده برای مادر و کودک داره بریم، داوید هم بازی ایتالیایی ارمیا توی پارک چیکار می کنه.این پسر که همیشه با مادربزرگش به پارک میاد و عاشق آقای همسر و همراهی اش با ارمیاست. اوایل ارمیا را هل می داد و مادربزرگش دائم بهش می گفت نه، نه. از وقتی ارمیا با آقای همسر میره پارک این پسر میشینه کنارشون و منتظر ببینه پدر و فرزند چیکار می کنند. دو روز پیش که با هم رفته بودند، موقع خداحافظی داوید گریه کنان تا بالای پل دنبالشان آمده بود. فکر می کنم این پسر، پدرش رو کم می بینه. چون مادربزرگ ایتالیایی حرف می زنه نمیشه باهاش ارتباط برقرار کرد هر چند اون همیشه میاد و با من حرف می زنه. و سعی می کنه مراقب ارمیا باشه و این نه گفتن و مانع شدنش به ارمیا هم سرایت کرده و مانع شیطنت ارمیا میشه! هرچند ارمیا اصولا در شیطنت مزاحمت را تحمل نمی کنه!!!

از علاقمندی های ارمیا باز و بسته کردن در چوبی نرده ای پارک  است. این در، که حایل بین فضای پیاده روی پارک و زمین بازی است برای خارج نشدن بچه ها از پارک و عدم ورود سگ ها به فضای بازی است. چند روز پیش که ارمیا مشغول باز و بسته کردن در بود یک خانم میانسال که با سگ بزرگش برای گردش آمده بود یک پَرِ  پرنده از روی زمین پیدا کرد و اومد سمت ارمیا. پر رو بهش نشون داد و شروع کرد به توضیح دادن که این پر یک پرنده ی بزرگ است  و ... ارمیا هم که علاقه ای به پر نداشت مدام سگ را نشان می داد و می گفت هاپو! خانم هم که دید فایده نداره پر رو روی نرده ی چوبی گذاشت و بلند شد که ارمیا ناگهان سگ را بغل کرد! چون سگ به طرف من اومده بود و داشت لباس من را بو می کرد پشت سگ به ارمیا بود و در واقع با این کار ارمیا اون هم گیج شد و از جا پرید و به سرعت به سمت ارمیا برگشت. صاحبش به سرعت کنترلش کرد و گفت هیچ وقت نباید یک سگ را از پشت سر لمس کرد. البته سگ واکنش خاصی نشان نداد ولی خب همه غافلگیر شدیم. این تجربه ی جدید من در برخورد با سگ هاست شاید که به کار شما هم بیاید!

این پست جهت اعلام حضور و جود بود و عکس های زیر از همه دری است و برای خوانندگان کم فرصتی است که زمان خواندن پست را ندارند.

در حاشیه ی کانال


بر روی کانال

دوچرخه ای برای حمل و نقل

موتور حجیم


کامیون حمل نوشیدنی

ماشین آقای تعمیرکار با قفسه بندی و نظم در چیدن وسایل


بالن هایی که برای دقایقی در آسمان هویدا شدند و تا مدت ها ارمیا در آسمان دنبالشان می گشت
نظرات 23 + ارسال نظر
تکی جون یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:41 ق.ظ

چه عکسای قشنگی بود خانومی
خصوصا کانال با حاشیه اش
ممنون از شما

قابل نداره خانومی. طبیعت همیشه زیباست

آیدین یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:44 ق.ظ http://fakhtehf60.blog.ir/

پاییز بهاریست که......
چقدر این پاییز خوبه..،.

پائیز رنگارنگ و خنک رسید. بعد از گرمای تابستون می چسبه

نیلوفر یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام
لیلی جون
ممنون از مطالب و عکسها
از اون دوچرخه حمل و نقل من تو ایران دیدم یه خانومه سوار شده بود جالب بود

سلام
قابل نداره. چه جالب که یک خانم سوار همچین دوچرخه ای بوده

مامان دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:38 ب.ظ

خدا قوت دختر شجاع.

ممنون

زهرا - گل بهشتی من سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 06:12 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

من اینجا عکسی نمی بینم!
اگه من بودم وحشت میکردم از نزدیک شدن سگ به بچه و چنان جیغی میزدم که هم سگ و هم بچه اگه نترسیدن حسابی بترسن و کار خرابتر بشه.

مشکل عکس ها حل شد.
ای بابا من دارم تلاش می کنم ترس من از بعضی حشرات و موجودات به ارمیا سرایت نکنه.

فهیمه جون سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 06:59 ق.ظ

ایول ارمیا.عروسک هاپو قشنگ بود؟ مثل همیشه عالی

ممنون دوست من. ولی عروسکی به اون بزرگی اصلا جذاب نبود

نرگس سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:29 ق.ظ

چرا من عکس نمی بینم؟

مشکل حل شد

مضراب سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 10:37 ق.ظ

از سگ در حالت عادی نمی ترسم.. ولی وای به حال وقتی که صداش در بیاد.. یعنی سکته رو درجا زدم..

اینجا سگ های این مدلی نداره که به طرف ادم ها پارس کنند. بیشتر پارس سگ ها به سگ های دیگه و برای عرض اندام هست

مگهان سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:26 ب.ظ

ارمیای عزیزم ... چقدر خوندن از شیطنت هاش حالمو خوب می کنه :)

مامان خانوم یعنی هیچ وقت عکس ارمیا جانم اینجا رویت نمیشه ؛) ؟!

چقدر خوب که یک نفر شیطنت هاش رو دوست داره. ان شالله یک نفر هم پیدا بشه که این شیطنت ها رو تقدیمش کنه!!
ارمیا این طرفها رد نمیشه که عکسش بیفته

mahtabمامان علیرضا سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 06:29 ب.ظ http://myonlinediarybook.persianblog.ir/

سلام
وااای...تصورش هم منو ترسوند
خوبه نذاشتید ارمیا بترسه و خاطره ی بد پیدا کنه
عکسها عالی بودن، مثل همیشه

سلام
من خودم از سگ نمی ترسم ولی واکنش ناگهانی این سگ غافلگیرم کرد.
ممنون مادر خانومی

بهنام سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:01 ب.ظ

سلام، چه رشته ای تحصیل میکنید؟

سلام

92در92 چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:24 ق.ظ http://92dar92.blogfa.com

روز بخیر شادی باد .
منظره بسیار زیاست .و شاید هم همراه با سکوت و آرامش باشه .
خوب هستی ؟
آپم
شادزی.

سلام
بله طبیعت زیباست به شرطی که ما انسان ها بهش احترام بذاریم

بسامه چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 10:20 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

الهی جیگر ارمیای کوچولو که انقدر مواظب مامانشه.. انقدر نگران مامانشه می خواد ازش مراقبت کنه.. دیگه واسه خودش مردی شده..
باز من احساساتی شدم
اخی.. داوید کوچولو.. منم خیلی بابایی بودم لیلی.. همیشه بابام میرفت مسافرت پشت سرش گریه می کردم..

به عجب نگاهی به قضیه داشتین! کلا فازش عوض شد!
اخی نازی. شاید این داوید قصه ی ما هم دلش بازی با بابا رو می خواد

اعظم 46 پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:35 ب.ظ

سلام چه مناظر قشنگی

سلام
طبیعت زیباست

پاییز پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 08:49 ب.ظ

سلام دوست من دومین کامنتمه این مثل همیشه عالی بود لذت بردم از خوندن این پستت وعکساتم خیلی قشنگن.
من عاشق وبلاگ شمام.

سلام خانومی. امیدوارم به صدمین کامنت هم برسیم
ممنون خانوم با محبت

عسل آشیانه عشق جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 08:52 ب.ظ

اینجا هنوز هوا اونقدری خنک نشده ولی من بی صبرانه منتظر پاییزم

پائیز بعد از گرمای طولانی تابستان خیلی دلچسب

زینب سادات شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 10:14 ق.ظ

معلومه.پسرتون به حیوان ها علاقه منده....عزیزم...سفت ببوسش....

احتمالا به جانداران و حرکت کنندگان علاقمنده!

مهسا یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 03:18 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

این رو هم تازه یاد گرفتم... راستش من از بعضی سگها خیلی می ترسم... اینجا هم همه جا سگ هست...
محوطه دانشگاه... اکثرشون صاحب دارن اما من باز می ترسم..

کلا تصور ما از سگ حیوانی است در محیط ازاد و وحشی و رفتارهاشون رو نمی شناسیم. شاید علت ترس اکثر ایرانی ها همین باشد

هادی دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:49 ب.ظ

جالبس :)
موفق باشین

ممنون

نرگس سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:20 ق.ظ

ارمیا جیگر خاله است! میخام بخورمش با این شیطونی هاش!

بیا ببرش

یاشل.ماجراهای خواستگاری چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:04 ق.ظ http://majerahayekhastegari.blog.ir/

چه خبر از مهاجران سوری بانو؟
شهرو شلوغش نکردن؟منتظر بودم شما از اونجا عکس بزارید
بعد یه سوال وضعیت الان آلمان با اینهمه پناهنده بازم مطلوب واسه مهاجرت هست یا نه؟فکر کنم امکاناتش کم بشه بخاطر شلوغی کشور

شهر ما بزرگ و معروف نیست و بیشتر در شهرهای معروف مثل مونیخ تجمع دارند. من توی شهر گاهی می بینمشون کسانی که کار پناهندگیشون درست شده و دارند زندگی می کنند.
در حالت کلی بیشتر این پناهنده ها چون سواد زیادی ندارند به کارهای کارخانه ای مشغول می شوند و افراد تحصیل کرده حسابشان جداست. مگر این که دولت آلمان روی نسل بعد و بچه ها سرمایده گذاری کند که زبان را به خوبی یاد می گیرند و در اینجا مدرسه می روند و آلمانی می شوند

نرگس چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:37 ق.ظ

ارمیای موش موشک که تو آسمون دنبال بالون می گرده!

اگر بالون نبود هواپیما که هست

علی ت. پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:51 ق.ظ

آخ آخ آخ... این موتوری که عکسش رو گذاشته اید، عشق منه. جزء موتور های کروز هست که برای سیر و سیاحت و سفر طراحی شده. حدود 500 کیلو وزنش هست و از مکانیزم سربی برای حفظ تعادل استفاده می کنه. حدود 20 هزار یورو هم قیمتش هست.

بالاخره یک نفر این موتور رو تحویل گرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد