زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

جلسه زنان

جلسه ی زنان و ادیان در اواخر ماه سپتامبر در سالن شیک یک کلیسای قدیمی برگزار شد. از ماه قبل دعوتنامه ی آن برایم پست شده بود و من هم ثبت نام کرده بودند. نام جلسه شان بود "بیگانه(خارجی یا مهاجر) و وطن " در کارت دعوت هم اشاره شده بود که اصل برنامه خوردن و چشیدن طعم های مختلف و موسیقی و تبادل نظر وآشنا شدن با سرگذشت کسانی است که بیش از بیست و پنج سال است آلمان وطن آنهاست.

جالب این که در این روز یک جلسه ی دیگر در گروه زنان در شهر برگزار می شد که یکی از خانم های ایرانی به من اطلاع داده بود. می گفت هم دو هفته یک بار یکی از اعضا غذا درست می کند و دور هم می خورند و این دفعه نوبت سفره ی ایرانی بود و این خانم قصد داشت کشک بادمجان و آش رشته و رنگینک درست کند و من کمی کشک به او دادم. هر چند تا آنجا که من دیدم اکثر آلمان ها طعم کشک را نمی پسندند.

با یکی از دوستان به سمت کلیسای مورد نظر و جلسه ی زنان که در بافت قدیمی شهر بود حرکت کردیم و با این که با اتوبوس رفتیم تا بتوانیم ورودی سالن را پیدا کنیم نیم ساعتی دیر رسیدیم. ارمیا هم خوشبختانه توی راه خوابش برده بود و فرصتی بود تا با آرامش بشینیم. در اتاق ورودی، مقواهای کوچکی گذاشته بودند که نام مان را روی آن بنویسیم و با سنجاق به لباس مان وصل کنیم. گویا بقیه پذیرایی شده بودند چون بطری های نوشیدنی و ساندویچ های کوچک روی میزها بود. ما هم از شانس درخشانمان ردیف اول بغل دست عوامل اجرایی و نزدیک صحنه ی اجرا نشستیم و ارمیا را به علت سر و صدا در اتاق قبل گذاشتیم و من هر ده دقیقه باید از بین جمعیت مودب و ساکت عبور می کردم و به ارمیا سر می زدم. برنامه با موسیقی و خوانندگی سه دختر جوان که آهنگ ها و شعرهای اوکراین یا روسیه ی سفید را می خواندند در جریان بود. و جمعیت هم که همه خانم و اکثرا مسن بودند از لحن کلیسایی سرودها لذت می بردند و از کسی صدا در نمی آمد. کلا این آلمان ها موقع گوش دادن به موسیقی و سخنرانی تکان هم نمی خورند چه برسه به در گوشی حرف زدن! اولین سخنران خانم پرفسور سوزانه، یهودی متولد برلین بود که استاد کرسی یهودی شناسی دانشگاه است و گفت که از اسرائیل به آلمان مهاجرت کرده اند. سختی ها و مشکلات و دغدغه هایش را در قالب طنز بیان کرد و متاسفانه از سخنران بعدی که یک خانم مسیحی بود هیچ اطلاعاتی ندارم چون ارمیا بیدار شد بعد از هر سخنرانی خوردنی های خوشمزه را سر میزها می چیدند. حدود 120 تا خانم که گویی نصف آنها میهمانانی از شهرهای اطراف بودند دور میزها نشسته بودند و خانم های محجبه ی ترک و مراکشی و آلمانی در بین جمعیت قابل تشخیص بودند. در حالت کلی گردانندگان و اعضای انجمن زنان و ادیان خارجی هایی با سابقه ی حضور طولانی در آلمان هستند و در شهرهای مختلف ایالت بایرن با هم ارتباط دارند و در جلسات مختلف مربوط به ادیان و نژادپرستی و  حقوق زنان شرکت می کنند. در شهر ما چند نفر به عنوان مثال یک خانم مسیحی اندونزیایی و یک خانم  یهودی فرانسوی و یک خانم مسلمان ترک و یک دختر مسلمان آلمانی اعضای فعال هستند و جلسات را منظم شرکت می کنند و البته ایمیل جلسات برنامه ریزی برای همه ی اعضا ارسال می شود. ورودی این جلسه هم دلخواه بود و هر کس هر مبلغی می خواست در صندوق جلوی در می انداخت. با فعال شدن ارمیا عملا نشستن در آن جمع بیهوده بود و ما مجبور شدیم به پشت صحنه کوچ کنیم و سخنرانی آخر هم که خانم ایرانی استاد رشته ی زبان فارسی دانشگاه بود را از دست دادیم. در پشت صحنه در فاصله ی بین برنامه ها افراد برای دستشویی مراجعه می کردند و ارمیای جارو به دست را ملاحظه می کردند که با جدیت مشغول کار است. ارمیا یک جاروی بلند از توی اشپزخانه یافته بود و مشغول نظافت راهرو شده بود و هر از گاهی هم به ظرف و ظروف ها و فعالیت های گروه آشپزی نظارت می کرد. سه وعده پذیرایی با پیش غذا و غذای اصلی و شیرینی  را خانم های آشپز با مهارتی که از شهر مجاور دعوت شده بودن فراهم کردند. دو خانم مسن با چهار دختر جوان که غذاها را در ظرف ها می کشیدند و روی میزها سرو می کردند. غذاها هم گیاهی و بیشتر عربی و ترکی پیدا بود. روی کارت هایی که روی میزها چیده شده بود محتویات هر غذا نوشته شده بود. در آخر برنامه هم چند شعر خوانده شد و از آشپزها تقدیر شد. ارمیا هم که تازه آسانسور مدرن سالن را کشف کرده بود مشغول بررسی دکمه های خوش آب و رنگ آن بود و آسانسور متاسفانه در هر طبقه ای که می ایستاد اندازه ی یک برگه ِِ آچار سخنرانی می کرد: از گفتن نام طبقه و در باز شد و بسته شد و .... و خلاصه کلی سر و صدا ایجاد می کرد و وقتی او را از محوطه ی آسانسور دور می کردم بسان ابر بهار اشک می ریخت ولی خوشبختانه آلمان ها در تربیت فرزند و عدم دخالت در کار دیگران خیلی حساس هستند و هیچ کس جلو نیامد که واسطه بشود و یا بپرسد این بچه چرا این قدر جگرسوز اشک می ریزد.

در فاصله ی یکی از استراحت ها یک خانم ایتالیایی جلو آمد و کمی با هم حرف زدیم و از اکسپوی معماری و غرفه ی ایران که به تازگی بازدید کرده بود صحبت کرد و گفت چقدر تلاش کرده تا دو بسته زعفران ایرانی خریده و گفت آرزو دارد ایران را ببیند. کمی هم بحث سیاسی نمودیم و از او دعوت کردم به ایران بیاید.

در آخر سالن هم یک سماور بزرگ قشنگ گذاشته بودند و یکی از خانم های ترک چند بسته باقلوای شیک آورده بود و همه چای سیاه ترکی نوشیدند.

خلاصه از این جلسه ما فقط چیدن ظروف و شستن و جمع آوری آنها را دیدیم و البته دست نوازش و ابراز علاقه ی خانم های مسن به ارمیایی که تا ساعت ده فعالانه قصد خواب نداشت.

این هم معدود عکس های موجود در گوشی من:این هم یک ویدئوی کوتاه


سه دختر آوازخوان روسی

اتاق مجاور سالن اصلی

سالن اصلی جلسه

کیک های چیده شده در ظرف برای پذیرایی

چند نوع پیش غذا که با ماست تهیه شده

برنج با هل و دیگ حلیم! و دیگ بادمجان

این هم عکس های مراسم که عکاس محترم گرفته و برامون ارسال کرده:

میزهای منتظر

نوشیدنی ورودی

کارتی که در آن نام غذاها و ترکیباتش نوشته شده بود

کارت دعوت مراسم

میز چای

نان و ماست!

کار تیمی در آشپزخانه

پشت صحنه در آشپزخانه



ورود مهمانان



حضار ساکت گوش دهنده!

!!

هم خوانی دختران روس

ورود مهمانان و نوشتن نام هایشان روی کارت ها

خانم پرفسور یهودی مشغول سخنرانی

مراسم تقدیر از دست اندرکاران
نظرات 29 + ارسال نظر
H پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:27 ب.ظ

سلام عزیز.
اتفاقی و فقط به بهانه نام آلمان که کشور مورد علاقم هست با وبلاگت آشنا شدم و خیلی از پست های وبلاگتو خوندم. خیلی خوب بود، مخصوصا عکسایی که خودت از محیط و مراسم و مغازه ها گرفتی.
همیشه سلامت و شاد باشی

سلام
خوش اومدین
باز هم تشریف بیارین

zahra جمعه 24 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:16 ق.ظ

salam leili jaan
mishe ye post ham raje be raftare german ha ba mohajerha ham benevisin?
chon kheilia mesle man ghasde mohajerat daran va stress daran raje be nejad parasti

سلام خانومی
من خاطراتم رو از برخوردها به صورت پراکنده نوشتم. راستش این مسئله در شهرهای بزرگ و کوچیک فرق می کنه و همین طور محیط کاری و دانشگاهی متفاوت هست. من تجربه ی محیط شهری کوچک و یا دانشگاه رو دارم.

سودا جمعه 24 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:14 ب.ظ

سلام. این هم خوب و عالی!
فقط با عکس اخری و قابلمه ی برنجش احساس اشنایی داشتم!!
بچه ها تا کوچیکن خیلی عشق نظافتن اما تا بزرگتر میشن میشن بولدوزر خرابکاری و کثیف کاری!

سلام
قابلمه ی برنج که کلا اشنای همه ی ما ایرانی هاست ولی برای المان ها در حد تزئین و حاشیه ی غذاست.
عشق نظافت هم نیستند عشق جاروی دسته بلند و یا موهای جارو هستند از همون اول با خرابکاری عجین هستند.

همطاف یلنیز جمعه 24 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:58 ب.ظ http://rahi-2bare.blogsky.com/

سلام سلام
این هم از مزایا یا معایب ارمیا داشتن شما برای ماست ها (دلم می خواست بدانم آن خانم ایرانی چی گفته بیدند خوو)
حالا فرصت شد از این خوراکی ها بخورید یا اینجا هم شازده پسر حکومت می کردند؟
و ممنون از آن ویدیو کوتاه
و اون کیک ها، یخده شل و ول به نظر می رسند! مزه شان چطور بید؟

سلام و سلام
من هم دلم می خواهد بدانم. شاید اگر دیدمش ازش بپرسم!
ارمیا طعم هیچ کدام را نپسندید و چون به نظرش خوب نبودند تشخیص داد که مامانش هم نخوره بهتره!!
شاید بشه گفت یکجور شیرینی میوه ای بود تا کیک. خوشمزه بود!

نرگس شنبه 25 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:30 ق.ظ

عکس ها بسیار قشنگ بود و البته توصیفات مثل همیشه! میگم اون دختر آلمانی مسلمان هم توی عکس دست اندرکاران هست؟ کدومه؟

ممنون
فکر کنم عکس دانیلا رو قبلا گذاشتم، توی این سری عکس ها نیست

تکی بانو شنبه 25 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:14 ق.ظ

با سلام خدمت شما خانم مهربان
خیلی عالی بودن عکسا

سلام بر شما
ممنون، قابل نداشت

بسامه شنبه 25 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 12:48 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

وای الهی ارمیای کوچولوی شیرین.. من اون قسمت جارو پیداکردنش رو انقدر خندیدم که نگو.. الهی.. من فداش بشم..
عکسها خیلی قشنگ بودن..
راستی بحث ادیان در مورد چی بود؟ مثلا از اموزه های دینی شون حرف می زدن یا چی مثلا؟

بچه ها تو این سن دوست دارند اشیاء بزرگ رو جابه جا کنند و چی بهتر از جاروی دسته دار.
نه بحث مربوط به ادیان نبود . کلا عنوان انجمن این هست ولی برنامه هاش متنوع

مهرداد یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:19 ب.ظ

ظاهرا غذاها زیاد اشتها برانگیز نیستند!
عکسها خیلی جالب و دیدنی بودند ولی شاید بهتر بود از محتوا بیشتر می نوشتید که استفاده کنیم...

طعم غذاها متفاوت بود
متاسفانه من فرصت حضور در سالن رو نداشتم

حسن صدری دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:27 ق.ظ

سلام ودرود برشما مطالب بسار قشنگ و زیبایی است من همواره دنبال میکنم و امیدوارم که خانمهای ایرانی هم بتوانند این جلسات را با هم داشته باشند وتبادل اطلاعات و دانش اندوزی داشته باشند بدور از هر گونه تعصبات قومی

سلام
ممنون که مطالب رو دنبال می کنید، من هم امیدوارم اهداف بلندمرتبه و ارزشمند مسائل جزئی مثل تفاوت های قومی و سیاسی رو تحت شعاع قرار بده

مضراب دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:42 ب.ظ

چه شیک و خودمونی...

بله ترکیب این دو بسیار خوب جواب داده

مضراب دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:42 ب.ظ

هلیم درسته نازنین:)

تو لغت نامه ی دهخدا به هر دو صورت نوشته ولی صحیح ترش هلیم است

مریم.... دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام...
این خانما چقدر ساده هستن مخصوصا دخترهای جوان.
چند وقت پیش یه همچین مراسمی ما دعوت شدیم بیا و ببین....
نمیدونستیم از بازدید و سخنرانی استفاده کنیم یا دیدن خانمای خوشگل و مدل...

سلام
پس مراسم شما هم فال بوده و هم تماشا
کلا المان ها ساده پوش و کم ارایش هستند مخصوصا تو شهرهای کوچکتر

ساندی دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:01 ب.ظ

سلام لیلی جان . چ مراسم خوبی حتمن حرفای خوبیم زده شده

سلام
احتمالا خوب بوده. چون خیلی راضی بودند

پاییز دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:27 ب.ظ http://nagoftehayepayizi.blogsky.com

سلام وخسته نباشید!
همه چی عالی بود هم عکسها و هو توصیفات شما مرسی .
خیلی خوبه که تو این جور مراسمات شرکت میکنید .
موفق باشید دوست خوبم.

سلام
ممنون
اگر ارمیا بذاره از این فرصت ها فراوان هست

mr.Farshad سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:33 ق.ظ http://farshadjahanmanesh.ir

ُسلام وقت بخیر به دلیل مشغله کاری این پست رو توو 4 رووز تونستم بخونم یعنی هر روز یه بخشیش رو ، به همین خاطر دیر نظر دادم.

علاوه بر اینکه متن خیلی خوب بود . در عکس ها شور و زندگی دیده میشد ، متاسفانه در ایران خانم ها ارزش خودشون رو نمیدونن و مخصوصا وقتی پا به سن می گذارند ، انگار زبانم لال منتظر تمام شدن هستن ، در صورتیکه با دیدن این عکسها ، لباس های مرتب ، ظاهر جسمی خوب و سالم در افراد مسن ، میشه فهمید که پر از شوق زندگی هستند .
امید به زندگی ، عالی هستش ، امیدوارم یه زمانی این رو متوجه بشوند و برای سالم ، شیک و سرزنده بودن تلاش کنن همه مردم

سلام
ممنون که با وجود مشغله کاری وقت می گذارید و مطالب رو می خونید
اینجا بازنشستگی و دوران میانسالی و فراغت از بچه ها فرصتی برای فعالیت های گروهی و خیریه است، امیدوارم زنان در هر سنی ارزش وجودی خود را چه برای خانواده و چه چه اجتماع بدانند

نیلوفر سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:04 ق.ظ

سلام
اخی ارمیا چه علاقه ای به جارو کردن داره من بچه بودم می ترسیدم نمیدونم چرا
ایده ی نان و ماست جالب بود میتونم تو مهمونیا ازش استفاده کنم
فکر کردم نون خامه ای ست البته تا وقتی زیرش رو نخونده بودم
خوبه تجربه ها و دیده هاتون ر و می نویسید
من عاشق سادگی لباساشون بوده و هستم

سلام
جاروی دسته بلند به خاطر توانایی های فراوانش مورد علاقه ارمیاست. تا حالا جاروبرقی ندیده که ببینم چه می کنه.
به نظر من. هم خوشمزه است.
کلا المان ها ساده پوش هستند

ماری چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 12:46 ب.ظ

ممنون لیلی عزیز
مثل همیشه عالی بود. چه خوبه که شونه به شونه با تو و ارمیای دوست داشتنی گوشه به گوشه شهرتون رو میبینیم و تو مراسماتون شرکت میکنیم. به وبلاگت به چشم یه تجربه بزرگ نگاه میکنم. روزاتون مثل همیشه قشنگ دوست من

خواهش خانومی
ممنون که به ما سر میزنید و وقت می ذارید و نوشته ها رو می خونید و همت می کنید و پیغام میذارید

فهیمه جون چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:26 ب.ظ

وااای صدو بیست نفر؟تو شهرکوچیک!چه انارو انگور و هلویییی*!!!!!!!. کشک بادمجون رو رفتین بخورین !یعنی رسیدید؟چه سکوتی!چه خوب که دخالتی تو تربیت ندارن!و......... زودتربیایین

مهمانان از شهرهای اطراف هم بودند. حالا 120کم یا زیاد؟
کشک بادمجون نبود ، یه چیزی تو مایه های خوراک بادمجون بود با گوجه و یک سری سبزیجات
ان شالله

92در92 چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:25 ب.ظ http://92dar92.blogfa.com

وقت بخیر شادی باد .
خوب هستید ؟
عکس از اینترنت گرفتید یا شما عکس گرفتید .
عکس های خوب و زیبایی هستند .
راستی شما آنجا چیکار کردید و اینکه کلیپ دیدم اما متوجه نشدم چی گفتند چون زبان آلمانی بلد نیستم .
روزگارتان شادی باد .
آپم .منتظر امدن شما هستم .
شادزی

سلام
خدا رو شکر خوبیم
این عکس ها را عکاس مراسم گرفته و در اختیار اعضاء شرکت کننده قرار داده
این کلیپ همخوانی دختران روس در مراسم هست و من هم چیزی نفهمیدم و بیشتر لحن و هماهنگی مهم است

92در92 پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 12:42 ب.ظ http://92dar92.blogfa.com

وقت بخیر .
لطفآ برای آپم توضیح دهید .سپاسگذار
شادزی.

سلام
من نظرم رو برای پست جدیدتون نوشتم

محبوبه 81 جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:03 ق.ظ

سلام لیلا جون. خوبی؟
خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا. من عااشق پسرتم لیلا. کاراش خیلی شیرینه الهی جارو زدنش خیلی دیدنی بوده.
همین الان میری از طرف من ده تا بوسش میکنی

سلام همکلاسی
چه عجب از این طرفا!
بچه ی شیطون رو باید دسته جمعی نگهداری کرد، دست تنها سخته
باشه دوست من

fatemeh جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:00 ب.ظ http://fatemehkamalichirani.zenfolio.com/blog

سلام لیلی. خوبی؟ چه پست خوبی. خیلی از روایت هات خوشم می یاد. به قول آلمانی ها "گِ ه وایتا" :)

سلام
خدا رو شکر خوبیم
خاطرات و گزارش گری با بچه بیشتر به پشت صحنه محدود میشه
چقدر فهم عبارت المانی با زبان فارسی سخته!

مریم جمعه 1 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام. ببخشید من میخوام ازتون یک سوال بپرسم که راهنمایی بفرمایید ولی نظر خصوصی ظاهرا نمیشه نوشت. ممنون میشم اگر راهنمایی بفرمایید چطور می تونم سوالم را بپرسم.

سلام
قسمت بالای وبلاگ عبارت ارتباط با من رو کلیک کنید
یا به ادرس ایمیلی که سمت چپ وبلاگ نوشته ام ایمیل بزنید.nasrin_v2013@yahoo.com

مادرانه شنبه 2 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:42 ب.ظ http://madarestan.blogsky.com

برای اولین بار بود که می شنیدم یه خانم ایرانی داخل جمع های گروهی توی کشور خارجیه. یه جورایی حس خوبی بهم دست داد که منزوی نشده بودی. یا احتمالا من خیلی بی خبر مونده بودم.
اونوقت با این همه تفاوت نژادی و زبان, سخنرانها با چه زبانی صحیت می کردند؟
اونی که به زبان شون مسلط نبوده, چطور می تونسته از سخنرانی اسنفاده کنه؟

من دوستان ایرانی در سایر شهرهای المان دارم که در جلسات مذهبی یا غیرمذهبی ایرانی یا غیر ایرانی شرکت می کنند.تقریبا تمام کسانی که در ان جمع فودند با زبان المانی اشنا بودند و امده بودند نشان دهند که با وجود تفاوت ها می توان کنار هم بود.
معمولا خارجی هایی با این جمع ها اشنا می شوند که تسلط زبانی دارند بقیه خارجی ها معمولا جمع های همزبان خودشون دارند.

زهرا - گل بهشتی من یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:10 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

چه جالب بود. یه جمع جدید و جالب با موضوع جدید. جمع های تکراری حوصله مو سر می بره.

وجود مهاجران و ادیان مختلف فرصت اشنایی خوبی در اختیار ادم میذاره

خانومی یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام خانم گل. کاش یک عکس هم از بانوان باحجاب میزاشتی

سللم خانومی
راست میگی الان که رو عکس ها دقت کردم دیدم هیچ کدم خانم های محجبه نیستن

چیکا یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:50 ب.ظ http://chica.mihanblog.com

وای من عاشق این مدل جلسات هستم که همه ادیان و ملت ها در صلح و آرامش همیدگر رو بهتر بشناسن .البته این مدلی فکر کنم به هنر آشپزی و موسیقی هم آشنا شدن .مرسی از اینکه گزارش کامل و تصویری میدید

من هم به این جلسات با نظم و ادم های علاقمند خوشبینم
البته موسیقی جز ثابت اکثر برنامه هاشون هست. ولی اشپزی ایده ی خوشمزه ای است
خواهش می کنم نوش جان

مهسا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:26 ق.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

چقدر خوبه.. نشون دهنده نظمشون هست. در سکوت بدون حرف و حرکت به موسیقی گوش می دند.
ارمیا حسابی لذت برده...
عکسا هم عالی ی مثل همیشه.
نون و ماست شبیه نون خامه ای هست..دی ی ی ی

کلا این ملت اهل گوش دادن هستند و موسیقی هم باشه که دیگه هیچی!
بله به اون که حسابی خوش گذشت
کلا من چون نون خامه ای دوست ندارم یادش نیفتادم!!

هانیه پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.khoda-behtarindost.blogfa.com/

سلام چه مراسم جالبی

سلام
اره جالب بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد