زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

بازار آنتیک 2

چند روز قبل که با فرنوش دوست افغانی ام صحبت می کردم نگرانی اش را از موج مهاجرهراسی ابراز می کرد. می گفت که مثلا چند نازیسم وارد شهر ما شده اند و یا یک نفر نازی به او چپ چپ رفته! و یا نقل قول از خرابکاری چند مهاجر در فلان شهر. خلاصه اخبار منفی و شایعات مختلف را نقل می کرد و می گفت باید موهایمان را رنگ کنیم و لنز رنگی بگذاریم و از خانه بیرون برویم! ازش پرسیدم مثلا نازی ها اگر به یکی در خیابان و در محل عمومی گیر بدهند چه می کنند؟ گفت مثلا فحشش می دهند و یا می گویند به خانه ات برگرد! گفتم همین؟ گفت خب آره بیشتر که دیگه نیست. خندیدم و بهش گفتم یعنی تو از فحش دادن اینقدر نگرانی؟ واقعا وضعیت های بدتر در جوامع دیگه وجود داره. خب تو هم جوابش را بده مگه فحش به آلمانی بلد نیستی.خودم چند تا جمله ی خوب بهش گفتم تا در مواقع لزوم استفاده کند!بعد گفت یکی از دوستان سابقش هم دائم می گوید چرا این قدر مهاجر زیاد شده و می ترسد از این که مهاجران، جنگ جهانی سوم را در آلمان شروع کنند!(خودشان قبول دارند که سرچشمه ی جنگ های جهانی اول و دوم از کشورشان هست)

البته خودش اعتراف کرد که به خاطر کار پاره وقتش که مترجم سایت دوی چه وله است اخبار مختلف مهاجران را دائم رصد می کند و همین باعث شده فکر کند در اطرافش فقط همین جریان ها وجود دارد. وقتی با فرنوش توی خیابان قدم می زدیم بهش گفتم ببین چند نفر تا حالا از کنار ما رد شدند و لبخند زدند. ببین کسانی که برای ارمیا توی کالسکه دست تکان می دهند و یا ماجرای پیرمردی که هفته ی قبل به ارمیا در مقابل بای بای کردنش پول کادو داد. این مدتی که مهاجران وارد اروپا شده اند چند حزب از جمله این پگیدا که مخالف مهاجرت و اسلام است تظاهرات راه انداخته اند و از جمله در شهرهای شرقی آلمان که بیکاری و عقب افتادگی بیشتر است دایم سخنرانی و برنامه دارند ولی جو کلی جامعه آرام است. خود فرنوش از همسرش که به تازگی از کنفرانسی از اتریش بازگشته سخن گفت که کل پولش را برای پناهندگان و مهاجرانی که در راه دیده غذا خریده و خودش گرسنه به خانه برگشته. همیشه در هر جامعه ای خوب وبد کنار هم هستند و مهم این که جمعیت خوب ها غالب باشه. در بین جمعیت 88 میلیونی آلمان آدم بد و بدجنس وجود دارد همین طور که در بین یک میلیون مهاجر و پناهنده ی ماه های اخیر افراد ناسالم هست. فعلا که در شهر کوچک ما جز شایعات بی مبنای محدود خبری نیست. در شهرهای بزرگتر را خبر ندارم. البته کاملا طبیعی است که مردم یک کشور به وجود جمعیت زیادی که یک دفعه به کشور وارد می شوند و نیاز به آموزش و پذیرش فرهنگ جدید دارد و همه ی هزینه ها از مالیات انها فراهم می شود حساس باشند، همان طور که گروه های زیادی برای اسکان و آموزش این مهاجران فعال هستند، گروه هایی هم مخالف هستند و هر دو در کنار هم مشغول فعالیت هستند. مردم المان هم سال ها با سختی و مشقت طول کشیده تا جامعه ی فعلی و منظم و قانونمندشان را ساخته اند و به ان عادت کرده اند و به حق از دست دادن ارامش و اقتصادشان نگرانند و از ان طرف مردمانی هستند بی وطن و بی امید به اینده...

به قول فرنوش خدا هیچ کس را بی وطن نکند.

ادامه ی عکس های بازار یک روزه آنتیک:


















نظرات 19 + ارسال نظر
همطاف یلنیز شنبه 9 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:51 ب.ظ http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
فقط فحش!؟ چه خوبه که بیشتر از این نیست.
به قول شما همه جا خوب و بد دارد منتهی منم درباره نژادپرستی آلمانی ها بیشتر شنیدم نسبت به سایر کشورهای اروپایی... البته شنیدن کی بود مانند دیدن
و اما این بازار آنتیک... چند روزه است؟
الان که بیشتر دقت کردم دیدم بدم نمی آید از این سرویس قاشق و چنگال ها یا ظروف مسی اش داشته باشم ها (خوو باز هم شنیدم جنس خووب فقط آلمانی حالا قدیمی چه بهتر)

سلام
آره خوبه که همین قدر باشه.
شاید چون این کشور خاستگاه نازی ها بوده همیشه سایه اش روی سر مردمشون هست.
بازار یک روزه بود.حالا این ظروف مسی رو برای تزئین می خوای یا استفاده؟

mr.Farshad شنبه 9 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.AorB.ir

همه جای جهان انسان های نژاد پرست وجود داره ، ولی میشه قبول کرد که در کشور های مثل آلمان ، این مسائل به شدت کمتر از کشورهایی مثل عربستان ، عراق یا حتی ایران باشه ، ولی به هرحال وقتی چنین جمعیتی به سرعت وارد یه کشور میشن ، مطمئنن تمرکز روی رفتار غیر آلمانیا بیشتر میشه و حساسیت روی حرکاتشون موج میگیره

بله حق با شماست. آلمان ها سال ها روی مردم و قوانین شان کار کردند تا نژادپرستی را کم رنگ کنند ولی همه جای دنیا نژادپرست هست

بسامه شنبه 9 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:39 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

ای بابا.. چقدر بچه سوسولن اینا ولی خوب خداییش ادم بهشون حق می ده.. وقتی انقدر نسبت به نظم و ترتیب و اینا مقید و عادت کردن یهو گروهی وارد بشه که اینا رو بهم بریزه خوب طبیعتا واکنش نشون می دن.. ما هم در مورد مهاجرت افغانها واکنش نشون می دیم.. ولی نه در حد اینکه تظاهرات بکنیم... زیر پوستی عمل می کنیم.. مثلا لیلی جون.. حتی زمانی که مهاجران افغان تو کشور غلغله می کردن شما تو شهر من یه دونه افغان نمی تونستی پیدا بکنی.. چرا؟ چون هیچ کس بهشون کار نمی داد.. خوب وقتی کار نمی دادن اونا هم نمی اومدن.. بیشتر می رفتن سمت قم و مشهد و اینجاها..

ولی در مورد اینکه همه جا ادم خوب و بد پیدا میشه باهات موافقم.. خیلی دوست دارم در یکی از انجمنهای فعال در زمینه مهاجرت و مهاجران این چنینی فعالیت کنم ولی متاسفانه نه اونجا هستم نه اینجا چنین چیزی هست..

راستی در مورد انتیک.. من بین لوازم مامانم چندتا بوردای قدیمی مال خود خود المان دقیقا مال سالهای 1970 و 71 رو پیدا کردم.. ایا اینها هم انتیک محسوب میشن؟؟
راستی لیلی.. هنوز مجله بوردا تو المان منتشر میشه؟ میشه یه نگاهی برای من بندازی؟

مهاجرین در ایران با المان فرق می کنند. تو المان مهاجر رو اموزش میدن و براش هزینه می کنند و ازش حمایت می کنند و تو بخش هایی که کمبود نیرو دارند به کار می گیرند. ولی خب مهاجرین و جنگ زده ها واقعا شرایط سختی دارند.
باشه عزیزم یه سر و گوشی اب میدم. ببین این سایت مال همون مجله است؟http://www.burdastyle.de

آیدین یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:37 ق.ظ http://fakhtehf60.blog.ir/

ممنون
کاش خانه آدمی مثل بنفشه ها بود.،،،

کاش و ای کاش....

حسین عاملی آرانی یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:54 ق.ظ

سلام وبلاگ خوبی داری... متشکریم

سلام
ممنون

مهسا یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:25 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

من علاقه زیادی به اینجور بازارهادارم...

به به ان شالله قسمت بشه

پاییز دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 11:51 ق.ظ http://nagoftehayepayizi.blogsky.com

سلان دوست خوبم!
به به بازم مثل همیشه عالی بود دست گلت درد نکنه.
من عاشق چیزای آنتیک وعتیقه هستم از تماشا کردنشون لذت می برم ولی از اونجایی که دوست دارم دور وبرم خلوت باشه به خریدشون علاقه ای ندارم.
ولی همسرمو اگه تو یه همچین بازاری ولش کنی احتمالا تمام دارایشو بده تا از اینا بخره.الانم تو خونمون چند قلم داریم که من همیشه بخاطر خریدشون غر میزنم.
درهر حال مرسی از پستهای زیبا و قشنگتون.
پیروز و سربلند باشید.

سلام
قابل شما رو نداره
به به بر این تفاهم زوج خوشبخت
البته ما هم در همین حد هستیم

کورش سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:03 ب.ظ http://fatemehsanaei333.blogfa.com/

قبل از گفتن نظرم میگم که مشت نمونه خروار نیست و خوب و بد همه جا هست. و تجربه بد من مهر بد بودن تمامی آلمانی ها نیست
تازه سه چهار ماه بود که اومده بودم آلمان برای تحصیل که تو یه نصف شب سرد که از کار برمیگشستم ، نازیها به من حمله کردند 5 نفر بودند.کسی که چاقور داشت به دلیل نامعلومی به حمله ادامه نداد و از چاقو استفاده نکرد. من رو به شدت کتک زدند و در هنگامی که مرا میزدند فحش خارجی کثافت ، یهودی کثیف (نمیدونم چه ربطی داشت، هنوزم برام سواله) رو میداند. دماغم شکت و نفس کشیدن برایم مشکل شد. و گوش چپم شنواییشو تقریبا از دست داد. بعدها عمل کردم و شنوایی گوشم با کاشت یک ایمپلنت تا حدودی برگشت.البته این حادثه سه بار دیگر برایم اتفاق افتاد که از خوش شانسی من هست. اصلا احساس میکنم نژاد پرستا دنبالمند.
خوب پیش میاد. البته الان این حرف رو میزنم تا سالهای سال از هر چی آلمانی بود بدم میومد.
ولی همین قضیه درسهای فراوانی برایم داشت.مهمترین
1. نژاد پرستی بسیار بد است و میتونه نتایج خیلی بدی داشته باشه. بعد اون قضیه اون نگاهی که در جامعه ما نسبت به دیگران بخصوص عربها وجود دارد در من بسیار کمرنگ یا تقریبا بی رنگ (چون نمیدانم اشاره به یکسری رفتارها از قومهای مختلف میتونه نژاد پرستانه باشد یا خیر)شد.
2. حرکت اشتباه انها نیز نشان بد بودن زاتی آنها نیست. معروف است که همه ما از یک نقطه نشات میگیریم. گودکان رو ببینید . هیچ مرزی را در این مورد نمی شناسند. پس جامعه در راس آن خاناده مقصر هست.و اموزش کامل نبوده.
ولی چیزی که آن روز و بعدها مرا بیشتر ناراحت کرد اینگونه رفتارها در دانشگاه و افراد تحصیل کرده آلمانی بود. چه بسیار پیش امد که استاد دانشگاه ، معلم و دیگران از این دست افکار پوسیده زبان گشودند و شخصیتشان را نزد من کوچک کردند. و دیگر اینکه چرا پلیس آلمان در هیچ کدام از این موارد حضور پیدا نکرد. و یا یکبار 25 دقیقه بعد آمد. از آن پس به پلیس آلمان بی اعتنا شدم. و سعی میکنم خودم از خودم دفاع کنم.
نکته دیگر من دیگر در جای قبلی زندگی نمیکنم و به جنوب آلمان امده ام و باید بگویم که رفتار اساتید دانشگاه غیر قابل مقایسه با دانشگاه شهر قبلیم هست.

شما چه تجربه هایی سختی داشتین و این نگاه انسانی و فارغ از نژاد رو به قیمت گزافی به دست اوردین
واقعا تحمل تون بالا بوده و البته فکر می کنم شهرهای مختلف المان گرایش های مختلفی وجود داره و نژادپرستی در درجات مختلف دیده میشه
دیدن مسئله ی نژادپرستی از افراد تحصیل کرده خیلی دردناکتره

سودا چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:12 ب.ظ

سلام سلام!
مگه تو فحشم بلدی؟!! چشم و دلمان روشن!!
خدا به حق این وقت عزیز! هیچ کسو بی وطن نکنه!

در مواقع لزوم ادم یه حرفهایی بلده که خودشم نمیدونه!
الهی امین

زهرا - گل بهشتی من پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:01 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

اینکه آدم خودش تصمیم به مهاجرت بگیره یه چیزه. که خب تبعات و اقتضائاتشم قبلا درنظر میگیره و سبک سنگین میکنه. اما خیلی سخته که آدم مجبور بشه مهاجرت کنه. وخیلی سخته که پرت بشه تو مشکلات مهاجرت اجباری. خدا کمکشون کنه.
بازار آنتیک خیلی جالب بود. من عاشق اینجور فروشگاه ها و نمایشگاهای شلوغم که توش همه چی پیدا میشه.

خدا کمکشون کنه ان شالله واقعا مهاجرت اجباری دردناک.

پس شما هم دست پر از بازار میرین بیرون

زهرا - گل بهشتی من پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:07 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

جسارتا "خاستگاه" درسته لیلی عزیزم. در جوابت به نظر اول. اون بالا.
امکان نظر خصوصی نیستش. خودت لطفا حذفش کن.

ممنون
چه خوب شد که گفتی. لطفا اگر باز هم ایراد املائی و نگارشی بود به من تذکر بدین

92در92 جمعه 15 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:22 ب.ظ http://92dar92.blogfa.com

وقت بخیر .
ب نظر من همه انسان ها خوب هستند و چرا اندک انسان ها خصلت بدی دارند باید چرایی ویژگی های درونشان ریشه یابی و برسی شود .
آپم .
ایام ب کام .

جامعه ای موفق تر هست که افراد خوبش بیشتر و در راس امور باشند

مینا شنبه 16 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 02:41 ق.ظ http://architem.blogfa.com

سلام. خیلی وقت بود نشده بود بیام توی بلاگت. شاید از زمان عکسای ماشینای آلمانی که گذاشته بودی. اتفاقی کامنتت رو توی وبلاگ غار تنهایی دیدم. چه قدر خوب که باز مینویسی. امیدوارم همه جای دنیا صلح و آرامش برقرار بشه.

سلام
ای بابا یعنی این همه وقت به ما سر نزدی؟؟
الهی آمین

معایب تحصیل در خارج شنبه 16 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:27 ق.ظ

خیلی جالب هست
من سمیه هستم از کسائی که وبلاگ معایب تحصیل در خارج قسمت آلمان خطراتم را نوشتم

وقتی که ما وبلاگمان را تازه راه اندازی کرده بودیم ،و حدود 29 نفر هروز و هرور از خاطرات تلخ تحصیل در خارج از کشور به خصوص آلمان می نوشتند و از نژاد پرستی آلمانی ها ،شما توجهی نداشتید ،حال که هروز با آن رو برو می شوید پی به واقعیت می برید و می فهمید پشت پرده این ظاهر فریبنده آلمان ،چه واقعیت هایی هست

دروغ های شما در مورد بهشت تو خالی آلمان نازی خیلی زود فاش شد و از آمار 185 نفر بازدید در وبلاگ شما که دیگر عکس های که ظاهر فریبنده آلمان را نشان میدهد رنگ بوئیی ندارد . و وبلاگ ما با روزانه 1500 نفر ببینده مشخص کننده این است که مردم واقعیت را دوست دارند نه درووغ را ...........

جای بسی خرسندی است که در بین خاطرات روزانه ی من بعد از یک سال مطلب مورد علاقه تون رو پیدا کردین.

نازی شنبه 16 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:32 ب.ظ

سلام عزیزم.ممنون از مطالب خوب و قشنگی که میذاری.فقط بعضی از پست ها رمز دارن چیکار باید کرد؟ببخشید من خیلی وارد نیستم نمیدونم

سلام خانومی
پست های رمزدار مطلب خاصی نداره و تعدادش هم زیاد نیست

کورش یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:54 ب.ظ http://fatemehsanaei333.blogfa.com/

خانم سمیه سلام
من وبلاگ شما را نیز دنبال میکنم.
یادم نمی آید شاید برای شما نیز همین خاطر را با جزئیات بیشتر پست کرده باشم.
خانم نویشنده این وبلاگ یعنی لیلی جرمنی. قصد دروغ گویی را ندارد. و اتفاقا من این وبلاگ و مطالبش را دوست دارم. چون فقط به بیان یاده انها و غیر تحلیلی می پردازد.
بی شک خاطرات من و امثال شما از ان در باغ سبزی که به ما نشان داده اند بسیار تلخ و دردناک بوده(شاید هنوز مثل من برخی شبها همچون مابوس آنها را میبینید. در دانشگاه قبلیم به دانشجویان ایرانی کمتر خوابگاه میدادند.و در برخی موارد به دلایل واهی آنها را اخراج میکردند.در حالی که دانشجویان چینی هر چه میخواستند میکردن و دریغ از یک اخطار، و کسی نبود که صدای آنها را بشنود.) ولی برخی هم هستند که در همان شهر قبلی من خاطرات خوبی داشتند هم از دنشگاه هم از مردم. مثلا همین وبلاگ فاطمه سنایی که معرفی کردم. ایشون در همان شهر دکترا گرفت. و از موسسه ای که تحصیل کرد فقط خاطرات خوش دارد.
بی شک آلمان آن چیزی نیست که خود را معرفی میکند. بدون شک . به هیچ عنوان. من و شما و نویسندگان .وبلاگ شما با گوشت و پوستمان این حقیقت را درک کردیم. ولی دلیلی ندارد که نویسنده این وبلاگ را که در همان ابتدا اشاره دارد که من به این کشور به عنوان یک تجربه نگاه میکنم و نه یک محل زندگی تهمت دروغ گویی بزنیم. نگرش ایشون به فکر من بیشتر سعی در نشان دادن چیزهای مثبت بوده و اینکه ما از چیزهای مثبت مانند نظم در آلمان باید درس بگیریم و به کار ببریم.
ایشون نه به دیسکو رفته اند (که ببینند جوانان آلمانی برای حل مشکلات روزمره اشان به الکل پناه میبرند)، نه در جایی کار کرده اند (که ببینند که در رتبه های پایین کاری ، آسمان همرنگ ایران است)، نه راننده تاکسی بودند(که قشر بالای آلمان و قشر پایین آلمان را از نزدیک لمس کنند)، نه در دیسکو مامور نظارت و حفاظت یا دربان بوده اند(که دعوا و چاقو کشی و مسایل مرتبط با آن را دیده باشند) ، نه در پمپ بنزین و فروشگاه زنجیره ای آلدی (ALDI)کار کرده اند(که شاهد دعوای مشتری ها برای خرید کالای ارزان قیمت و صف مشتری ها از ساعت 06 صبح جلوی این مغازه ها باشند. و یا بی خانمان ها را دیده باشند و محل های غذا دادن به بی خانمانهای شهر که برخی اوقات تا 2000 نفر به آنجا میایند) و نه مثل خود من مورد حمله نازی ها قرار گرفته اند.آسه میروند و آسه میایند.پس نمی توانند تجربه هایی از این دست را به من و شما انتقال بدهند. و اتفاقا در انتقال تجربه های ساده و نشان اینکه زندگی مثل ایران در جریان است. اینجا هم مردمی زندگی میکنند که با اتکا به قوانین شهروندی و نه از روی فرهنگ کنار همدیگر زندگی میکنند.
این وظیفه من هست که از تنبلی و اینکه حس نفرتی که در من هنوز فرو کش نکرده انجام نمیدهم. چرا که میدانم این نفرت نوشته هایم را سیاه خواهد کرد. و نوشته سیاه چون لاجرم از دل برنیامده بر دل نخواهد نشست.
از طرف دیگر از شما هم تشکر میکنم که وبلاگی رای انتقال تجربه های منفی درست کرده اید.
شاید آنروزها که به توصیه عمویم (که خودش 2.5 سال پیش بر اثر حمله یکی از همین نازی ها ، نزدیک بود جانش را از دست بدهد و با مرگ فقط 15-20 دقیقه فاصله داشت) میخواستم به آلمان بیایم، وبلاگ شما را دیده بودم ، بهتر عمل میکردم.
ولی نکته: عموی من از آن حادثه درس نگرفت. ولی من گرفتم. و آن ریشه های نژاد پرستانه که در ایرانیان و در من بود،خشکید. و دیگر انسانها را بیشتر از روی عملکردشان میسنجم
2.یاد گرفتم خانه برای ما ایران است هر چقدر بد و هر چقدر خوب. و مهاجرت یک وسیله هست برای اعتلای روح و روان و برای پیشرفت.
3. کسی برای من در آلمان کارت دعوت نفرستاده بود. و من نمیتوانم ایراد های موجود در آلمان را اصلاح کنیم. پس از موقعیتس که پیش آمده استفاده میکنم و تجربه اندوزی میکنم. و مثل شما تجربه را انتقال میدهم. و باز هم از وبلاگ شما تشکر میکنم. وبلاگ شما و مطالبتان در مورد رنجهای این دانشجویان خیلی از دوستان من را از یک انتخاب کورکورانه نجات داد. چیزهایی که اگر از من می شنیدند شاید باور نمیکردند.
به یاد دارم در همین وبلاگ در گذشته به مشکلی از یک دانشجوی ایرانی که با بی پولی مفرط مواجه بود اشاره شد.
شک ندارم که شما هم آن روزها را دیده اید روزهایی که به زحمت روزی یک بار غذا میخوردیم.
میدونم که حرفای من و شما در این چند خط جا نمی شود. میدونم که سخت هست ولی رسمش همینه
با آرزوی موفقیت
از نویسنده وبلاگ تقاضا دارم که این مطلب مرا به نویسنده ان پیغام یعنی خانم سمیه انتقال دهد.
سپاس فراوان و با آرزوی شادکامی و روزی که همه گی با هم در کنار هم زیر سقف خونه خودمون باشیم. و برای ساختن آینده تلاش کنیم.

اگر اجازه بدین توی یک پست جدا هر دو کامنت رو منتقل کنم

[ بدون نام ] یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:11 ب.ظ

سلام
من یه دختر دیپلم تجربی هستم میخواستم بدونم هزینه یکسال تحصیل اعم از خوراک,پوشاک,مسکن,هزینه دانشگاه تقریبا چقدره در یکی از رشته های پزشکی
ممنون میشم جواب بدین

سلام
سوالتون خیلی کلی چون شهرهای مختلف قیمت زندگی فرق می کنه
توی شهر کوچیک ما هزینه خوابگاه ماهی سیصد به بالا و هزینه ی خورد و خوراک هم همین حدود با صرفه جویی هست. برای رشته ی پزشکی اطلاع ندارم

mahtabمامان علیرضا یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:37 ب.ظ http://myonlinediarybook.persianblog.ir/

لیلی جان سلام
ممنون از تشریف فرمایی و حضور مهربانانه ات در خونه ی مجازی ما، به رسم ادب خدمت رسیدم،
راستی من یادم رفت سن پسرکت رو!!! فروردینی بود؟ امسال دوسالش میشه؟ چه میکنی با شیطنتاش؟ کاش تویه پست ازش بنویسی...قرار بود بنویسی، نه؟!

سلام
خوش امدین فراوان.چقدر رسم ادب خوب است
بله پیش بینی تون برای سن درسته. من جسته و گریخته تو هر پست ازش می نویسم.

الهام خاله دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام لیلی جان.خوبی؟
جه طرح جالبی..کاش اینجا هم از این بازارها بزارن.
من چیزهای قدیمی دوست دارم
البته تو بازار شهر ما این چیزا زیاده ولی اونجا برام جالبه
فک نمیکردم خارجیها به اشیای قدیمی اهمیت بدن
شما چی خریدی؟؟؟
راستی ارمیا خوبه؟آقای همسر چطوره؟سلام برسون
امسال برا عید میاین ایران؟
امیدوارم امسال عید همه دور هم باشیم
خدانگهداروبه امیددیدار

سلام دخترخاله عزیز
خدا رو شکر خوبیم. توی شهر خودمون هم که کلی مغازه ی آنتیک فروشی هست ولی خب پول خوب هم می خواد
اینجا هم مثل ایران به اشیاء و ساختمان های قدیمی علاقمند هستند
هنوز برنامه ی عیدمون مشخص نیست. ان شالله دوباره دور هم جمع بشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد