زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

وجود کالسکه الزامی است

امروز که برای گرفتن نوبت به شهرداری رفته بودیم و توی راهرو نشسته بودیم تا نوبتمان شود، دو تا پسر افغانی آمدند و یادداشتی که کارمند شهرداری بهشون داده بود رو نشونم دادند و پرسیدند که چه نوشته و گفتند تازه به این شهر آمده اند و بعد پرسیدند که کدوم قسمت مربوط به حقوق و امور پناهنده هاست. چون به بخش خارجی ها رفته بودیم همه ی مراجعین غیر المانی بودند. دو تا پسر سوری هم صندلی کنار ما نشسته بودند و سر صحبت رو باز کردند که کجایی هستین و چقدر وقت آلمان هستید. از حرف زدنشون مشخص بود که زبان آموز هستند. مادر مهربان من هم که دلش برای پناهنده ها می تپد پاکت خوراکی ارمیا را به آنها بخشید و با چهار تا کلمه سلام علیکم و تفضل و جمیعا در دیدگاهشان زبان دان عربی هم جلوه نمودیم. جالب این که در مدتی که در راهرو به انتظار نشسته بودیم کارمندان اتاق های دیگر که برای استفاده از دستگاه کپی توی راهرو تردد می کردند به ما سلام و روز بخیر می گفتند. واقعا حس ارباب رجوع از نوع اربابش بهمون دست داد!

تا رفتم توی اتاق که برای ویزای عضو جدید خانواده وقت بگیرم کارمند مهربانش که مرا دید گفت سلام خانم فلانی!! باورم نمیشد که بعد دو سال فامیل من یادش باشد. یعنی این قدر مشهور هستم و خودم خبر ندارم!! بعد هم خودش نام مرا در سیستم جستجو کرد و متوجه فرد جدید خانواده شد و با لبخند گشاده تبریک گفت. حالا اگر بخواهم با رفتار بخش پاسپورت کنسولگری مقایسه کنم که جز تاسف حرفی نمی شود زد. هر چند که رفتار بقیه ی کارکنان سفارت مهربانانه و دوستانه بود و فقط این بخش پاسپورت کنسولگری طلبکارانه و بی حوصله حضور داشت.

بعد از نوبت گرفتن از شهرداری برای خرید به فروشگاه رفتیم و ارمیای کنجکاو را از کالسکه پیاده نمودیم و صد البته بسیار پشیمان شدیم. موقعی که داشتم  در صندوق خریدها را حساب می کردم چند ثانیه از ارمیا غافل شدم و با هشدار خانم صندوق دار او را دیدم که یک عدد تخم مرغ شانسی را برداشته و کله اش را گاز زده!! من هم که خریدها را پرداخت کرده بودم به صندوق برگشتم تا پول اون تخم مرغ را بدهم که مرد جوانی که بعد از من بود خندید و گفت برو من حساب می کنم.

دیروز خانم صاحبخانه آمد دم در خانه. البته توی این چند سال که ما در این واحد آپارتمان ساکن هستیم شاید سه بار آمده باشد دم در. بعد از سلام و احوال پرسی نامه اش را داد و سراغ ارمیا را گرفت. ارمیا هم در اون لحظه قابل نمایش دادن نبود! به صاحب خانه گفتم که عضو جدید داریم و داداش ارمیا را نشانش دادم .کلی تعجب کرد و از دیدن نوزاد کوچولو کلی هیجان زده شد و ذوق کرد و تبریک گفت. در تعجبم چرا هیچ کدوم از همسایه ها بهش اطلاع ندادند.



دکور مغازه عینک فروشی به مناسبت نزدیک شدن به کارناوال(جشن بالماسکه)

تزئین کلیسا به مناسبت میلاد مسیح

کلاغ های بالای درخت در صبح زود

کانال در یک روز ابری هنگام طلوع آفتاب

کلاغ ها

عبور کشتی از کانال


کلاغ های پر سر و صدا

نظرات 27 + ارسال نظر
زری پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 10:34 ب.ظ

مرسی بابت عکس ها عالی بود. هر وقت میام وبلاگت لذت میبرم و با انرژی مثبت از اینجا میرم. مرسی مامان دو نی نی

ممنون از کامنت پرانرژیت
من واقعا مامان دو تا نی نی هستم؟ گاهی یادم میره

پاییز جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 04:38 ق.ظ http://nagoftehayepayizi.blogsky.com

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه با دوتا بچه ی کوچیک احتمالا خسته میشید البته تا مامانتون اونجاست شاید کمتر اذیت بشید.
امیدوارم زندگیتون همیشه پر از محبت باشه.

سلام
خدا رو شکر خوبیم. و حسابی هم خسته میشیم ولی بدون وجود مامان اصلا امکانش نبود.
الهی امین و ممنون

سهیلا جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 08:12 ق.ظ http://nanehadi.blogsky.com

چه با مزه ااقعا خبر نداشت.از بس کار به کار هم ندارن اینجوری میشه.

من در تعجبم که واقعا همسایه ها هم خبر نداشتن؟ اخه چند بار منو دیده بودن. تازه همسایه پائینی با صاحبخونه کلی دوست هستن

صبا جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:35 ق.ظ http://gharetanhaei.persianblog.ir/

من میام اینجا می بینم شما با وجود این همه مشغله پست گذاشتی کلی انرژی میگیرم و تو دلم تحسینتون میکنم.
البته الان اومدم بلند تحسین تون کنم.
امیدوارم همیشه پرانرژی باشید و گل پسرا زیر سایه شما و همسرتون سالم وشاد باشند.

ممنون از تحسین ابدار و پرانرژی تون. من دلم می خواد تا حد امکان به وبلاگ برسم تا دوستان عزیزی که لطف می کنن و میان دست خالی برنگردن
الهی امین برای دعای خوبتون

اعظم46 جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 11:58 ق.ظ

قدم نورسیده مبارک باشه

کاش در مورد پناهجویان سوری و.... بیشتر بنویسی
آیا راحت بهشون کار می دن/

ممنون
ما ارتباط زیادی نداریم با این افراد. فعلا تا کلاس زبان و دوره های مهارتی برن چند سال طول میکشه. هنوز به بازار کار نرسیدن

سحر جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:41 ب.ظ http://sahar8.vba.ir/

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
986518

خواهش می کنم

آبانا جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 08:41 ب.ظ http://abanac.blogsky.com

خسته نباشی لیلی!
من دیگه حرفی ندارم!

سلامت باشی

کدوم قسمت نطق زیبای شما را به سکوت تبدیل کرد؟

بسامه شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:55 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

وای چه مامانی مهربونی... البته مامانا همه شون مهربون هستن.. الهی فدای همه مامانا...
اینو بگم بهتون لیلی جون... خیلی صاحبخونه ها با حالن ها.. اینجا یکی از فامیلهای ما خونه اجاره کرده بود بعد خانمش هم حامله میشه.. صاحبخونه که اومده بود شر بزنه وقتی می بینه خانمش حامله اس می گه من خونه رو به دو نفر اجاره دادم نه به سه نفر...باید تخلیه کنین... فکر کن چقدر ادم بیشعوری بوده.. حالا مثلا یه بچه کوچیک می خواسته چیکار کنه؟

وای اینجا هم ما تو محوطه مون کلی کلاغ داریم صبحهای زود انقدر که قار قار می کنن ادم حس فیلم پرندگان الفرد هیچکاک بهش دس میده کلی می ترسه..

خدا مادرها رو حفظ کنه برای خانواده هاشون.
این صاحبخونه دنبال بهونه ای برای گرفتن پول بیشتر بوده.
کلا کلاغ ها چون دسته جمعی زندگی می کنند حس لشکر اماده حمله دارند.

نرگس یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 07:43 ق.ظ

الهی! من بیام اون ارمیای شیطون رو خودم گاز گاز کنم؟ الهی الهی جیگر شیطون!
یه سوال: یعنی شا صبح زود رفتید پیاده روی که از کلاغ ها عکس گرفتید؟

صبر کن ما بیایم تحویل خاله گازگازی میدیمش
از نظر من صبح زود بود چون ساعت هشت افتاب طلوع میکنه و من ساعت هفت و نیم رفته بودم بیرون

فهیمه جون یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 02:09 ب.ظ

خدانگه دار همه پدرها ومادرها باشه.فقط میشه گفت خسته نباشی.تنت سلامت.ایلیا وارمیا خوبه؟!چون ذیق وقت داریبووووس کوچولوها

الهی امین
دیشب که هر دوشون رو دور نخدابیدن بودند ولی خدا رو شکر خوبیم

خانومی یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 10:05 ب.ظ

سلام. نی نی دومتون مبارک.
اسمش چیه؟

سلام
ممنون خانومی
هنوز اسم وبلاگی براش انتخاب نکردیم

زهرا - گل بهشتی من دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 07:04 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

آخی نازی. اشکال نداره. حالا داداش کوچولو اومده کلی حواس رو به خودش جلب کرده بذار ارمیا هم تخم مرغ شانسی بی اجازه گاز بزنه.
راستی برام جالبه این همه تزئین ویترین ها اونم در هر مناسبتی. یعنی باید نصف وقتشونو برای تغییر ویترین بذارنا...نه؟

اتفاقا الان همه توجه ها به ارمیاست از بس سر و صدا و بهونه گیری داره.
این ویترین ها مربوط به شرکت های زنجیره ای هست که طرح و مواد تزئین برای شعبه هاارسال میشه

Ella دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 07:49 ق.ظ http://oceanic.blogsky.com

من این کانال رو خیلی دوست دارم، در تمام فصل ها عکسش پایه ثابت عکس های شماست

من هم کانال رو دوست می دارم و سعی می کنم هر وقت میرم بیرون یک سری بهش بزنم

زهرا دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:06 ب.ظ

سلام خسته نباشید مرسی از بابت عکساتونیه سوال داشتم یعنی واسه هر زایمان اونجا امکان آوردن همراه هست که شخص دست تنها نباشه اگه ممکنه درمورد قانونش واسم یه کم توضیح بدید البته شرمنده میدونم به حد کافی با دوتا بچه درگیری دارید

سلام
خواعش می کنم
منظورتون رو از سوال نفهمیدم. منظورتون حضور مامانم هست؟ این ربطی به زایمان نداره

نرگس چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 03:27 ق.ظ http://www.kho0namo0n.blogfa.com

چه عکسهای خوبی.. مبارک باشه ورود عضو جدید

چشاتون خوب می بینه. ممنون

خانومی چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:50 ب.ظ

سلام. پس ارمیا هم اسم واقعی پسرت نیست؟! من چه زود باورم.در هر حال میتونی اسم وبلاگی پسر دومت رو ایلیا بزاری چون به ارمیا میاد.

سلام
نه اسم وبلاگیش ارمیاست. شما احتمالا در جریان تولد و اسم گذاری ارمیا نبودین.
اسم قشنگی پیشنهاد دادین

فرزانه پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 08:32 ق.ظ http://setayesh-mamani.persianblog.ir

لیلی خانم سلام
تولد شازده کوچولوتون رو تبریک میگم .خدای مهربان همیشه پشت و پناه و حافظش باشد.
خدا قوت به مامان مهربون که اومده کمک.خدا عمرشون بده

سلام خانومی
ممنون
الهی امین. خدا به همه ی مادران سلامتی بده

باران پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 07:25 ب.ظ http://zendegimoon.mihanblog.com/

عزیزمممم نی نی جدید مبارککککک تازه الان سه تا پست اخرو خوندم...من برای بار اول اومدم و این مردم شریف رو دیدم....و راستش از رفتار ما ایرانیا خیلی شرمنده شدم....خیلی زیاد...زندگی باهاشون خوبه اما جدا چقدر ادمای سردین و این سخته....خوبه که شما همیشه نمیمونین ولی من خیلی میترسم از همیشه زندگی توی این سرزمین سرد....

ممنون. خسته نباشی
تفاوت فرهنگی و تربیتی بین ایران و المان زیاد. تو المان ادم ها به حریم خصوصی خیلی اهمیت میدن بنابراین در نظر ما سرد و جدی جلوه می کنند.
ان شالله تو فصل گرم که سفر کنی گرمای ادم ها هم هویدا میشه، نگران نباش

آنه شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:06 ق.ظ http://delavarenoor.persianblog.ir

لیلای عزیز واقعا وبت خوبه و عکس ها هم عالین.وای این ارمیای کوچولو عجب وروجکه بعد خوندن اون قسمت که رفته تخم مرغ شنسی رو گاز زده حسابی خندیدمعزیزم خدا واستون حفظش کنه

ممنون خانومی
اگر قرار بود دنبالش بدوبدو کنین خنده رو روی لب رهگذران می دیدین
ممنون

مبینا شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:55 ق.ظ

سلام، مرسی از مطالب و عکسهای زیباتون. فقط من موندم وقتی برگردین ایران چه جوری میخواین با آدمهایی که متاسفانه در مورد هموطنان خودشون بی رحم و بی ادبن و هزار تا مشکلات اجتماعی دیگه کنار بیاین، متاسفانه خیلی براتون سخت خواهد بود، ما که یکسال در ترکیه بودیم و به ایران برگشتیم، با اینکه ترکا خیلی عادات بد هم دارن ولی به خاطر محبتشون و دمکراسی حاکم بر جامعشون که بسیار از ایران بیشتره کلی عذاب کشیدیم ، دیگه وای به حال افراد زندگی کرده در اروپا با اونهمه رعایت حقوق اجتماعی و مهربونی و نظم و قانون و ...... پیشاپیش خدا صبرتون بده عزیزم، و امیدوارم ما ایرانیای عزیز هم از خودمون شروع کرده و تعییرات اساسی در خودمون ایجاد کنیم، موفق و سلامت باشین لیلی جان

سلام
خواهش می کنم.
من خودم هم همین فکر رو می کنم. واقعا برخی فرهنگ های ما نیاز به تغییرات اساسی داره.

پــونـه دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 10:00 ق.ظ http://veblagane.blogsky.com

نو رسیده دارین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ناقلا پس چقدر دیر رو کردی
به هر حال قدمش مبارک
اسمشو چی انتخاب کردی؟

بله بله
اخر مرحله لو دادم
هنوز اسم وبلاگی نداره. ممنون از تبریکت

92در92 دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:59 ب.ظ http://92dar92.blogfa.com

شب بخیر شادی باد .
خوب هستی ؟
آپم
ایام ب کام .

ممنون

mr.farshad سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:15 ق.ظ http://aorb.ir

سلام تبریک میگم، ضمن پوزش بابت مشغله کاری و سر نزدن به وبلاگتون، دوباره دونبال میکنم و براتون ارزوی موفقیت دارم

ممنون
شما لطف می کنید که با وجود مشغله به اینجا سر می زنید

فاطمه سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:26 ب.ظ http://fatemehkamalichirani.zenfolio.com/blog

لیلی عزیز
چقد خوب که هم مامانی و هم می نویسی و هم عکس می ذاری. به خدا باید بیایم از تو یاد بگیریم.
راستی چون می دونم که آدم دقیقی هست می خوام درمورد یک کلمه بهت اصلاحیه بدم. البته می گم چون دقیقی می خوام که این مساله رو بدونی. "افغان" لفظ درست هست و نه "افغانی" . بعضی ها چون مثل اهل ایران رو می گم ایرانی با همین قاعده اون اشتباه رو در مورد مردم افغانستان می کنن. اما بعضی ها عمدا و برای کوچیک کردن این ملت این اشتباه رو به عمد وارد فرایند زبانی من و تو کردند. به طور مثال ما کمتر پیش می یاد بگیم با یک تاجیکی (تاحیکستان) حرف زدیم، یا با یه ترکمنی (ترکمنستان). ما به درست می گیم تاجیک یا ترکمن. خوب این قاعده هم در مورد افغان صدق می کنه.
همین ببخشید نطق کردم.
می بوسمت.
فروزنده

این همه کار رو با هم انجام میدم؟تا حالا همه رو با هم نشمرده بودم که ببینم چقدر زیاده!
من این مسئله رو نمی دونستم و خودمون تو حرف زدن از تاجیکی و ارمنی استفاده می کنیم و افغانی هم هموزن اونهاست. ممنون از تذکر و توضیحت دوست من

فاطمه چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 01:29 ب.ظ

قدم نو رسیده مبارک

ممنون

مهسا پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:50 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

معلومه همسایه ها کلا خنثی هستند و کسی با کسی کاری نداره که صاحبخانه از ورود داداش ارمیا بی اطلاع بوده. جالبه

منم فکر می کردم حداقل به صاحبخونه خبر بدن ولی کلا خیلی تو لاک خودشون هستند این همسایه های ما. اون هفته که برای کاری رفتیم طبقه ی بالا همسایه می پرسیدشما کدوم طبقه این!

لیلا پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 11:32 ق.ظ

لیلی جون در مورد صاحب خانه باید بگم صاحب خانه ما دقیقا روبروی ماست ولی منم شاید سه بار دیده باشمش. مثل اروپایی هاست من میام تو راهرو سریع میره خونشون،ارمیا مجبوره به خودش برسه تو که سرگرم دومی هستی

عجب صاحب خونه ی خجالتیی. شاید می خواد ابهتش محفوظ باشه!
ارمیا این استدلال ها رو قبول نداره و مامان رو منحصرا برای خودش می خواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد