زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

عیادت از بیمار

دیروز رفته بودیم دیدن اندریاس دوست المانی مان که هفته قبل عمل جراحی داشت. بنده خدا در کلینیک تخصصی/خصوصی شهری نزدیک جراحی داشت و حالا امده بود خانه. تنهایی رفته بود بیمارستان و بعد از عمل هم سه چهار روز بستری بود و بعد فرنوش(همسرش) رفته بود دنبالش و امده بودند خانه. به نظر من خیلی غریبانه بوده. البته خوب شاید با معیارهای اونها عادی محسوب می شد. از دسته گل ما و این که گفتیم به عیادتت امدیم خیلی خوشحال شد هر چند که خودش برایمان عصرانه/شام تهیه کرد. از بیمارستان برایمان گفت و این که بخش پر از بیماران پولدار کویتی بوده که بخش را قرق خود و همراهانشان کرده بودند و چمدون چمدون پول نقد پخش می کردند! و کافه و کتابخانه ی بیمارستان پر از زنان و همراهان بیماران بوده و البته با پرستاران مثل خدمتکار برخورد می کردند. آندریاس از هم اتاقی عرب پر سر و صدایش شاکی بود. البته خود اندریاس هم بیمه ی خصوصی دارد و می گفت در عرض دو ساعت پنج تا پزشک متخصص او را ویزیت کردند و در حد چند توصیه که فلان چیز را بخور و یا نخور. بعد هم فاکتور ویزیت شان برایش ارسال شده. گویا اصطلاحی است که پزشکان هر صبح می گویند خب برویم چند بیمار با بیمه ی خصوصی ویزیت کنیم و برای خودمان فاکتور صادر نمائیم!

اندریاس از برخورد پرستار شاکی بود که دو ساعت بعد از به هوش آمدنش او را برای رادیولوژی برده بودند و دو ساعت در انتظار نوبت توی راهرو منتظر بوده و به قول خودش فکر کردم مرا فراموش کردند!

بعد هم مثل همیشه فرنوش از مواردی که برای ترجمه امور پناهنده ها رفته بود تعریف می کرد و بعد برخوردهای جالب مردم با خودشان به عنوان خارجی. اندریاس می گفت چند سال پیش که برای خرید به قصابی رفته بودیم پیرزنی آمد و توی صف نزدیک ما ایستاد و من به فارسی به فرنوش گفتم که می خواهد نوبت ما را بگیرد. وقتی نوبتشان شده پیرزن دیده عقب نشینی نکردند بهشون گفته که نوبت شماست و بعد پرسیده از کجا آمدید و اندریاس گفته ما از افغانستان آمدیم و خانم بهشون گفته خوش آمدید.

فرنوش می گفت که برای دوستم در مهدکودک تعریف می کردم که می خواهیم برای تعطیلات تابستانی به ایران سفر کنیم و مادر یکی از بچه ها که فکر کرده ما قصد زندگی در ایران را داریم بهم گفت تو که این قدر خوب آلمانی یاد گرفتی حیف است که برگردی و همین جا بمان.

فرنوش می گفت برادرش رژیم غذایی بدون گندم دارد. این گروه اعتقاد دارند گندم های امروزه دستکاری شده هستند و نباید هیچ فراورده ای از ان را مصرف کرد. یعنی نان و آرد و ... استفاده نمی کنند. برادرش صبح ها به جای نان،موز می خورد. خواهر فرنوش هم یک ماهی این رژیم را دنبال کرده بعد دیده پول های ادم زود ته می کشد انصراف داده!

در برخورد با آلمان ها نباید کوتاه آمد و عقب نشینی کرد این خلاصه ی توصیه های آندریاس بود. می گفت چند سال پیش در دستشویی چند تا برگه ی دستمال برداشتم تا دستم را خشک کنم که پیرمردی با نگاهی غضب الود یک عدد دستمال برداشت(منظورش این بوده که شما جوان ها اسراف کار هستید) آندریاس هم لبخندی می زند و چند تا دستمال دیگر بر میدارد و پیرمرد عصبانی به او فحش می دهد ومی رود!

راستی آندریاس قرار است در یک پروژه ای مدتی در تهران کار کند. فرنوش از حرف هایی که درباره ی تهران شنیده بود می گفت و نگران بود. من کلی از زیبایی ها و مراکز تفریحی و خرید و اجتماعات و دوست های خوبی که پیدا خواهد کرد تعریف کردم و از سفرهایی که به نقاط مختلف ایران می تواند داشته باشد.البته بهشون گفتیم که وسیله رایج سفر در ایران برای مسافت های نزدیک اتوبوس هست ولی انها اصرار داشتند که با قطار چطور میشه رفت فلان شهر. قرار است عکس های تهران مدرن را برایش بفرستم تا به زندگی در ایران امیدوار شود. شما هم اگر سایتی می شناسید معرفی کنید.فرنوش تا به حال تهران را ندیده و فقط توصیفش را از دیگر ایرانی ها و افغانی ها شنیده.

عکس های زیر از طبیعت بهاری و رودخانه در فصل تابستان است. چهار عکس آخر را در خانه تکانی فایل هایم یافتم و مربوط به شش ماه پیش است.








نظرات 15 + ارسال نظر
آنه سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 04:25 ب.ظ http://delavarenoor.persianblog.ir

به به مثل همیشه عجب عکس های فوق العاده ای.
امون از این قوم عرب که هر کجا میرن خودبرتر بینی دارنشما هم چه کار خوب و پسندیده ای کردید و به رسم ما ایرونی ها رفتید عیادت

ممنون.چشماتوون قشنگ می بینه
البته قوم عرب خیلی وسیع هست. فکر کنم منظورتون پولدارهای بی مسئولیت هست.
تعداد دوستان کم در این شهر ما رو به هم نزدیک کرده

آنه سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 04:27 ب.ظ http://delavarenoor.persianblog.ir

راستی....
لیلی عزیز...
روزت مبارک
روزجهانی زن مبارک

ممنون خانومی. به همچنین بر شما

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 09:23 ب.ظ

عکسهاتون عالی و پر از آرامشه

قابلی نداره

تاتا چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:10 ق.ظ

عکس های خیلی خوب درآمده
بچه ها حالشون چطوره خوب هستند؟
امیدوارم که همگی دلتون شاد باشه و در آستانه فصل بهار دلهاتون شاد و پر امید باشه
دعا فراموش نشود

ممنون. به نظرم منظره ها خودشون خوب بودند!
خدا رو شکر خوبیم.
الهی امین برای دعای خوبتون

دختر مسلمان چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 07:03 ب.ظ http://http://aghazidobare.blog.ir/

سلااام
چه عکسهای زیبایی! خیلی خوبه که همیشه نوشته هاتون همراه با عکسه :) آخه من کلی با دیدن عکسها ذوق میکنم ^_^

سلام
خوشحال میشم که بقیه هم در فضا با من شریک باشند

آبانا چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 09:25 ب.ظ http://abanac.blogsky.com

ایران اون قدرام که غربیا فک میکنن عقب مونده نیست... هم زیبایی طبیعی داره هم زیبایی مدرن...
هرچند مسلما از نظر امکانات کلی عقب تره...

متاسفانه اطلاعات صحیحی درباره ی کشورمون همه جا در دسترس نیست. شاید ایران رو با همسایه هاش اشتباه می گیرن

سلام
1.خیلی ممنون از مطلب چون خودم همیشه بیمار درجه دوم بوده ام خیلی دوست داشتم. حال و هوای بیماران درجه اول را ببینم. جالب اینست که مشابه اش را در وبلاگ اکوادور خواندم. میگم این آقا اندریاس وضعش خوبه ها بیمه خصوصی دارهه ها
2. قضیه گندم میتواند به خاطر نوعی حساسیت باشد که افراد به گلوتن دارند. کسانی که از این حساسیت رنج میبرند به شدت دچار نفخ معده و مشکلات دیگر میشوند.ایشون میتوانند از نان برنج استفاده کنند. نان برنج را مبتلایان به دیابت نیز استفاده میکنند. اگه به تغییر باشد، همان موزی که میخورد حسابی تغییر داده شده هست. بماند که موز را کال را درخت میچینند و بعد در انبار های آلمان با گاز اتیلن رسیده میکنند. تجربه خود شما نیز حتما بوده که میوه ها در آلمان به شدت بی مزه هستند و مزه اب میدهند . مزه دارش از مغازه بیو باید خرید که قیمتش با درآمد من که سهل است با درآمد دوست مهندسم نیز نمیخواند.
3.به تنهایی از بیمارستان برگشتن ، برای افراد تنها و بدون خانواده طبیعی است و حتی با خانواده هایش هم به تنهایی برمیگردند. من که اصلا دوست نداشتم در تمام طول مدت بیماری و بیمارستان کسی به دیدنم بیاید. و همیشه تنها بودم. جالب اینست که افرادی هستند به نام خواهران(پرستاران سبز) در بیمارستانها. البته نامها متفاوت هست. این افراد به صورت خودجوش بیمارانی را که در روزهای گذشته همراه و دیدار نداشتند مراقبت کرده و برای آنها کار هاییی انجام میدهند مثلا خرید از مغازه. خرید نان مورد علاقه. پول را میدهید آنها انجام میدهند. معمولا از صومعه یا کلیسای محل میایند. فکر میکرد من از افسردگی رنج میبرم که به کسی نگفتم که عمل جراحی دارم. در صورتی که به سختی قضیه را مخفی کرده بودم. چرا که آرامشی که داشتم رو با چیزی عوض نمیکنم
4. تورو خدا از پرستاران ناراحت نباشید. بنده خدا ها اضافه بر سازمان کار میکنند. استاندارد به ازای هر سه بیمار مراقبت ویژه به یک پرستار نیاز داریم. در صورتی که دوست من در حال حاضر با 12 بیمار مراقبت ویژه سر و کله میزند. بیمه ها و بیمارستانها پول نمیدهند تا افراد جدید اموزش ببینند و استخدام شوند. بماند که درآمد و ساعات اضافه کاری و فشار اصلا همخوانی ندارد. ما داروسازها و داروخانه ای ها فعلا فعلنا وضعمون خوبه از لحاظ ساعات کاری ولی از درآمد ناراضی

مثل همیشه کامنت هاتون پراز توضیحات مفید هست. ممنون
ولی من تو بیمارستان بودم از دیدن دوستانم خوشحال میشدم. البته نوع بیماری و علت بستری بودن هم عامل اساسی است
پس پرستارهای بخش ما خیلی خوب و خوش برخورد بودند با این فشارکاری که توصیف کردین

لیلا پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام لیلی جونم خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم ولی دلم برات خسابی تنگ شده بود دیروز داشتم به صدیقه میگفتم لیلی یه ارمیا داره مو فرفری خوشگل . دلم واسه ارمیا هم تنگ شده بود. نوروز میایید ایران دیگه.

سلام همکلاسی
کجایی دختر؟ سرت حسابی شلوغه ها. سلام به صدیقه برسون. ارمیا هم موهاش دیگه صاف شده. ان شالله برنامه ریزی مون برای سفر درست دربیاد

مریم... پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:35 ب.ظ

سلام.
پل طبیعت, گذر چوبی, برج میلاد, موزه هنرهای معاصر, پارک آب و آتش
فکر کنم برای شروع خوب باشه...

راستی کوچولوهای عزیزت رو ببوس...

ممنون خانومی
احتمالا اول باید متروسواری یاد بگیرند

مریم... پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:52 ب.ظ

http://namnak.com/14223-%D9%BE%D9%84-%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA.html
پل طبیعت...

http://www.kazeroon.net/albom/tehran/tehran.htm

http://seeiran.ir/tag/%D8%A8%D8%A7%D8%BA%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86/
باغهای تهران...

http://www.talab.ir/tourism/iran/beautiful-photos-of-captive-tehran.html
عکس های دربند...


http://www.persian-star.org/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1/


http://20ist.com/archives/18271/comment-page-1

http://forum.hammihan.com/thread93668.html

ممنون. این لینک ها رو برای فرنوش می فرستم

نرگس جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:37 ق.ظ

هر دفعه به گوشه ای از شخصیت آلمان ها پی می بریم! مثلا اینکه اونام مریض رو معطل می کنن!
بعضی ها که رژیم بدون گندم دارن به خاطر اینه که به پروتئین خاصی در گندم حساسیت دارن! باید نون جو بخورن به جاش!

معطلی بیمار و سطح رضایتش بستگی به نوع بیمه و سطح توقع هم داره.
من فکر می کنم ایده ی اصلی رژیم پرهیز از گندم این بوده ولی بقیه بدون شناخت پیگیر این روش شدند.

بهار جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:15 ب.ظ

yسلام
یعنی دوستلتون از زندگی در آلمان راضی نیستند ؟

سلام
بستگی به دیدگاه ادم ها داره

مریم شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 06:43 ق.ظ

سلام لیلی جان خوبید؟ با دین تصویر رودخونه سوال برام پیش اومد که تو اونجا مثل ایران کسی تو رودخونه غرق میشه ؟ یا اینکه کسی کار به رودخونه نداره .ما تو اصفهان هروقت رودخونه جاری بشه خبرهای غرق شدگی زیاد میشنویم

سلام خانومی
خدا رو شکر خوبیم
این کانال و رودخانه تو شهر ما جاهای خاص برای شناکردن داره و همین طوری نمیشه هرجاش خواستی شنا کنی. چون تو اروپا اب و رودخانه زیاد هست بچه ها از کودکی شنا رو تو مدرسه یا جای دیگه یاد میگیرن. البته دو سال پیش یک پسر افغان تو همین رودخانه تو قسمت شنای ازاد غرق شد

زهرا - گل بهشتی من شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 09:14 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

سلام مامان لیلی . خوبی؟ گل پسرا خوبن؟
انصافا در این موارد فرهنگ ما مهربانانه تره و دوستش دارم.عیادت و به مریض رسیدن و هوای بیمار و خانواده شو داشتن و تنهاش نذاشتن و... واقعا قابل ستایشه.
گاهی فکر میکنم که در مقابل محسناتی که زندگی تو یه کشور پیشرفته داره،‌‌ آیا برام قابل تحمل هست که همه جا منو به عنوان خارجی ببینن و به خاطرش رفتار نامناسب باهام داشته باشن؟ خیلی سخته.
راستی...ما فکر میکردیم نارضایتی و اعتراض از سیستم درمانی و سلامت فقط مال این وراس...اونجام هست از این چیزا؟

سلام خانومی. خدا رو شکر خوبیم. این دوستان ما در شهرمان فامیل ندارند و سه سال هست که اینجا کار می کنند. و عمل هم در شهر دیگری انجام شده بود. دفعه ی قبل که در بیمارستان شهر خودمون بستری بود ما و دوستان دیگر به عیادتش رفتیم. ولی در حالت کلی بیمارستان های اینجا خلوت از همراه و عیادت کنند ه است.
من هم به شخصه این طور فکر می کنم ولی همه نگاهشون این طوری نیست.
سیستم درمانی همگانی برای فقیرترین قشر جامعه وجود داره و از اون طرف بیمه های خصوصی برای افرادی با سطح توقع بالا. ولی کلا ادم ها معمولا ناراضی هستند

بسامه شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:11 ب.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

وای اره قطار.. قطار خوبه حتی برای مسافرت یکی دو ساعته.. تو اتوبوس ادم خشک می شه واقعا.. من زانوی چپم تو مسافرتهایی که به اون شهر نفرین شده داشتم کلا از کار افتاده.. پزشک رفتم گفت فقط ورزش داده و گفته این سندرمیه که فقط جلوشو بگیر که بدتر نشه.. خیلی بده.. با اینکه ما سوار اتوبوسهای خیلی خوب می شدیم.. قطار خوبه که عالی عین خونه خودت دراز بکش و بگیر بخواب..
در مورد المانها نباید عقب نشینی کرد در مورد ایرانی ها هم باید کلا عقب نشینی کرد چون یارو می زنه فکتو داغون می کنه...
دوتا داداشا رو محکم ببوس..

برای مسافت هایی به اون طولانی ای و مداوم قطار بهترین گزینه است. البته قطارهای روز المان اتوبوسی هستند و حالت کوپه ای بعضی هاشون دارند.
ممنون از توصیه ات در برخورد با هم وطنامون. یادم باشه بهشون بگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد