زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

اگر همگی دیابت نگیریم خوبه!!

عیدتون مبارک باشه. ان شالله که روز عید فطر و روزهای بعد از آن در میان خانواده و فامیل بهتون خوش بگذره اگر هم در سفر هستین امیدوارم تو ترافیک گیر نکنید!

بعد از مراسمات عید فطر و مواجه شدن با جعبه های شیرینی های متنوع و وسوسه و علاقه ی شدید من به تست کردن همه ی شیرینی ها به این نکته اندیشیدم که اگر کسی سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در ایران به سر کند و در مناسبات حضور داشته باشد راهی کوتاه به سوی رسیدن به بیماری دیابت می تواند بپیماید! در جشن ها و اعیاد این سه ماه و شرکت در جشن های خیابانی و استفاده ی کامل از شربت و شیرینی و بستنی های نذری و همین طور سفره های شیرین افطاری که با زولبیا و بامیه و شله زرد و فرنی و حلوا و خرما و نبات تزئین می شوند را بگذارید کنار مناسبت ها و مراسم های عروسی و مهمانی که در دو ماه اول فراوان است و ببینید چقدر جاده مهیاست!!

علاوه بر شیرینی جات شوری ها هم جزء علاقمندی های ما می باشد. در این مدت که اینجا هستیم کلی گشتیم تا نانوایی ای پیدا کنیم که نانش از نظر ما کم شور باشد. یعنی نان که جزء ثابت سفره هاست به نظر ما شور می آمد؛سوخته بودنش که دیگر حرفی نیست. به علت نوع طبخ نان ایرانی اکثرا گوشه و کنار آن سوختگی جزیی دارد که برخی به برشته بودن تعبیر می کنند.ایرانی ها هم مثل آلمان ها هر جای دنیا بروند دلشان برای نان های سنتی و ملی شان تنگ می شود ولی کاش نان ها سوختگی و شوری کمتری داشت.

این شوری در غذاهای فست فودی مثل پیتزا مشخص تر است و یا ماست های بسته بندی و یا چکیده. من که دلم کلی برای خوردن پیتزایٍ پر و پیمون ایرانی تنگ شده بود با خوردن برش اول اشتیاقم فروکش نمود.همین طور ماست موسیر و چکیده که بسیار مایل به ملاقاتشان بودم و هستم.دیگه تنقلات دیگر مثل پفک و پفیلا و نوشابه و خوردنی ها و نوشیدنی هایی از این دست را نام نمی برم که خودشون معرف خودشون هستند.

ذائقه ی ما ایرانی ها شوری و شیرینی را کنار هم دارد. در اروپا عموما کاکائو و تولیدات آن مثل بستنی ها و شیرینی ها و  نوشیدنی ها و شکلات های کاکائویی مشتری فراوان دارد و در پذیرایی ها و کادوها جزء ثابت است. در حالت کلی همه مون داریم به سمت دیابت پیش میرویم با سرعت های مختلف!!

فکر کنم در هر پست که از ایران می گذارم باید بنویسم که هدف من از ذکر دیده هاو شنیده هایم در ایران به معنای نادیده گرفتن خوبی ها و بدی های فرهنگ غرب نیست و صرفا چون برایم تازگی دارد بیان می کنم وگرنه فرهنگ غذایی هر کشوری محاسن و معایب خودش رو داره.

البته این توضیح رو هم اضافه کنم که ما در آلمان قدم به قدم در راه حذف نمک از سفره  و غذا بودیم بنابراین روی شوری خوردنی  هاحساس هستیم. اگر همه مون بتوانیم خوردن شیرینی جات رو کنترل کنیم شاید به سلامتی نزدیک تر باشد.

من کلی عکس از قبل دارم که گاهی تو دوربین و موبایل و فایل های سیستم پیدا می کنم هر عکسی تکراری است لطفا بفرمائید چون خودم یادم نیست.


سفره ی مهمانی خونه ی یکی از دوستانمان


تزئینات عید پاک Ostern در یک مهمانی

معرف حضور هستند: تزئینات عینک فروشی یک مغازه

ماشین کوچک!

در شهر(مراکز خرید-پارک)

خب ما با شرایط تا حدی کنار اومدیم و البته اون هم به خاطر اینه که ماه رمضان و گرما باعث شده کمتر از خونه بریم بیرون و فعلا در خدمت پسرهای خوش گریه و کم خواب هستیم.دیروز فرصتی یک ساعته پیش آمد تا با خواهر جان به مغازه های بخش تجاری شهر سری بزنیم. دیدن آدم ها با لباس های شاد و گلدار و چهره های باطراوت و پررنگ و آب برای هر توریستی جذاب است. یعنی تفاوت در رنگ ها و طرح های لباس ها و همین طور اهمیت دادن به آرایش چهره کاملا محسوس است. خواهرجان چشم روشنی دیدن مغازه ها برای من و ارمیا و داداش کادو خرید. برای خرید مانتوی خنک تابستانی از دیدن آن همه گل و رنگ گیج شده بودم و مدام به فروشنده ها می گفتم طرح خلوت تر ندارید؟ طرح های خلوت هم که کلا تیره و رسمی بودند با حداقل تزیینات که به درد من که از دیدن آن همه نقش گل سنتی و مدرن هیجان زده شده بودم نمی خورد!
لباس های بچه گانه ی ترک با همان بسته بندی و طرح هایی که در آلمان فراوان بود و یک سری لباس های غیر ترک که مثل آلمان کار کشورهای شرقی آسیا مثل چین و بنگلادش و تایلند بود.چند تا مغازه هم لباس های ایرانی به ما نشان دادند که جنسشان خوب بود ولی طرح هایش یا خیلی شلوغ و کارتونی مثل میکی ماووس و اسپایدرمن و ماریو بود یا بسیار شیک و سنگین به سبک آدم بزرگها .من لباسی با رنگ روشن از نوع غیر جیغ!! و یک طرح ساده مثل کشتی و تراکتور و اسب سوار و هواپیما می خواستم که در فرصت یک ساعته ی ما به سختی یافت می شد.
در یک مغازه که می خواستم پول بدهم دسته ی پول ها را در آوردم و به خواهرجان نشان دادم و گفتم این پنج هزارتومنی است یا پنجاه تومنی؟!!خواهر که نگاه متعجب فروشنده را دیده بود مجبور شد توضیح تک جمله ای بدهد که طرف فکر نکند خواهرش بی سواد است! مطمئنم شقایق از دیدن این همه سکه و اسکناس جدید ایرانی شاد خواهد شد و دلش می خواهد از هر کدام یکی را برای یادگاری بردارد.
ارمیا کم کم به طعم های متفاوت خوردنی های ایرانی عادت کرده و دیگه با اولین گاز آن را تف نمی کند. پذیرش میوه ها و صیفی جات و سبزیجات معطر  ایرانی با طعم های تند برای کسی که به مواد بی طعم عادت دارد کار سختی است. از فلفل دلمه و گوجه و بادمجان بگیر تا سبزی خوردن و حتی زردآلوها و گیلاس های شیرین که همه برای بسیار دلنشین بود.با توجه به گرمی هوا و آشنایی ارمیا با بستنی، این خوردنی شیرین جزء علاقمندی هایش شده. اولین بار که بستنی خورد بعد از خوردن قاشق چهارم از شیرینی آن زده شد و کنار گذاشت ولی کم کم دارد تمرین می کند که کیم و بستنی را قبل از آب شدن تمام کند.
چند روز قبل که به پارک نزدیک خانه که چند تا سرسره دارد سر زدیم با آقای همسر از ایمنی محیط بازی بچه ها صحبت کردیم که چطور دوچرخه سواری و اسکیت بازی هم مکان با محوطه ی بازی بچه های خردسال است و خطرناک تر از همه هیچ حفاظ و نرده ای بین پارک بچه ها و خیابان پرتردد نیست. در پارک با یک خانم که مادر پسر دوساله ای بود هم صحبت شدم. او نمی توانست اشتیاق مرا از حرف زدن و اختلاط با زبان مادری درک کند. با ابن که تمام تلاشم را کردم که طرف نفهمد من مدتی اینجاها نبودم ولی آخر سر لو رفتم هر چند که از دلایلم برای بازگشت قانع نشد چون حرف های من با پیش زمینه ی ذهنی که از تحصیل(تحصیل آسان و بی خرج) و زندگی(درآمدهای عالی) در خارج از ایران داشت متفاوت بود.
عکس های زیر را در پوشه ای در درایو D لپ تاپ یافته ام! نمی دانم تکراری است یا نه.عکس ها مربوط به بهار سال قبل است در محوطه ی بازی بچه ها در پارک تماشای شهر.

سرسره

صخره نوردی!!

این پارک در کارخانه ی ریسندگی قدیمی شهر بنا شده و این قرقره و پارچه چوبی نماد آن کارخانه ی متروکه است



محوطه ی آب بازی



سرسره ای برای هدایت آب به روی زمین



غروب پارک