شیخ سدید الدین محمد عوفی از بزرگان مورخین اهل سنت در کتاب جامع الحکایات که در سال 625 هجری تالیف نموده می گوید:

نقل کرده اند که مردی به نزد امیر المومنین علی بن ابی طالب آمد و گفت: یا امیر المومنین ! مرا از خلق پیامبر اکرم حضرت مصطفی (ص) خبر ده، و جزئی از فضائل اخلاقی او را بیان کن سطری از صحیفه شمائل او را بر خوان.
امیر المومنین (ع) فرمود: تو نعمت های دنیا بر شمار تا من خُلق پیغمبر را به تو بگویم. آن مرد گفت: شمارش نعمت های دنیا را نتوان کرد، و پرورگار عالم در قرآن کریم می فرماید: « و اِن تَعُدََّ نِعمَهَ ا... لا تَحُصوها »*  اگر نعمتهای خدا را بشمارید نمی توانید. حضرت امیر المومنین (ع) فرمود: خداوند سبحان تمام نعمتهای دنیا را قلیل می خواند « قُل متاعُ الدُّنیا قلیل »**  اما خداوند اخلاق پیغمبر را عظیم می خواند « وَاَنِکَ لعَلی خلُقٍ عَظیم » وقتی تو از وصف قلیل عاجزی، من عظیم را چگونه توصیف نمایم. بدان که اخلاق تمام انبیاء به محمد (ص) تمام شد. و هر یک ا ز انبیاء به خلقی از اخلاق حمیده، آراسته بوده اند، وقتی نوبت دولت به حضرت محمد (ص) رسید، فرمود: بُعِثِتُ لِاتَمَّم مَکارِمَ الاخلاق

* ابراهیم آیه 34 

**نساء آیه 77

دوم

مرد عربی از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ تقاضای کمک مالی کرد. حضرت به اندازه کفایت به او بخشید فرمود: احسان بتو کردم؟ گفت نه بلکه کار خوبی هم نکردی. اطرافیان خشمناک شده از جای حرکت کردند تا او را کیفر دهند. حضرت اشاره کرد خودداری کنید. آنگاه وارد منزل شد مقدار دیگری به او بخشید بعد فرمود اینک احسان کردم. گفت آری خداوند پاداش نیکوئی به شما عنایت کند.

سپس به آن مرد عرب فرمود تو در پیش اصحابم سخنی گفتی که باعث کدورت آنها شد اکنون اگر صلاح می دانی همین حرف را پیش آنها بزن تا رنجیدگی برطرف شود.
فردا صبح هنگامی که اصحاب حضور داشتند خدمت پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ رسید. فرمود: دیروز این مرد حرفی زد، پس از آنکه بعطایش اضافه کردم می گفت: از من راضی شده رو به او کرده فرمود: همینطور است؟ عرض کرد آری خداوند در فامیل و خانواده به شما خیر عنایت کند.
آنگاه حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ رو به اصحاب کرد فرمود مثل من و مثل این مرد مانند کسی است که شترش رم کرده و در حال فرار باشد مردم به دنبال آن شتر بروند هر چه بیشتر ازدحام کنند آن حیوان فرارش زیادتر می شود. صاحب شتر فریاد می کند مرا با شترم واگذارید من بهتر او را رام می کنم و راه رام کردنش را خوبتر می دانم آنگاه خودش پیش می رود گرد و غبار از پیکر او می زداید تا آرام شود کم کم او را خوابانده جهاز بر او می گذارد و سوار می شود.
من هم اگر شما را آزاد می گذاشتم وقتی این مرد آن حرف را زد او را می کشتید و بیچاره به آتش جهنم می سوخت.

سفینه البحارج1 ص 416

سوم

پیامبر اکرم(ص)در یکی از غزواتش، یکه و تنها در سایه درختی به خواب نیمروزی رفته بود.یارانش نیز دورتر از او قیلوله کرده بودند.در این هنگام غورث بن حارث (ازلشکرکفار) آمد و بالای سر پیامبر ایستاد و شمشیرش را کشید و بالا برد و فریاد زد: ای ابوالقاسم،اینک کیست که تو را از چنگ من برهاند؟ پیامبر فرمود خدا. ‌‌‍(در حالیکه او شمشیرش را بالا برده بود که بر سر پیامبر فرود اورد، تعادلش بهم خورد و) شمشیر از دست غورث افتاد. پیامبر بی درنگ شمشیر را برداشت و آن را به طرف غورث بالا برد و فرمود: ای غورث اکنون چه کسی تو را از چنگ من می رهاند؟ غورث گفت: عفو تو و تو بهترین عفو کننده ای. پیامبر اکرم (ص)او را عفو نمود. غورث نزد قومش باز امد و به ایشان گفت: به خدا سوگند که من از نزد بهترین انسانها نزد شما آمده ام.

بحار الانوار-ج20-ص175 2-منازل الاخره

میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله مبارک باد


منبع: وبلاگ قدمگاه صبح