زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

دوست جدید ما

دو هفته ی قبل رفتیم خونه ی یک دوست جدید. یعنی دوست بودیم ها ولی خونه ی هم مهمونی نرفته بودیم. این دوست مون که قبلا توصیفش رو کردم خانم افغانی و همسرش آلمانی است و یک پسر یک سال و نیمه به نام نوید دارند. ما ماه ها قبل همدیگرو در جشن دانشگاه دیده بودیم ولی فرصت ملاقات خانوادگی نداشتیم. قرارمون خونه ی اونها به صرف کیک خانگی و چای بود هر چند که غیر از کیک خوشمزه دست پخت مرد خانه یک ظرف پرتقال و نارنگی هم بود. پسر خجالتی و آروم اونها از گوشه و کنار نگاه می کرد و ارمیای بهانه گیر ما هم وسط اسباب بازی های جدید نشسته بود و با رضایت به صاحبخانه نگاه می کرد(با ما که کلا کاری نداشت!) خلاصه حرف های مختلف از گوشه و کنار دنیا و البته نیمی از آن هم مربوط به غر زدن بچه داری در تنهایی بود. اینقدر Andreas خوب فارسی صحبت می کرد که ما خجالت می کشیدیم آلمانی حرف بزنیم. از پایان نامه اش که درباره ی هرات به عنوان بخشی از ایران قدیم در قرن هیچده میلادی و زندگی تحقیقاتی اش در ایران و ازبکستان و افغانستان و سوریه و هند گفت. وسط حرف زدنش ضرب المثل ها و اصطلاحاتی به کار می برد که برخی شان را من بار اول بود می شنیدم،مثلا:طرف رفت و حاجی حاجی مکه! در کل 3 ساعت حرف زدنمان فقط کلمه ی ذرت را معادل افغانی اش را به کار برد و معنی فارسی اش را نمی دانست و همین طور جمع کلمه ی فیلسوف را فیلاسفه گفت. می گفت من فقط فصل اول شاهنامه را خواندم و هنوز فرصت نکرده ام بقیه اش را بخوانم!! من بهش گفتم شاهنامه که متن قدیمیه ایران و سخته. اون گفت که فردوسی در زمان غزنویان زندگی می کرده و شاهنامه مربوط به حدود 1000 سال پیش است و با خوشحالی گفت یعنی به نظر شما هم سخته نمی دونست که من به شخصه تا حالا فصل اول شاهنامه را هم نخوندم! او عاشق غذاهای ایرانی به خصوص خورشت بادمجان بود و اعتقاد داشت که خوراکی های ایرانی خوشمزه ترین غذاهای دنیا هستند. کلا خاطرات خوبی از زندگی اش در ایران داشت و می گفت برعکس نگاه غربی که خودمحور هستند، زندگی شرقی خونگرم و ارتباطات دوستی و خانوادگی زیاد است. می گفت غربی ها از بچه و پیر خوششون نمیاد فقط خودشون رو دوست دارند!
خوردنی ها را هم از دست بچه ها که یکی شان راه می رود و یکی هم آمادگی دارد به هر میز و صندلیی چنگ بزند و خودش را بالا بکشد و هر چی اون بالاست بر زمین بکشد، را بر لبه ی پنجره و بالای کمد گذاشته بودیم.
Andreas گفت که تک فرزند است و یک خواهر و برادر ناتنی دارد که با هم ارتباط خوبی دارند ولی در شهرهای دیگر زندگی می کنند و مادرش هم در leipzig شهری در شرق آلمان(آلمان شرقی سابق) زندگی می کند . کلا در شهر بدون فامیل هستند و الان هم که قرارداد 6 ساله ی همکاری علمی با دانشگاه دارد و فعلا در اینجا ساکن هستند. کلا قراردادهای کاری اینجا چند ساله هستند و گاهی آدم ها در طول زندگی شان در شهرهای مختلف آلمان می چرخند تا بازنشسته شوند!
خانمش هم فعلا کار پاره وقت ترجمه یک روز در هفته انجام می دهد و خیلی دوست داشت سریع تر برگردد سر کار. می گفت فرهنگ اینجا این طوریه که  دست زن نباید در جیب شوهرش باشد.همه باید کار کنند و کسی نباید بیکار باشد.
وسایل خانه شان را هم خودشان توضیح دادند که از کجا آمده. یک بوفه ی قدیمی که مال پدربزرگ Andreas بوده و هدیه مادربزرگ ایشان و مبل ها و میز هم که دست دوم خریده بودند،یک سری صندلی ها رو هم خیابان در روز زباله های حجیم پیدا کرده بودند، فقط قفسه های کتابشون نو بود که اون هم لبریز از کتاب های فارسی و آلمانی بود. البته سرویس چینی شان خیلی قشنگ بود که خانمش گفت هدیه مادرشوهرم هست. همون طور که می دونین اینجا رسم جهیزیه و خونه خریدن و سیسمونی و این حرف ها نیست و در شروع زندگی معمولی وسایل یا از دوستان می رسد یا از دست دوم فروشی تهیه می شود. البته منظورم این نیست که زندگی همه این طوری است ولی خب وقتی دو تا دانشجو با هم ازدواج می کنند و از پدر و مادر ها هم توقع کمک نیست هر دو طرف نگاه به جیب خودشون می کنند و بلندپروازی نمی کنند  وسایل زندگی رو کم کم تهیه می کنند.برای
جشن و خرج مراسم ازدواج و این برنامه ها اگر داشته باشند اول زندگی جشن می گیرند وگرنه که صبر می کنند هر وقت پولشان رسید!
کلا در سه ساعت حرف زدنمون مطالب زیادی گفته شد که همین هاش یادم مانده.
لطفا در نظر داشته باشید که اینها نظرات دو نفر ساکن این کشور هست وقرار نیست همه این طور فکر کنند.
عکس های زیر مربوط به کریسمس است که خیلی وقته آثارش از شهر ما رفته ولی عکس هاش هنوز در نوبت رویت مانده
اند.

صحنه ی بعد از تولد مسیح پشت ویترین مغازه شیرینی فروشی


دکور مغازه


یکی از خیابان های منتهی به دانشکده پر از رستوران و کافه




به تقویم Advent توجه کنید


تقویم Advent با طرح خلاقانه


طرح ها و عروسک های کریسمسی

تزئینات کریسمس در یک مغازه در بافت توریستی شهر


عروسک ها و مجسمه های کریسمسی




میزی با طراحی قدیمی

تزئینات بیرونی یک هتل

بازارچه کریسمس1

خب جشن سال نو میلادی هم تموم شد و وارد چهارمین روز از سال 2014 شدیم. این چند روزه ماشین های جاروکن حسابی در شهر فعال بودن. از بس شب سال نو ملت توی خیابون آشغال ریختن. یعنی همون بسته های فشفشه ها و منورها و ترقه ها و ... و البته شیشه های نوشیدنی و خلاصه هرچی که داشتن و نداشتن توی خیابون ریخته بودن. الان خیابون ها تقریبا تمیز شده ولی پیاده روها هنوز پر از کاغذ رنگی و شکلک های کاغذی مختلف هست. البته بعضی ها آشغال ها رو توی پاکت ریختن و گوشه خیابون گذاشتن ولی جمع آوری همه اینها به زمان نیاز داره. کاغذها با اومدن بارون خیس و پودر شده و گوشه گوشه پیاده روها ریخته شده.

عکس های زیر از بازارچه موقت کریسمس شهرمون هست که البته الان دیگه جمع شده.یعنی همون فردای کریسمس بازار را جمع کردند. این بازار را قبلا هم نوشته ام همه چی توش پیدا می شد از وسایل خونه تا لباس و تزئینات کریسمس و البته خوردنی و نوشیدنی. احتمالا ایده اولیه اش مال لوازم کریسمس بوده که به مرور به بقیه محصولات هم کشیده شده. قیمت هاش که فرقی با فروشگاه ها نداشت یعنی چیزی توش ارزون تر پیدا نمی شد(این که فکر کنی دستفروش هستند و یا بازارچه موقت هست باید ارزان تر باشد)، بیشتر بخش نوشیدنی فعال بود. نوشیدنی های خوش بو و بدبو و خوردنی هم که ملت آلمان سوسیس خور هستند مهیا بود. البته برش های پیتزا و پف فیل شیرین و شیرینی های مخصوص کریسمس و یک نوع شیرینی که من اصولا خوشم نیامد هم تنوع های دیگر این بازارچه بود.این نوع شیرینی سریع الپخت در یک صفحه گرد فلزی به قطر تقریبی 30 سانتی متر پخته می شد که روش مایع آرد یعنی آب و آرد می ریختند و تا این بخواد خودش رو بگیره کرم کاکائوی صبحانه nutella رو هم روش می ریختن و با یک کاردک تا می زدن تا به شکل یک مثلث درمی اومد و بعد کمی پودر دارچین و شکر و تمام شد. می خواستم از مراحل کار عکس بگیرم که خانوم فروشنده اجازه نداد خلاصه ملت تماشاچی همه یک خوردنی دستشون بود و مشغول تماشا و شاید خرید. نوشیدنی هم که همه ایستاده و دور همی مشغول گپ و گفت میل می کردند.فکر می کنم برایشان بیشتر به خاطر همین دور هم بودنش مزه میده. چون معمولا صدای حرف و خنده شان دور میزهای نوشیدنی به گوش میرسد. میشه تنوع بیشتری به خوردنی ها داد البته شاید خودشون حالت سنتی رو دوست داشته باشند.من فکر می کنم مردم ما ذائقه بهتری در خوردنی های سراپایی دارند. از شلغم و لبوی داغ و جگر و ذرت مکزیکی و باقلای داغ با آویشن بگیر تا نوشیدنی های مختلف هر فصل.

عکس های این بازار خیلی زیاده که به مرور خدمت میرسن!


یکی از محل های نوشیدن


شیرینی های مخصوص کریسمس


شیرینی های کریسمس


شیرینی های قلبی شکل کریسمس

مغازه فروش لامپ های رنگی


لوسترهای مقوایی و پلاستیکی با لامپ های رنگی


لوسترهای رنگی