زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

وجدان کاری

چند روز پیش که به قصد  قدم زدن با ارمیا به اطراف خانه می رفتیم قبل از خروج از خانه، ارمیا جاروی نظافت آپارتمان را دید و بهانه گرفت که این جارو رو ببریم تا کوچه ها رو از برگ تمیز کنیم! خلاصه نتیجه ی بحث مان این شد که دو نفری جارو به دست رفتیم توی خیابان و با قیافه ی خندان رهگذران مواجه شدیم. خوشبختانه ملت ، اهل متلک و کنایه و تیکه انداختن نیستند و با یک لبخند ملیح و یا احیانا عبارت هایی مثل "نازی" و "چه بچه ی شیرینی" از ما استقبال کردند. حتی پیرزن اخمویی که در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود و جاروی ارمیا از فاصله ی چند سانتی پالتوی مرتبش عبور کرد هم واکنشی نشان نداد. نمی دانم حالا در دلشان به ما چه گفتند. آیا گفتند که خارجی ها بلد نیستند بچه تربیت کنند یا نه؟ البته این ملت اهل دو رو بودن نیستند و اگر همچین چیزی در دلشان بود عیان می کردند. در یکی از خیابان ها کار کمی سخت شد چون خانم کم بینایی با عصای سفید از مقابل مان آمد و من فقط رسیدم ارمیا را از مسیر راهش کنار بکشم ولی صحنه ی بعدی که تقلید ارمیا از کشیدن جارو روی زمین به سبک عصای سفید او بود را دیگر نمی شد کاریش کرد. به همین روش  اون خانم محترم را تا درب خانه شان مشایعت نمودیم.

این پست تا دیروز کامل بود نمی دونم چطور شد نصفش گم شد!! من پست گم شده رو بازنویسی کردم و امیدوارم شبیه همان قبلی شده باشد!

چند روزی است با آقای همسر راجع به وجدان کاری آلمان ها در خانه صحبت می کنیم. این چند فروشگاه زنجیره ای که در اطراف خانه مان هست و برای خرید هفته ای چند بار بهشون سر می زنیم اکثر اوقات لبریز از مشتری است. کارمندان آن چه مرد و چه زن همه کاری و اهل بدوبدو پیدا هستند. وقتی یک صف صندوق شلوغ می شود صندوق داری که مشغول کار است زنگ را می زند و صندوق بغل باز می شود و همان لحظه یکی از کارمندان که مشغول جابه جا کاری است با سرعت خودش را می رساند و صف را هدایت می کند به محض این که مشتری اش کم شد صندوق را می بندد و بدوبدو می رود سراغ جابه جا کاری. انگار که نمی تواند یک لحظه بشیند و استراحت کند. احتمالا یکی از همین کارمندان رئیس فروشگاه است ولی من هنوز تشخیص ندادم کدوم یکی است. صندوق داری و جابه جا کاری و جا دادن اجناس جدید و جمع کردن کارتن ها وظیفه ی همه شان با هم است و هیچ وقت کارمندی را نمی بینی که یک گوشه ایستاده باشد و یا گوشی موبایل دستش باشد. یک بار من دختر جوانی را دیدم که با چرخ دستی های چرخ دار(Lift truck) مشغول جا دادن بطری های آب در سرجایشان بود ولی چون فاصله ی بطری ها در جایگاه به هم نزدیک بود هدایت چرخ دستی مشکل بود یک ربعی  بهش ور رفت و موفق نشد و آخرش همکارش را صدا زد. گاهی  یکی از کارمندان بطری آب می خرد و کنار دستش در صندوق داری می گذارد و گاهی از آن می نوشد من دقت کرده ام که روی بطری آب فاکتور خرید را چسبانده است. ظاهر کاری کارمندان هم که قبلا توصیف کرده ام. همگی ساده و با حداقل آرایش (در حد یک مداد چشم) است .البته رنگ مو و حلقه در لب و بینی و گوش جزء آرایش های وقت گیر هر روزه نیستند. کارمندان مسن تر گاهی آرایش بیشتری دارند. من تاکنون کارمندی را در حال ور رفتن با گوشی و یا حتی صحبت کردن با آن و یا تجدید رژ لب ندیده ام. البته در شیفت کاری شان استراحت هم دارند ولی موقعی که زمان کار کردنشان هست تمام وقت و با جدیت مشغول هستند. من فروشگاه ها و مغازه های خصوصی را ندیده ام و این گزارش من از فروشگاه های زنجیره ای بزرگ است. این ویژگی کاری بودن آلمان ها در اروپا معروف است و بقیه ی کشورهای اروپایی در این مورد برایشان جک می سازند.

تا آنجا که من اطلاع دارم  برای کار کردن در فروشگاه ها باید دوره های دو یا سه ساله گذراند و این دوره ها شامل مباحث تئوری و عملی و کارآموزی است و در طول دوره هم حقوق دارند.

بدون شرح!


وسیله ی جابه جایی بارهای سنگین

صف فروشگاه

ازدحام جمعیت معمولا در آخر هفته ها

کدوهای همسایه در هالوین

پائیز زعفرانی