زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

گردش یک روز بارانی در روستا

خب این هم از عکس های روستا.



خیابان و خانه های روستایی


فواره های شهری در پیاده رو

فواره های بالا به علت سرمای هوا و جلوگیری از یخ زدگی در خواب زمستانی بودند! در تصویر زیر درخت همسایه فواره ها رو هم ببینید که با چه دقتی صاف ایستادن را تمرین می کند.

یک درخت محترم(برای جلوگیری از شکستن آن در باد)

اول از همه در بدو ورود کلیسای جامع روستا را بازدید نمودیم. در شهر کوچیک ما توی هر خیابونی یک کلیساست. اون وقت تصور بفرمائید که ما که در بین سه کلیسا محصور شده ایم چه فیضی می بریم از صدای ناقوس های هر ساعته.

کلیسا

آیینه سر تقاطع
خانه های روستا در یک منطقه ساخته شده و زمین های کشاورزی در اطراف روستا قرار داره. کلا تعریف روستا میشه منطقه ای که از کشاورزی و دامپروری امرار معاش می کنند. یعنی تعریف روستا یک منطقه محروم بدون امکانات نیست. یعنی یک روستای 5000 نفری برخی فروشگاه های زنجیره ای معروف رو داره بنابراین کمتر روستایی ها تمایل به مهاجرت دارند. از 88 میلیون جمعیت آلمان حدود 4 یا 5تا شهر بزرگ بالای یک میلیون جمعیت دارد و بقیه جمعیت در روستاها و شهرهای کوچک پراکنده هستند.

عکس اینترنتی از روستا

فضای پشت کاخ که به روستا متصل است.

در ورودی کلیسا
دور تا دور دیوار کلیسا پر از مجسمه آدم و فرشته بود. احتمالا کالبد قدیس های مسیحی در زمان های مختلف است.

مجسمه های ورودی کلیسا

صحنه سوگواری برای صلیب کشیدن مسیح (ع)
داخل کلیسا خلوت و ساکت بود. هوا هم سرد و گرفته. نیمکت ها و سازه های چوبی و مجسمه ها و شمع ها و عودها حس سنگینی به فضا داده بود.


منبر کشیش
البته من تاکنون ندیدم که کشیشی بر بالای این پله ها بره و صحبت کنه.شاید در مواقع خاص ازش استفاده میشه. من هم از خلوتی داخل کلیسا استفاده کردم و رفتم بالای پله ها و برای نیمکت های خالی سخنرانی نمودم!

محراب و مجسمه های کلیسا

صندلی های زانو زدن در مقابل محراب و تصویر عیسی(ع)
البته این کلیسا هم مانند همه کلیساها فضای ارگ و اتاق اعتراف نیز داشت. و همچنین دیوارها پر از تصاویر شکنجه و صلیب کشیدن مسیح(ع) است. کلا همه کلیساها تم ثابتی دارند و آدم وقتی 8 تا کلیسا رو دید می دونه توی کلیسای نهمی چی هست. البته سبک های مختلف ساختمان سازی و تزئینات هم وجود دارد ولی احتمالا برای خودشان به خاطر داشتن خاطره و مقدس بودن جذاب تر است.
این بود عکس ها و ماجراهای گردش یک روزه ما.
ماجرای این شعر بامزه رو هم بگم. یکی از دانشجویان دکترای ایران شناسی اینجا درباره منطق الطیر عطار و نسخه های متعدد آن در موزه های سراسر دنیا کار می کند. ایشون که اصلیتش هلندی است، انگلیسی و آلمانی و فارسی رو به راحتی صحبت می کند و سفری تحقیقاتی به ایران هم داشته است. ایشان یک شعر از یکی از نسخه های خطی که مطالعه می کند برای آقای همسر فرستاده و ترجمه انگلیسی آن را هم ارسال کرده تا آقای همسر برایشان تصحیح کند.
شعر این است:

همیشه تا که برین صحن لاجورد بود                     مدار گردش گردون دایره تمثال
بقای عمر تو در روزگار چندان باد                         که در حساب نیاید ذکر رفتن سال


برای ترجمه در مصرع سوم کلمه "باد" را به معنی باد(نسیم) در نظر گرفته و چون دیده به معنی شعر نمی خورد آن را یاد ترجمه کرده!  حالا باید برایش توضیح داد که باد معنی "باشد" می دهد که برای وزن شعری تغییر قیافه داده است.
واقعا ترجمه شعر از یک زبان به زبان دیگر با حفظ مفهوم و وزن و ظرافت های شعری آن بسیار مشکل است.
نظرات 13 + ارسال نظر
فاطیما سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:02 ق.ظ

چه روستای تمیز خوشگلی
ترجمه شعر خیلی بامزه بود ،واقعا هم خیلی کار سختیه!

کلا ملت تمیز و قانونمندی هستند
آره

بسامه سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ق.ظ

به به به به به به به به...
چه عکسی... چه دمی عجب پایی.. جان چی؟
عاقا جان رسما قاطی کردیم رفت... خداییش لیلی دلت میاد این جا رو تنها تنها ؟؟؟ اره؟
نمی گی یه بسامه طفولی اینجا داره با دیدن این عکسا...
اصلا شما به کنار... انگی جون نمی دونه من اینجا دارم عینهووووو شمع می سوزم با دیدن این عسکا؟
انگی جون بده اون اقامت رو دیگهههههههه قول میدم شونصد تا بچه بیارم جمعیت المان جوون شه


نه دلم می خواد همه خانواده و دوستانم هم در کنارم باشند تا همه از این آب و هوا و طبیعت خوب استفاده کنیم
شما مگه ماشین جوجه... هستی که می خوای یک نفره جمعیت رو ارتقا بدی؟ خودت که بیای می بینی با توجه به سن ازدواج و مخارج پوشاک و تحصیل و ... بهتره که جمعیت خونه کم باشه. مثل ایران خودمون که الان خانواده ها به سمت فرزند کمتر گرایش دارند.

نرگس سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ق.ظ

وااااااااای! چه روستای گوگولی و نازی بود! با همه مدرن بودنش باز حس روستا به آدم دست میده! شما حس نکردین دارین تو فیلم‌های خارجی راه میرین؟

چرا هر آن منتظر بودیم خانوم هایی با دامن های پفی و کلاه به سر و چتر به دست در خیابان ها ظاهر شوند

افق زندگی سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ http://www.lifeshorizon.blogfa.com

چه روستای باصفا و دنجی!

ن.ر سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ

هاها! من اومدم

در بدو ورود باید یه سوال اساسی بپرسم!
اونا که روستاهاشون این مدلیه، معیارشون برای این که بگن فلان جا روستاست و فلان جا شهره چیه؟؟

ولی خودمونیم هیج جا مثل روستاهای خودمون نمیشه با خونه های کاهگلی و صدای گاو و زنگوله های گوسفندا !! با کوچه های خاکی که همیشه شلوار آدمو خاکی میکنه!!
(اعتماد به نفس در چه حد آخه!؟)

البته به نظرم در کل هر آدمی با اون فرهنگی که باهاش بزرگ شده و خاطرات کودکیش در اون شکل گرفته، انس بیشتری داره
پ.ن: نرگس نظریه پرداز!

فکر می کنم تفاوت شهر و روستا در نوع پیشینه مردمان آن مشخص می شود. در روستاها گاوداری و کشاورزی انجام میشه البته با مدرن ترین ماشین آلات و وسایل. گوسفند زنگوله به گردن هم دارند، خودم دیدمشون که در مرتع می چرخیدند.
من فکر می کنم تصور من و تو از روستا روستاهای کویری(محل زندگی مون) هست وگرنه روستاهای غرب و شمال کشور که کاهگل نداره و تازه روستای کندوان که در دل کوه هست.
گاهی از مدرسه بچه ها رو می برند به روستا و اونجا درو کردن(البته با ماشین آلات کشاورزی) و پخت نان در تنور و حیوانات مختلف را ببینند
آه آه خاطرات کودکی...

زندگی کوتاه است .. مونیکا سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:04 ب.ظ http://monica.blogsky.com

لیلی جان باید سر فرصت وبلاگت رو بخونم . عکس های زیبایی گذاشتی . یه خصوصی هم برات دارم

ممنون
خصوصیت رو هم دیدم

افسانه سادات سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:23 ب.ظ

سلام لیلی جونم روستایی دوست داشتنی است که اخلاق روستانشینی در ان حفظ شده باشد
یعنی همان صداقت و صمیمیت که مردم شهرنشین داشتند ولی به مرور زمان اخلاق شهرنشینی ان را کم رنک کرده است
امیدوارم تا زمانی که در اون جا هستی بتوانی ادامه تحصیل بدهی و به زبان المانی تسلط کامل داشته باشی
یه سوال: احساس صندلی ها و نیمکت های خالی زمانی که داشتی سخنرانی میکردی را متوجه شدی عزیزم ؟

من فقط ظاهر روستا رو دیدم باطنش رو خدا می دونه ولی امیدوارم که دلهاشون به هم مهربون باشه
انشالله
جواب سوال: من از سکوتشون فهمیدم که دارن با دقت به حرف های من گوش میدن

محبوبه 81 سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ب.ظ

اصلا چه معنی میده روستا انقدر تر و تمیز و مرتب و شیک باشه ؟
یعنی ما الانش کجا داریم زندگی می کنیم اونوقت؟؟؟؟
ولی واقعا شهرتون زیادی مذهبیه لیلا.. یعنی آدم متعصب همه جای دنیا هست .... اینجا تو یه محله سه تا مسجد نیست اونوقت سه تا کلیسا یه جا واقعا جالبه !!! خدا بهت صبربده با صدای ناقوسش
اون عکس سوکواری مسیح آدمو ناراحت میکنه
برای اینکه مطمئن بشین دوستتون معنی حرف شما رو خوب درک کرده این بیت رو بدین ترجمه کنه

معشوقه به سامان شد تا باد چنین باد
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد

باید همه بریم تو روستا زندگی کنیم!!
ما خونه مون از سه طرف به سه تا خیابون راه داره برای همین نصیب مون از کلیسا زیاده و صدای ناقوسش که هم ساعت رو اعلام می کنه و هم نمی دونم به چه مناسبت های دیگه ای به صدا در میاد هر ساعت ما را نوازش می دهد. البته تو بقیه شهرهای آلمان هم کلیسا زیاده.
این صحنه سوگواری و شکنجه دادن و صلبی کشیدن که هم مجسمه و هم تابلوهای نقاشی ش در کلیساها زیاده روح رو آزرده می کنه
اگر این شعر رو به اون بنده خدا نشون بدیم فکر می کنه طوفان اومده از بس "باد" توی شعر هست

تیارا سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ب.ظ http://la-mia-vita.persianblog.ir/

درود
خیلی خوش حالم از آشنایتون:)
من خیلی دنبال وبی گشتم که مدیرش ساکن آلمان باشه اما حقیقتش یا فیلتر بودن یا طرف خیلی وقت بود که به وبش سر نمیزد!
میشه بپرسم شما کدوم شهر هستید؟
راستی من شما رو لینک کردم با اجازه!:)

سلام
ممنون دوست جدید من.خوش اومدی
ما در شهر کوچک در ایالت بایرن زندگی می کنیم. اون قدر شهرمون کوچیکه که معروف نیست. البته فکر کنم شما بتونی شناسایی کنی
نکنه شما هم در این کشور زندگی می کنی؟

تیارا سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ http://la-mia-vita.persianblog.ir/

درود مجدد:)
من ایشالا قراره سال بعد بیام آلمان!والان دارم کارامو میکنم که بتونم پذیرش بگیرم!
و اینکه ایالت بایرن اکثرا هُخ دویچ صحبت نمیکنن،سختتون نیست؟

من میتونم ایمیل شماروداشته باشم؟:)

انشالله که کارهات به خوبی جور بشه.
در شهر ما برای صحبت کردن همه شون خیلی با لهجه حرف نمی زنن و این طوری نیست که نفهمی. بعضی حروفشون رو متفاوت تلفظ می کنند ولی کلا قابل فهم هست

مامان چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ

روستاهای شمال ایران هم همینطور است.


ما چون تو کویر بودیم حس خوبی به اون روستاها داریم .همیشه مرغ همسایه غازه عزیزم .

ما سرزمین بزرگ وپهناوری با نعمت های فراوان داریم خب حتما برای ابادانیش باید تلاش کنیم انشاله

بخصوص جوانان عزیز

کلا ما بچه های کویر به درخت و کوه و جنگل علاقه داریم، خب حق داریم خیلی در اطرافمون نبوده.
بله بله حق با شماست

مریم چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:15 ب.ظ

وای چه روستای بی حالی! چرا وسطش گاو گوسفند رد نمیشه؟ چرا مرغ و خروسا نمی دون تو خیابون؟ چرا خونه ها حیاطای کوچولو با دیوارای کوتاه ندارین؟ تنور کو پس؟
دفعه آخرشون باشه که روستای این شکلی دارن!

خب گاو و گوسفند سر طویله خودش نشسته نمی خواد بره مهمونی که هی راه بیفته تو کوچه ها.
مزرعه هاشون در اطراف روستاست این منظره ها مختص اونجاهاست.
ببخشیدشون شما

یادم تورافراموش جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:58 ب.ظ http://khodaehamhast.blogsky.com

ممنون ازحضورتان

خواهش می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد