ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
توی راه یک گروه موسیقی روسی دیدیم که برنامه اجرا می نمودند و یک گروه هم خود آلمانی ها بودن که برنامه هم خوانی( کر) داشتن.
ضمنا یک گروه سرخ پوست مال آمریکای جنوبی هم برنامه اجرا می کردن. یعنی هر گوشه یه گروهی داشتن می خوندن و گاهی هم دو تایی یا تکی برنامه داشتن.
اکثرا هم مال کشورهای اطراف بودن که برای کسب درآمد از جمعیت برنامه های مختلف داشتن. بعضی ها هم لباس های رنگی و حیوانات رو پوشیده بودن و دست تکون می دادن.
یک پیرمردی هم بود که روی یک بطری روی یک دست تعادلش رو حفظ می کرد. خلاصه بازاری بود برای خودش.
گوشه و کنار هم مشروب داغ که نوشیدنی مورد علاقه مردم این کشوره می فروختن و انواع سوسیس و بیفتک هم مشتری های زیادی داشت. کلا برای تماشا و خوردن جای خوبی بود.
صنایع دستی این منطقه هم عروسک هایی بود که با گردو و انجیر و آلوی خشک درست می کردن(مثل ابیانه که عروسک و لواشک و اینها داره). چون منطقه جنوب آلمان به خاطر هوای گرم ترش نسبت به شمال این کشور حالت کشاورزی بیشتر داره.
یک رودخانه هم داشت که پر از مرغ دریایی بود و ما براشون نون ریختیم و همه شون حجوم آوردن طرف ما و نان ها رو توی هوا می گرفتن. و کم مونده بود از دست مون هم بقاپن.
ساختمانی هم که روی رودخانه هست بیمارستان مرکزیه
کلیسای بعدی که رفتیم اسمش St. Sebaldus بود که در سال 1230 بنای اولیه اش پایه گذاری شده است، البته بعدها ساختمان هایی بهش اضافه شده
یک مجسمه یادبود بزرگ هم داشت که کار Peter Vischer the Elder و پسرانش هست و ساخت آن از 1508 تا 1519 طول کشیده. این آقای محترم هم عکسش اینه
اطلاعات بیشتر برای این کلیسا رو می تونید اینجا بخونید.
به حلزون هایی که مجسمه رو حمل می کنند توجه کنید
سردر کلیسا با نمادهای امروزی ساخته شده است. به نظرم یه آدم آویزوون هست.
این هم آویزهای کریسمس که جلوی خانه ها آویزوون می کنند و با میوه کاج و بلوط درست شده و خیلی هم با سلیقه بسته بودند.
یک آقایی هم بود که لباس خرگوشه صورتی پوشیده بود و دوستانش برایش آخرین روز مجردی را جشن می گرفتند. مشغول نوشیدن و گشتن توی شهر بودند و روی لباس آقا خرگوشه هم نوشته بود که امروز آخرین فرصت من هست که می تونم هر کاری انجام بدم(انگار می خواست بره اسارت!!)
یه کم بازار رو دیدیم و چون هوا سرد بود رفتیم تو یه کلیسای دیگه نشستیم. اسم کلیسا "بانوی ما "Our Lady بود.
کلیساها شوفاژ یا وسیله گرم کننده ندارن بنابراین با اون سقف بلند و دیوارهای سنگی شون خیلی هم سرد هستند. ضمنا توی کلیسا نمیشه خوراکی آورد و خورد و باید صاف روی نیمکت های چوبی آدم نشست.حداقل از نظر ظاهری مساجد ما گرم هستن و روی زمین و کنار هم می شینن و مهم تر این که خوراکی هم دارن!
این هم مجسمه حضرت مریم که باز هم کنارش شمع روشن کرده بودند و دعا می کردند.
این هم نمای بیرونی کلیسا که به نظرم به ساختمان های هندی شبیه هست. البته می گن که هندی ها ساختمان سازی شون رو از انگلیس تقلید می کنند.
این هم یک آقای دیگه که برای خودش تو هوا نشسته و یخ میکنه!
این هم چند تصویر دور نما از کلیسا و جمعیت که مثل راهپیمایی توی خیابون حرکت می کردند.
و تزئینات خیابون ها.
این شهر از شهر ما بزرگتر هست برای همین مترو هم داره.ما چون بلیط یک روزه داشتیم می تونستیم از اتوبوس و مترو رایگان استفاده کنیم برای همین سوار اتوبوس شدیم و یک دوری توی شهر زدیم.
این مجسمه ها هم جلوی ایستگاه مترو بود و از فلز ساخته شده و فکر کنم هر کدوم نماد یکی از ویژگی های منفی انسان امروز هست.این تصویر زیر یک خانواده سوار بر پلیکان هستند و به بی توجهی به خانواده اشاره می کنه.
این تصویر زیر هم یک خانم چاق رو نشون میده که شوهرش داره از گرسنگی میمیره!
چون هوا تاریک شده بود با قطار ساعت 6 به سمت شهر خودمون برگشتیم و چون قطار شلوغ بود مجبور شدیم پراکنده بشینیم. جالب این که هیچ ماموری هم بلیط ها رو چک نکرد در نتیجه وقتی به شهر برگشتیم بلیط مون رو با یک سوم قیمت فروختیم!!
هوای بارونی خوبی بود و تا خونه قدم زنان اومدیم
دیشب با مامان و خانواده خواهر آقای همسر حرف زدیم .خوشحال شدیم که میشه با اینترنت سرعت کم هم چت صوتی داشت. بعد با مامان و بابا هم صحبت کردیم و آخر شب هم با خاله زهرا حرف زدیم .خاله قیمه هیئت می خورد و ما دلمون خواست چون بوی غذاش تا اینجا هم میومد.
جای ما رو توی روضه ها و هیئت ها خالی کنید که بدجوری دلمون لک زده که توی هیئت ها و صف های سینه زنی باشیم.
التماس دعا
وای وای وای!چه کار بدی کردین بلیطاتونو فروختین!مامانم منو تایید میکنه!پولشو صدقه بدین.
خب اگه می خواستن میومدن می گرفتن. ما که بلیط خریده بودیم.باید میومدن می گرفتن ازمون
سلام لیلا جان
دوست مریمم
ما میایم المان خونتون،زودتر خونه بگیرین دیگه.
انشالله هرجا هستین ر پناه امام حسین باشین که عالم همه از اوست
به به فاطمه خانوم.احوال شما؟
تا شما برسین ما خونه هم گرفتیم. زود بیاین که ما منتظریم
حالا اونا بهتون اعتماد کردن. شما باید احترام بذارین.اهه!
دیگه چرا نمی نویسی؟ دیروز چی کارا کردین؟
خودشون هم این کار رو می کنند. ابتکار ما نبوده که
سلام عزیزم


اولین باره که به وبلاگتون اومدم ولی به قدری برام جذاب بود که نزدیکه 1.5 ساعته دارم می خونمش
از طرز نوشتنت خیلی خوشم اومد چون طوری مصور نوشتی که آدم حس می کنه دقیقا داره اونجا زندگی می کنه
راستی یه چیز هم راجع به این پستت بگم! این آقاهه که عکسشو گذاشتی چقدر شبیه میرزاکوچکخان جنگلیه! منتها ورژن خارجکیش
و در آخر اینکه خوشحال میشم با هم دوست بشیم
ممنون خانومی.
راست میگی. فقط میرزای ما چشمهاش درشت تر بوده!!
من هم خوشحال میشم که یه دوست خوب داشته باشم.
من اصلا آدم مذهبی نیستم اما شما که از هر 10 تا پستت در 9 تاش به نماز و اسلام و حرام و حلال اشاره می کنی بنظرت فروختن بلیطی که ازش استفاده کردی حرام نیست و دزدی حساب نمیشه ؟ اونها بلیط رو چک نمی کنند چون به همه اعتماد دارند و فکر می کنند همه درستکار هستند .عقل سالم و منطق دقیقا این رو دزدی حساب می کنه حالا شما که مذهبی هستی این رو بپرس اما اگه جواب بر خلاف منطق باشه واقعا خوشحال میشم که آدم مذهبی نیستم(همین حالا هم با دیدن رفتار اکثر مذهبیون که دین رو فقط در مورد دیگران اجرا می کنند هم خوشحالم که مذهبی نیستم)
اینجا دفتر خاطرات منه و من از عقایدم می نویسم شما هم می تونید در وبلاگتون از عقاید و علاقمندی هاتون بنویسید. من جایی در وبلاگم ننوشتم که الگو و نمونه کامل اسلام هستم. دستورات اسلام مثل نسخه پزشک می مونه که کسی مجبور نیست ازش پیروی کنه ولی اگر ازش پیروی کنه زندگی بهتری در دنیا و عاقبت خوش تری در آخرت خواهد داشت. ضمنا رعایت دستورات اسلام از رعایت قانون سخت تره!! چون برای مراقبت از حسن اجرای قانون ماموری وجود داره و انسان اثر رعایت نکردنش را با جریمه و تبعاتش حس می کنه ولی دستورات مذهبی بین خدا و انسان است و انسان تبعات تخطی از اون رو به طور محسوس درک نمی کنه.
در ضمن فروش بلیط مصرف شده در اینجا چیز غیرمعمولی نیست.
الگوی مذهب برای من آدم ها و رفتارشون نیست که اگر کسی هر چند مهم و در ظاهر مثبت آن را اجرا نکند به دین بدبین بشوم.
و در انتها از نهی از منکر دلسوزانه شما ممنونم!!
اول درباره کامنت بالا فک کنم تو یکی از پستا گفتین که اگر یه بلیطو استفاده کنی تا 1ساعت هرجا سوار شی نیاز نیس بلیط بکشی.پس فروختنشم مشکل نداره.
دوم اینکه توی این عکسه که این بنده خدا رویه بطری تعادلشو حفظ کرده که هیچکی نیگاش نمیکنه :-D فک کنم فقط واسه شما جالب بود چون همه اون مردم پشتش بی توجه دارن رد میشن.
سوم درباره این اقاها که توو هوا میشینن اگر توجه کرده باشین همگی یه لباس بلند مثل بارونی یا شنل ... تنشونه و دست راستشون به اون عصا هستش و زیرشون یه چیزی پهن کردن. به نظر من رازش توو همون عصا هستش. یهنی اون عصا یه تکیگاه داره که به وسیله استین طرف وارد لباس میشه و بصورته یه صندلی در میاد که طرف رووش میشینه(مثه همون اب نماها که یه شیر بزرگ اب وسط هواس و ازش داره اب میاد) اینم اینجوری وو هوا نگه داشته خودشو
راستی یه سوالم داشتم، المانیا از نظر چهره زشت هستن؟
برای بلیط اتوبوس و مترو این قانون هست.
تماشاچی های اون آقا احتمالا از مقابلش تماشاش می کردن و خب در حد همون رد شدن دیدن داره دیگه ایستادن و تماشا کردن نداره!
برای این ایستادن در هوا فکر کنم توی اینترنت توضیح داده که به اون عصا یک نشیمنگاه نصب هست و باید تعادلشون رو روی اون حفظ کنن.
زشت؟ نمی دونم !! آخه نمیشه کل آدم های یک کشور رو دسته بندی کرد که.
ها من فک کردم بلیط اتوبوسو میگفتن اخه عکسا رو نیگا کردم چون متنا بینشون کوچیک بود دقت نکردم.
سوال قبلیمو تکمیل میکنم، اول اینکه ایا الملنیا زشتن؟ و دوم اینکه ایا این تفکر که اون چون خودشون بور هستن از افراد چشمو مو مککی بیشتر خوششون میاد(تفکر رایج ایران) ایا صحت داره؟
کشور آلمان 88 میلیون جمعیت دارد و مطمئنا همه این آدم ها مثل هم فکر نمی کنند. نمی شه قانون کلی برای مردم یک کشور گذاشت که مثلا این اخلاق رو دارند و یا زندگی شون این طوری هست.
من در اینجا ازدواج های غیرآلمانی زیاد دیده ام. مردان آلمانی با زنان آسیایی و زنان آلمانی با مردان آفریقایی و آمریکایی ولی نمی تونم بگم همه شون این خصلت رو دارند