زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

گردش یک روزه در Nurenberg - قسمت دوم

توی راه یک گروه موسیقی روسی دیدیم که برنامه اجرا می نمودند و یک گروه هم خود آلمانی ها بودن که برنامه هم خوانی( کر) داشتن.



ضمنا یک گروه سرخ پوست مال آمریکای جنوبی هم برنامه اجرا می کردن. یعنی هر گوشه یه گروهی داشتن می خوندن و گاهی هم دو تایی یا تکی برنامه داشتن. 



اکثرا هم مال کشورهای اطراف بودن که برای کسب درآمد از جمعیت برنامه های مختلف داشتن. بعضی ها هم لباس های رنگی و حیوانات رو پوشیده بودن و دست تکون می دادن.




یک پیرمردی هم بود که روی یک بطری روی یک دست تعادلش رو حفظ می کرد. خلاصه بازاری بود برای خودش. 



گوشه و کنار هم مشروب داغ که نوشیدنی مورد علاقه مردم این کشوره می فروختن و انواع سوسیس و بیفتک هم مشتری های زیادی داشت. کلا برای تماشا و خوردن جای خوبی بود.

صنایع دستی این منطقه هم عروسک هایی بود که با گردو و انجیر و آلوی خشک درست می کردن(مثل ابیانه که عروسک و لواشک و اینها داره). چون منطقه جنوب آلمان به خاطر هوای گرم ترش نسبت به شمال این کشور حالت کشاورزی بیشتر داره.




یک رودخانه هم داشت که پر از مرغ دریایی بود و ما براشون نون ریختیم و همه شون حجوم آوردن طرف ما و نان ها رو توی هوا می گرفتن. و کم مونده بود از دست مون هم بقاپن.

ساختمانی هم که روی رودخانه هست بیمارستان مرکزیه




کلیسای بعدی که رفتیم اسمش   St. Sebaldus بود که در سال 1230 بنای اولیه اش پایه گذاری شده است، البته بعدها ساختمان هایی بهش اضافه شده 



یک مجسمه یادبود بزرگ هم داشت که کار  Peter Vischer the Elder و پسرانش هست و ساخت آن از 1508 تا 1519 طول کشیده. این آقای محترم هم عکسش اینه


 

اطلاعات بیشتر برای این کلیسا رو می تونید اینجا بخونید.


به حلزون هایی که مجسمه رو حمل می کنند توجه کنید


سردر کلیسا با نمادهای امروزی ساخته شده است. به نظرم یه آدم آویزوون هست.



این هم آویزهای کریسمس که جلوی خانه ها آویزوون می کنند و با میوه کاج و بلوط درست شده و خیلی هم با سلیقه بسته بودند.


یک آقایی هم بود که لباس خرگوشه صورتی پوشیده بود و دوستانش برایش آخرین روز مجردی را جشن می گرفتند. مشغول نوشیدن و گشتن توی شهر بودند و روی لباس آقا خرگوشه هم نوشته بود که امروز آخرین فرصت من هست که می تونم هر کاری انجام بدم(انگار می خواست بره اسارت!!)


یه کم بازار رو دیدیم و چون هوا سرد بود رفتیم تو یه کلیسای دیگه نشستیم. اسم کلیسا "بانوی ما "Our Lady  بود.

کلیساها شوفاژ یا وسیله گرم کننده ندارن بنابراین با اون سقف بلند و دیوارهای سنگی شون خیلی هم سرد هستند. ضمنا توی کلیسا نمیشه خوراکی آورد و خورد و باید صاف روی نیمکت های چوبی آدم نشست.حداقل از نظر ظاهری مساجد ما گرم هستن و روی زمین و کنار هم می شینن و مهم تر این که خوراکی هم دارن!



این هم مجسمه  حضرت مریم که باز هم کنارش شمع روشن کرده بودند و دعا می کردند.



این هم نمای بیرونی کلیسا که به نظرم به ساختمان های هندی شبیه هست. البته می گن که هندی ها ساختمان سازی شون رو از انگلیس تقلید می کنند.



این هم یک آقای دیگه که برای خودش تو هوا نشسته و یخ میکنه!


این هم چند تصویر دور نما از کلیسا و جمعیت که مثل راهپیمایی توی خیابون حرکت می کردند.

و تزئینات خیابون ها.



این شهر از شهر ما بزرگتر هست برای همین مترو هم داره.ما چون بلیط یک روزه داشتیم می تونستیم از اتوبوس و مترو رایگان استفاده کنیم برای همین سوار اتوبوس شدیم و یک دوری توی شهر زدیم.

این مجسمه ها هم جلوی ایستگاه مترو بود و از فلز ساخته شده و فکر کنم هر کدوم نماد یکی از ویژگی های منفی انسان امروز هست.این تصویر زیر یک خانواده سوار بر پلیکان هستند و به بی توجهی به خانواده اشاره می کنه.



این تصویر زیر هم یک خانم چاق رو نشون میده که شوهرش داره از گرسنگی میمیره!



چون هوا تاریک شده بود با قطار ساعت 6 به سمت شهر خودمون برگشتیم و چون قطار شلوغ بود مجبور شدیم پراکنده بشینیم. جالب این که هیچ ماموری هم بلیط ها رو چک نکرد در نتیجه وقتی به شهر برگشتیم بلیط مون رو با یک سوم قیمت فروختیم!!


هوای بارونی خوبی بود و تا خونه قدم زنان اومدیم

دیشب با مامان و خانواده خواهر آقای همسر حرف زدیم .خوشحال شدیم که میشه با اینترنت سرعت کم هم چت صوتی داشت. بعد با مامان و بابا هم صحبت کردیم و آخر شب هم با خاله زهرا حرف زدیم .خاله قیمه هیئت می خورد و ما دلمون خواست چون بوی غذاش تا اینجا هم میومد.

جای ما رو توی روضه ها و هیئت ها خالی کنید که بدجوری دلمون لک زده که توی هیئت ها و صف های سینه زنی باشیم.

التماس دعا

گردش یک روزه در Nurnberg

امروز رو به پیشنهاد کیارش به Nuremberg رفتیم.

نورْنْبِرْگ یا نورِمْبِرْگ (آلمانی: Nürnberg) (انگلیسی: Nuremberg) شهری با ۱۸۶ کیلومترمربع مساحت و حدود ۵۰۰ هزار نفر جمعیت در ایالت بایرن آلمان است.

دومین خط آهن آلمان در ۷ دسامبر ۱۸۳۵ بین دو شهر نورنبرگ و فورت در ایالت باواریا ایجاد شد.

مرکز اصلی دو شرکت بزرگ آدیداس و استدلر در این شهر است.


ساعت 10 بلیط داشتیم و ما قدم زنان که رفتیم نیم ساعت زودتر رسیدیم. اینجا آخره هفته بلیط ارزون میشه و امکان سفر گروهی بیشتره.چون ما یه بلیط خریدیم که 5 نفری می تونستیم باهاش بریم و با اون میشد توی شهر مقصد به صورت رایگان سوار هر وسیله حمل و نقل عمومی مثل مترو و اتوبوس بشیم. این بلیط ها یک روزه هست و توی کل ایالت اعتبار داره. ما یک Bayren ticket رفت و برگشت به قیمت 30 یورو خریدیم و 5 نفر هم بودیم. توی قطار هم شلوغ بود و کسی هم بلیط ها رو چک نمی کرد. توی شهر Nurenberg بازار فصلی برای کریسمس برگزار میشه و از همه آلمان و اروپا مشتری داره. به طوری که توی بازار همه زبانی می شنیدی.

این شهر خیلی به شهر خودمون شبیه بود. اول رفتیم کلیسای جامع و بعد بازار. این شهر در زمان جنگ 80 درصدش از بین رفته و دوباره بازسازی شده. هر کلیسایی که می رفتیم عکس تخریب شده اش هم به دیوار بود. این شهر یکی از مراکز استراتژیک هیتلر در زمان جنگ بوده و بعد از جنگ هم دادگاه های سران حزب در این شهر برگزار شده.


دادگاه نورنبرگ در 20 نوامبر 1945 میلادی پس از خاتمه جنگ جهانی دوم به منظور محاکمه ۲۲ تن از رهبران آلمان نازی که باعث کشته شدن بیش از ۵۰ میلیون نفر و متلاشی شدن زندگی میلیون‌ها انسان بودند، تشکیل شد.

این دادگاه در شهر نورنبرگ آلمان برگزار شد و هشت قاضی از آمریکا، بریتانیا، روسیه و فرانسوی بودند خود هیتلر و هیلمر(رئیس اس اس) و یوزف گویلز(وزیر تبلیغات نازی) قبل از دستگیری خودکشی کردند.

متن بالا از ویکی پدیا است.

عکس زیر نورنبرگ در سال 1945 یعنی حدود یک سال بعد از جنگ هست



عکس زیر هم مربوط به بازار فصلی در سال های قبل است.



کاملا در نظر داشته باشین که این عکس مال سال قبل هست، چون امسال که برف نیومده هنوز!

می گفتن که اخبار گفته که این ماه نوامبر در 130 سال قبل بی سابقه بوده(قبلش اخبار گفته بوده از زمان جنگ جهانی به بعد، حالا افزایش پیدا کرده زمانش!!) آقای همسرگفت از قدم ما باشه تو کل تاریخ آلمان بی سابقه می شه!!

چند تا کلیسای مشهور شهر رو دیدیم و با هم راجع به شهر و تاریخ کشور و ... صحبت کردیم. خاله شقایق هم که یک هفته هست از ایران اومده با ما بود. بازار خیلی شلوغ بود و همه هم وسایل تزئینی و بیشتر مرتبط با کریسمس بود. همه هم ماشاله گرون. از این شال اصفهانی ها که ما داریم با طرح های قدیمی توی این بازارچه کشمیری ش رو داشت با 30 سانت عرض  45 یورو بود که با تخفیف شده بود 15 یورو!

ناهار هم توی راه خوردیم. شادی برای ما سالاد الویه جداگانه درست کرده بود، و ساندویچی و بسته بندی کرده بود. میوه و آجیل هم که ما برده بودیم.یه قسمت بازار هم غرفه های کشورهای دیگه بود که صنایع دستی و خوراکی های کشورهاشون رو ارائه می دادن.از آمریکا و رومانی و سریلانکا هم غرفه موجود بود و خوب هم مشتری داشتند.


کلیساهایی که رفتیم اول St. Lorenz بود که حدود 700 سال قدمت داشت.



عکس بالا کل کلیساست که دور وبرش و ستون هاش پر از مجسمه های سنگی است.

این مجسمه ها شامل حضرت عیسی در صلیب و یا حضرت مریم و یا حواریون و روحانیون مشهور گذشته شون هست.



عکس بالا حالت محراب داشته و توی همه کلیساها با مجسمه ها و نقاشی های مختلف وجود داره. نمونه های کوچکش رو وقتی می رفتن مسافرت با خودشون می بردن و درش رو باز می کردن و جلوش دعا می کردن.


عکس بالا هم یه ستون سنگی است که پر از نمادهای دینی هست و جنبه تزئینی داره. اونهایی که زیر برج قرار گرفتن سازنده هاش هستن.



نمادهایی که در عکس بالا مشخصه آرم خانوادگی خانواده هایی هست که به کلیسا کمک کردند. توی این کشور خانواده های قدیمی و اصیل هر کدام نماد و پرچمی برای خودشون دارن.



این شمع ها هم که به مناسبت تولد حضرت مسیح روشن می کردن و دعا می خوندن.پول فروش این شمع ها طبق نوشته بالاشون برای کمک به گرسنگان آفریقا استفاده می شه.


اینجا هم شمع روشن می کردن و کنارش می ایستادن و دعا می کردن



اکثر پنجره ها هم نمادهای مذهبی و نقاشی های حواریون رو داشت.


مجسمه بالا هم اسمش یادم نیست ولی یک مسیحی معتقد بوده که به جرم اعتقادش روی منقل(همون که دستش هست) سوزوندنش.

باز هم عکس هست که دوباره میام می ذارم و توضیحاتش رو میگم!

گداهای محترم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.