ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خب این تعطیلی ها که هوا ابری و بادی و بارونی بود. گاهی خورشید میاد یه سلامی میکنه و دوباره غیب میشه. فکر کنم هرکی رفته مسافرت حالش گرفته شده.
هوا هم که هر روز سردتر میشه. ما اول محل ندادیم ولی دیدیم نه فایده نداره دمای هوا داره به صفر درجه میرسه. اول رفتیم یه لباس کاموایی اضافه تر پوشیدیم. بعد باز هم سردمون بود دوباره همه لباس زمستونی ها رو پوشیدیم و در آخر دیگه شوفاژ رو روشن کردیم
دمای هوا شب ها منفی میشه!! من نمی دونم این شکوفه های درخت ها پشیمون نیستن از این که چشمشون رو باز کردن؟؟
جمعه که روز صلیب کشیدن حضرت عیسی (ع) بود جلوی کلیساها شلوغ بود. من از دور دیدم احتمالا سخنرانی و این خبرها بوده و گل هم دستشون بود
جمعه صبح مسیر رودخانه رو گرفتیم و ادامه دادیم تا رسیدیم به جنگل. هوا هم سرد بود ولی خوشبختانه بارونی نبود. کنار جنگل یه مزرعه بود و یه رود کوچولو .همون جا نشستیم و آتیش روشن کردیم. از روستای کنار جنگل صدای بچه ها میومد که یه شعری رو می خوندن و با یه وسیله چوبی خاص آهنگ می زدند.
این مجسمه سنگی نماد ورودی روستا بود
جالب این که در ورودی روستا نوشته بودند که "خوب رانندگی کنید" و "خدانگهدار". مثل شهرهای ما که می نویسند به امید دیدار و با احتیاط رانندگی کنید
این هم جنگلی که کنارش نشسته بودیم.
مزرعه کناری هم یک سری بز خوشحال مشغول چرا بودند و ما تا از جامون بلند می شدیم تا یه چرخی بزنیم همه با هم سروصدا می کردند. که هر کس ندونه فکر می کرد ما می خوایم بدزدیمشون! خوبه که یه رودخانه هم فاصله بین ما و اونها بود.
هوا سرد بود و مجبور شدیم زود برگردیم
این هم یک آپارتمان پرندگان.. چقدر خونه کم پیدا میشه برای این پرنده ها
البته شوخی کردم... این ها لونه پرنده نیست
آره جاتون خالی خیلی خووووووووب بو!

وای باورم نمیشه!شما اونجا چیکار می کنین؟بدون ما میرین گردش جاهای خوشگل خوشگل؟ زود باشین برگردین خونه ببینم!
ما گردش نرفتیم.
از بس هوا سرد بود زود اومدیم خونه
چه جاهای با صفایی خدا زیاد کنه
انشالله که توی شهر خودمون هم زیاد بشه
انشاله وقتی بر گردید کاشان هم خوش اب هوا بشه
یعنی میشه؟؟؟؟؟
چه درخت خشگلی اگه لونه نیستن پس چیند
برگ های خشک خود درخت هست که باد زده و یک گوشه جمع شده
لیلی کلاتو جا نذاری
همیشه حواسم به کلاهم هست
چه روستای بامزهای بوده! چرا نرفتید اون بچههایی که شعر میخوندن رو ببینید؟ شرح حالت از روستا منو یاد کارتونهای بچگیمون میندازه؛ مثلا بچههای مدرسه آلپ.
نمی دونستیم که از خارجی ها توی مراسمشون استقبال می کنند یا نه
آخه روستاهای اینجا همچین روستایی هم نستند.کلی وضعشون خوبه