ای هوای غافلگیرکننده بهاری خوب تونستی سر به سر ما بذاری. دیروز هوای آفتابی و دل انگیز بهاری ما رو وسوسه کرد که بزنیم به دل دشت و جنگل. بار و بندیل مون رو بستیم و راه افتادیم از خونه به سمت یک روستای نزدیک. از مسیرهای سرپوشیده از برگ های خوش رنگ بهاری گذشتیم و در یک از پیچ های جاده به سمت جنگل چرخیدیم. من تاکنون جنگل بکر از نزدیک ندیده بودم. از دور طبق فیلم هایی که دیده بودم فکر می کردم که راه رفتن در جنگل بسیار لذت بخش خواهد بود ولی همین که پایم را به میان جنگل گذاشتم با انبوهی از بوته های کوتاه تیغ دار که آماده اند تا مهاجمان را متنبه کنند.

مواجه شدم و البته برگ های زرد از پائیز مانده در زیر پا که نمی دانی چقدر منتظر گام های رهگذران مانده اند. برگ هایی که ظاهرا از پائیز امسال است ولی در عمل می بینی که زیر این برگ ها انبوهی از برگ های سالیان دراز خفته اند و گاهی پاهایت تا زانو در برگ فرو می رود. وقتی کمی در هوای گرم و دم کرده که نتیجه انبوهی از درختان به هم پیوسته بود روی یک تنه درخت جوان که احتمالا سال قبل طوفان یا سرما را تحمل نکرده و خم شده نشستیم.با دقت کل جنگل را نگاه کردم. تا چشم کار می کرد سرسبزی بود و طراوت. هر چه دقت کردم که در آن دوردست ها خرگوشی، روباهی، سنجابی چیزی ببینم بی فایده بود، هیچ جانداری قصد عبور از آن اطراف را نداشت تا هیجان مرا تکمیل کند.

وقتی به مدت طولانی در جنگل بشینی می توانی صدای تنفس آن را بشنوی. پیچیدن نسیم در میان برگ های درختان به سان نفس کشیدن جنگل می ماند. هر از گاهی حس می کردی صدای قدم های کسی در نزدیکی تو می آید ولی هیچ کس در آن اطراف نبود.

صدای افتادن برگی، میوه ای و گاه شکستن شاخه ای و پریدن پرنده ای حس حضور ناپیدای نگهبان جنگل را تداعی می کرد. با توجه به فیلم هایی مثل هری پاتر، ارباب حلقه ها و فیلم های نامعروف دیگر انتظار دیدن موجودات ناشناخته و یا حداقل انسان هایی با اهداف نامشخص دور از انتظار نبود ولی هیچ خبر هیجان انگیزی رخ نداد. فقط حشرات و پشه های سمج تو را لحظه ای تنها نمی گذارند که مبادا احساس غربت بکنی

روئیدن قارچ های متنوع و رنگارنگ بر هر زمین و هر تنه درختی، جوانه های نورس بر پیکره کنده های کهنسال و نهال های جوان کاج و صنوبر و خزه های پیچیده بر تن درختان، جنگل را توانمند در بازسازی و حفاظت از حیات خویش نشان می داد. سایه درختان بلند که ارتفاعشان به بیست متر می رسید و لایه های بی شمار برگ های باقی مانده بر روی زمین نشان از عمر طولانی این جنگل داشت.
و چه زیباست وقتی هیچ ردپایی از انسان در جنگل نباشد نه زباله ای نه خاکستر آتشی و نه کیسه های نایلونی، قلمرو جنگل قابل احترام است.
میوه های نورس کاج بر نوک شاخه های سبز تیره نشان گر بهار بر درختان همیشه سبز این جنگل بود.

گلوله های سبز کم رنگ میوه های تازه سربرآورده اند.
قارچ های همه جا حاضر
شاید همه این صحنه ها برای ساکنان خطه شمال ایران تکراری و روزمره باشد ولی برای من هیجان سبزی داشت.
صدای باران نم نم در جنگل در برخورد با برگ های درختان موسیقی پر شوری بود که با صدای آواز پرندگان تکمیل می شد.
وقتی به سمت خانه حرکت کردیم باران نم نم تبدیل شد به باران سیل آسا و ما فقط به سرعت حرکت می کردیم تا به خانه برسیم. قطرات باران وقتی به صورتمان می خورد گویا در میدان جنگ در معرض نیزه های تیز دشمن ایستاده ایم. باد و باران تمام طول راه ما را همراهی نمودند. وقتی به خانه رسیدیم از دیدن قیافه های آب کشیده خودمان خنده مان گرفت. من تاکنون تجربه با لباس زیر دوش رفتن را نداشتم که خدا رو شکر کسب نمودم

بنده پیشنهاد نمودم کمی شامپو به سرمان بزنیم و یکی دو ثانبه بریم تو تراس و برگردیم تا حمام مان تکمیل شود.این بود گردش یک روز بهاری آفتابی که به باد و بران ختم شد.
عکس های زیر از استخر تازه تاسیس شهرمان است که تبلیغاتش همه جا را پر کرده. البته ما فقط دم در رفتیم و چند عکس پرفتیم. نمی خواستیم کسی فکر کند ما حسرت رفتن به استخر را داریم و برای سروگوش آب دادن آمده ایم. شنیده ام که هر سانس یک ساعت و نیم استخر 15 یورو است.

صندلی های تزئینی در ورودی استخر

نمای بیرونی استخر

ستون های تزئینی و ترکیب رنگ

ستون های کج و صاف
واااااای...چه عکسای فوق العاده ای از جنگل گذاشتی برامون...من عاشق جنگلای بکرم...لطفا هر وقت این جاها می ری یاد منم باش...آدم روحش پرواز می کنه این جور جاها
انشالله که شما هم اکتشافی در جنگل نصیبتان شود
بارون+جنگل+قدم زدن = یک روز فوق العاده و لذت خیلی زیاد
به امید روزای خیلی خوب بیشتر .این استختری هم که گذاشتید خیلی وسوسه کننده خداقل برای یکبار تست کردن:دی
انشالله که برای شما هم روزهای قشنگ در پیش رو باشد.
ای بابا کجای استخر مختلط به درد تست کردن می خوره آخه
یاد هنسل و گرتل افتادم !!!!
راست میگی، یادم نبود. می تونم حسشون رو درک کنم که توی جنگل گم شده بودند
اون قارچها رو سه ساعت دقت کردم تا فهیدم چطوری ان....
وای لیلی این پستت عین راز بقا نوشته بودی
این استخر سرپوشیده اس؟؟؟ سکانس خانم و اقا داره؟؟؟
پس شما هم روح جنگل رو می شناسی.
از بس قارچ ها شکل های متفاوت داره آدم یادش میره که قارچ هستند.
حیف که هیچ جانداری از آنجا رد نشد تا داستان راز بقای من کامل بشه.
استخر قسمت سرپوشیده و نپوشیده و سونا و حمام بخار و خلاصه تشکیلات مفصل داره.
من نشنیدم که سکانس خانم ها جداگانه داشته باشه
خب من چون این نکته اش یادم بود نرفتم داخل سالنش رو ببینم
سلام. چه نمای قشنگی داره این استخره. چه قارچای بامزه ای. این شکلیشو ندیده بودم تا حالا. خوش باشید.
سلام
بلی نمای زیبایی دارد.
ممنون
سلام
آفرین بر زوج با همت و دوست دار طبیعت
چه دلی به دریا زدید ودر آغوش بکر و پرالهام جنگل روحتان را
شادابی و نشاط دوباره دادید.پذیرایی طبیعت اینگونه است بعکس
صنعت.سختی و تلخی خیسی و لچی نشاط رو دوبرابر میکنه
سلام
خیلی ممنون
خیلی قشنگ بود، خیلییییییی!
چقد قشنگ توصیف کردی آبجی گلم
من احساس کردم روح جنگل کنار منه!
این ساختمون استخر هم انگار روح جنگل درش حلول کرده! هاااااااااا!
خوب شد که روح جنگل در تو حلول نکرد
احتمالا این ساختمونه جسم جنگله
چه قارچای بامزه ای!
هر وقت می رین بیرون نرم کننده و شامپو بدن و شامپوی مو هم بزنین که اگه بارون اومد دیگه دست خالی از بارون نیومده باشین بیرون!
واقعا باید همین کار رو بکنیم. البته خودشون مجهز میان بیرون ما همیشه گول آفتاب اینجا رو زود می خوریم
چه جالب!!
اومدم وبتون ببینم کامنت گذارم چه سلیقه ایه..
من خیلی از پستای شما رو خوندم!!تقریبا میشناسمتون
پس به قصد امتحان کردن اومدین. صبر کنید برم موهام رو شونه کنم و دست و روم رو بشورم بیام
شناخت دورادور، شناخت حسی چه جالب!
سلام

نوشته ات شبیه انشا بود با موضوع روح جنگل از امن انشا ها که وقتی تموم میشه کل کلاس ساکت و تنها 20 تو دفتر لیلی
سلام
پس شما هم حس کردین که شبیه انشاست. خودم وقتی می نوشتم یاد انشاء نوشتن های دوره راهنماییم افتاده بودم.
از حشرات و پشه و مورچه تو جنگل خبری نبود؟ من یک بار رفتم کنار یک برکه و آنچنان خدمتم رسیدن که دیگه توبه کردم شب برم کنار برکه وسط جنگل :) چه قارچهای خوشگلی..
جنگل پر پشه بود که نمی ذاشتن دو دقیقه یه جا بشینی
جنگل توی شب؟باید ترسناک باشه
داشتم فکر میکردم جنکل خیلى خوبه ولى دیکه خیلیم هیجان انکیزو خاص نیست این جا porاز جنکلای بکره...که رسیدم ب جایى ک نوشته بودى برای مردم شمال عادیه
خب پس هیجان یک دختر کویری رو از دیدن جنگل دیدی
منم عاشق این جور جاهای بکرم. جایی که دخالت انسان درش نباشه!
پس خودت بساز همچین جایی
سلام
ایام بکامتان گواراوشاد
سلام
ممنون
برای شما هم همینطور
وای به به..عکسای خوشجل خوشجلم گرفتین...اون مرده دستتش تو لباسش خیلی خنده داره..
ممنون
کدوم مرده؟