زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

طرح های لباس

یک مسئله ای چند ماهه ذهن من رو درگیر کرده. چرا اینقدر یک سری طرح لباس های پسرانه در اینجا نازیباست؟! اینجا هم مثل ایران رنگ لباس های دختربچه ها و پسربچه ها مشخص شده است. یعنی صورتی برای دخترها و آبی برای پسرها. البته نه این که همه ی لباس ها این طوری طبقه بندی بشه ولی عموما رنگ ها به این صورت هست. یعنی قالب کلی لباس های بخش دخترانه صورتی است و بخش پسرانه آبی، هر چند که به طور مثال لباس نارنجی برای پسر و لباس آبی برای دخترها هم فراوان هست. بحث قیمت و جنس و کیفیت و دوخت و ثابت ماندن رنگ لباس جداست منظور من بیشتر طرح روی لباس هاست. من مدتی طرح های کلی لباس های بچه گانه ی خردسال و نوجوان رو دنبال می کردم به نظرم اومد طراحان لباس باید زن باشند چون به طرح های دخترونه بیشتر بها می دهند! و خلاقیت بیشتری بروز می دهند!
قبلا برای طرح های لباس بچه ها توی ایران در سایت ها خونده بودم که ترویج خشونت و یا نمونه سازی کارتون ها و ربات و باربی و جنگجوست و یا عمده اجناس عمومی بازار لباس های چینی هستند ولی الان که مدتی است در اینجا هم دقت می کنم می بینم طرح های خشونت بار و بی مزه برای لباس های پسرانه است و طرح های عروسک و میکی موس و حیوانات دوست داشتنی مثل خرگوش و آهو برای دخترهاست! البته در حدی که من دقت کردم شخصیت های کارتونی طرح روی لباس ها نیستند.
قبلش باید این رو توضیح بدهم که این طرح ها رو من توی فروشگاه های معمولی شهرمون دیدم. شهر کوچک ما فروشگاه های مارک و بٍرند و گران قیمت به صورت محدود دارد. لباس های اینجا از کشورها و شرکت های مختلف هست غیر از آلمان مثلا از کشورهای چین و تایوان و بنگلادش و هند و اسپانیا و سوئد و ترکیه و ... لباس وارد میشه و کیفیت هاشون متفاوت هست. توی بروشور پارچه ای در یقه یا دوخت داخلی لباس توضیحاتش رو نوشته،برای لباس درصد پنبه ای بودنش مهم هست. اکثر لباس های بچه ها 100%cotton(پنبه) هست و برخی فروشگاه های بیو(Bio laden) لباس هایی با پنبه ی بیو (ارگانیک) تولید می کنند که البته قیمت هایی متناسب با فروشگاه شون داره!
غیر از فروشگا های پوشاک یک سری فروشگاه های دیگر هستند که عمده فعالیتشان در زمینه مواد خوراکی است مثل نان و میوه و گوشت و گل و در کنار آن هر هفته یک سری جنس متفرقه هم دارند. این متفرقه که میگم هر هفته در بروشور تبلیغاتی اش اعلام می کند که مثلا هفته آینده چه وسایلی آورده می شود. این وسایل هم مرتبط با فصل و مناسبت در دسته بندی های مختلف تغییر می کند. از دوچرخه و میز و صندلی تا درل و مته و ابزار سنگین بازسازی خانه و باغ و یا تزئینات مناسبتی و کتاب کاردستی و دمپایی و و لوازم آرایش و وسایل آشپزخانه و کفش و پوشاک و ... در لیست هایشان قرار دارد. این فروشگاه ها معمولا طرح های لباس هایشان معقول است.
به طور مثال این سایت را ببینید. این شرکت که مجله اش را عضو هستم طرح ها و رنگ های زیبایی برای لباس بچه دارد. و یا شرکت TCM که قبلا طرح های خلاقانه اش را گذاشتم بیشتر لباس هایش چه برای بزرگسال و چه کودک بدون عکس هستند و بیشتر از طراحی پارچه و خطوط عمودی و افقی و یا مثلا اشکال هندسی رنگی بهره برده اند. این لباس هایی که من از طرح هایشان ناراضی هستم همان فروشگاه های معمولی لباس است نه آن مارک دارها. البته من این لباس ها با طرح های عجیب را تا حالا تن بچه ای ندیدم!
عکس های اولی رو خودم با موبایل و البته با سرعت گرفتم. چون قاعدتا توجه بقیه به عکس گرفتن از لباس ها جلب می شود!! و چند عکس آخر از سایت TCM برداشتم تا طرح ها رو مقایسه کنید.چون عکس ها زیاد بود من فرصت نکردم آرم شرکت و قیمت ها رو از لباس ها حذف کنم لطفا خودتون نبینید!!
فکر کنم میشه تشخیص داد کدوم لباس دخترانه و کدوم پسرانه است!!
بعدا نوشت: فکر کنم باید این توضیح رو اضافه کنم که منظور من همه ی لباس ها نیست. یعنی اگر توی شهر کوچک ما 15 تا فروشگاه زنجیره ای لباس هست دو یا سه تاشون هست که طرح هایشان غیرمنطقی است. من چون توضیح این پست را به این طرح ها اختصاص دادم عکس ها را از همین فروشگاه ها گذاشته ام. وگرنه اینقدر فروشگاه های مختلف و مارک های متفاوت هست که کسی مجبور نشه این لباس ها رو انتخاب کنه.فکر نمی کنم لازم باشه طرح های شکیل و زیبا و خلاقانه ی لباس بچه ها رو اینجا بذارم چون خودتون هم توی مغازه ها دیدین!











دخترانه

پسرانه























هنگام غروب

دم غروب کنار کانال همیشه سر و صدای پرنده ها هست. اگر هوا بهاری باشه مرغابی ها و اردک ها هیاهویی به راه می اندازند که توجه هم عابری را جلب می کند. موقع سرخی آسمان، مرغان دریایی مانور مشترک روی رودخانه/کانال برپا می کنند و در دسته های 100 تایی از این طرف پل راه می افتند و می روند تا پل بعدی و بسان یک خلبان ماهر از زیر پل چرخی زده و برمی گردند.ولی توی هوای سرد و سوز سرمای این روزها، این کلاغ ها هستند که جور بقیه پرنده ها رو می کشند و با قارقارشون اطراف کانال رو موقع غروب شلوغ می کنند، حیف که عکس های دم غروب گوشی موبایل من خوب نمیشه.این دفعه تلاش می کنم صدای قار قارشون رو ضبط کنم. کلاغ ها بر سر نشستن بر نوک درختان تنومند و کهنسال حاشیه ی کانال آب جنجال می کنند و دسته ی دیگر هم بر سر شیروانی های ساختمان کنار کانال می نشینند.
چند روز قبل خانم مبلغ مسیحی با یک دختر جوان سیاه پوست آمده بودند دم در خانه. بعد از سلام و احوال پرسی حال ارمیا را پرسید و سوال کرد که چند وقتش هست. ارمیا هم که فکر کنم اسم خودش را شنیده بود با عجله چهار دست و پا خودش را به جلوی در رسانید که مبادا پشت سرش کسی تعریفش را بکند و او نشنود!! خانم مبلغ، دختر جوان همراهش را به نام الیزابت معرفی کرد و پرسید که وقت داریم یا نه؟! ما هم که تازه از بیرون رسیده بودیم و نماز نخوانده و ناهار نپخته و خونه ی بچه داری هم که همه می دونین چه شکلیه مودبانه موضوع بحث رو عوض کردیم. اون هم که دید امکان ورود به خانه نیست یک کاتالوگ برای تربیت فرزند با توجه به آموزه های دینی به سمت من دراز کرد. ارمیا هم که بغل من بود دید یکی یه چیزی سمتش گرفته ذوق کرد و قبل از این که دست من بهش برسه توی هوا چنگ زد و در تقلای پس گرفتن من کاغذ بیچاره مچاله شد. بعد از رفتن خانم مبلغ با خودم گفتم عجب همت و اراده ای دارند که هنوز به ما سر می زنند و یادشان هست ما در چه مرحله ای هستیم. احتمالا باید دفتر یادداشتی داشته باشند که احوالات خارجی های شهر رو توش نوشته باشند.

این هم عکس های نیم بندی که من از تجمع کلاغ ها توی هوای گرگ و میش غروب گرفتم و همین طور هر چی عکس درخت و طبیعت درختی که توی موبایلم جا مونده!


نمی دونم کلاغ ها سر شاخه ها پیدا هستند یا خیر




این ساختمان دادگستری کنار کانال است که کلاغ ها روی شیروانی آن می نشینند



از هر طرف تلاش کردم عکس بگیرم نور چراغ های خیابان مانع شد


روی آنتن بر بالای بام این خانه کلاغ ها تجمع کردند


قارچ های روئیده بر تنه ی درخت



بابانوئل در تلاش بر سوار شدن بر سورتمه اش

عکس این درخت ها رو قبلا هم گذاشته بودم


این آقای در تصویر همون مرد در تصویر قبلی است منتها این دفعه از پشت سر!

جاده ی درختی در زمستان بی برگی

آپارتمان پرندگان!


حفاظ صوتی در اطراف خانه های کنار اتوبان

دوست جدید ما

دو هفته ی قبل رفتیم خونه ی یک دوست جدید. یعنی دوست بودیم ها ولی خونه ی هم مهمونی نرفته بودیم. این دوست مون که قبلا توصیفش رو کردم خانم افغانی و همسرش آلمانی است و یک پسر یک سال و نیمه به نام نوید دارند. ما ماه ها قبل همدیگرو در جشن دانشگاه دیده بودیم ولی فرصت ملاقات خانوادگی نداشتیم. قرارمون خونه ی اونها به صرف کیک خانگی و چای بود هر چند که غیر از کیک خوشمزه دست پخت مرد خانه یک ظرف پرتقال و نارنگی هم بود. پسر خجالتی و آروم اونها از گوشه و کنار نگاه می کرد و ارمیای بهانه گیر ما هم وسط اسباب بازی های جدید نشسته بود و با رضایت به صاحبخانه نگاه می کرد(با ما که کلا کاری نداشت!) خلاصه حرف های مختلف از گوشه و کنار دنیا و البته نیمی از آن هم مربوط به غر زدن بچه داری در تنهایی بود. اینقدر Andreas خوب فارسی صحبت می کرد که ما خجالت می کشیدیم آلمانی حرف بزنیم. از پایان نامه اش که درباره ی هرات به عنوان بخشی از ایران قدیم در قرن هیچده میلادی و زندگی تحقیقاتی اش در ایران و ازبکستان و افغانستان و سوریه و هند گفت. وسط حرف زدنش ضرب المثل ها و اصطلاحاتی به کار می برد که برخی شان را من بار اول بود می شنیدم،مثلا:طرف رفت و حاجی حاجی مکه! در کل 3 ساعت حرف زدنمان فقط کلمه ی ذرت را معادل افغانی اش را به کار برد و معنی فارسی اش را نمی دانست و همین طور جمع کلمه ی فیلسوف را فیلاسفه گفت. می گفت من فقط فصل اول شاهنامه را خواندم و هنوز فرصت نکرده ام بقیه اش را بخوانم!! من بهش گفتم شاهنامه که متن قدیمیه ایران و سخته. اون گفت که فردوسی در زمان غزنویان زندگی می کرده و شاهنامه مربوط به حدود 1000 سال پیش است و با خوشحالی گفت یعنی به نظر شما هم سخته نمی دونست که من به شخصه تا حالا فصل اول شاهنامه را هم نخوندم! او عاشق غذاهای ایرانی به خصوص خورشت بادمجان بود و اعتقاد داشت که خوراکی های ایرانی خوشمزه ترین غذاهای دنیا هستند. کلا خاطرات خوبی از زندگی اش در ایران داشت و می گفت برعکس نگاه غربی که خودمحور هستند، زندگی شرقی خونگرم و ارتباطات دوستی و خانوادگی زیاد است. می گفت غربی ها از بچه و پیر خوششون نمیاد فقط خودشون رو دوست دارند!
خوردنی ها را هم از دست بچه ها که یکی شان راه می رود و یکی هم آمادگی دارد به هر میز و صندلیی چنگ بزند و خودش را بالا بکشد و هر چی اون بالاست بر زمین بکشد، را بر لبه ی پنجره و بالای کمد گذاشته بودیم.
Andreas گفت که تک فرزند است و یک خواهر و برادر ناتنی دارد که با هم ارتباط خوبی دارند ولی در شهرهای دیگر زندگی می کنند و مادرش هم در leipzig شهری در شرق آلمان(آلمان شرقی سابق) زندگی می کند . کلا در شهر بدون فامیل هستند و الان هم که قرارداد 6 ساله ی همکاری علمی با دانشگاه دارد و فعلا در اینجا ساکن هستند. کلا قراردادهای کاری اینجا چند ساله هستند و گاهی آدم ها در طول زندگی شان در شهرهای مختلف آلمان می چرخند تا بازنشسته شوند!
خانمش هم فعلا کار پاره وقت ترجمه یک روز در هفته انجام می دهد و خیلی دوست داشت سریع تر برگردد سر کار. می گفت فرهنگ اینجا این طوریه که  دست زن نباید در جیب شوهرش باشد.همه باید کار کنند و کسی نباید بیکار باشد.
وسایل خانه شان را هم خودشان توضیح دادند که از کجا آمده. یک بوفه ی قدیمی که مال پدربزرگ Andreas بوده و هدیه مادربزرگ ایشان و مبل ها و میز هم که دست دوم خریده بودند،یک سری صندلی ها رو هم خیابان در روز زباله های حجیم پیدا کرده بودند، فقط قفسه های کتابشون نو بود که اون هم لبریز از کتاب های فارسی و آلمانی بود. البته سرویس چینی شان خیلی قشنگ بود که خانمش گفت هدیه مادرشوهرم هست. همون طور که می دونین اینجا رسم جهیزیه و خونه خریدن و سیسمونی و این حرف ها نیست و در شروع زندگی معمولی وسایل یا از دوستان می رسد یا از دست دوم فروشی تهیه می شود. البته منظورم این نیست که زندگی همه این طوری است ولی خب وقتی دو تا دانشجو با هم ازدواج می کنند و از پدر و مادر ها هم توقع کمک نیست هر دو طرف نگاه به جیب خودشون می کنند و بلندپروازی نمی کنند  وسایل زندگی رو کم کم تهیه می کنند.برای
جشن و خرج مراسم ازدواج و این برنامه ها اگر داشته باشند اول زندگی جشن می گیرند وگرنه که صبر می کنند هر وقت پولشان رسید!
کلا در سه ساعت حرف زدنمون مطالب زیادی گفته شد که همین هاش یادم مانده.
لطفا در نظر داشته باشید که اینها نظرات دو نفر ساکن این کشور هست وقرار نیست همه این طور فکر کنند.
عکس های زیر مربوط به کریسمس است که خیلی وقته آثارش از شهر ما رفته ولی عکس هاش هنوز در نوبت رویت مانده
اند.

صحنه ی بعد از تولد مسیح پشت ویترین مغازه شیرینی فروشی


دکور مغازه


یکی از خیابان های منتهی به دانشکده پر از رستوران و کافه




به تقویم Advent توجه کنید


تقویم Advent با طرح خلاقانه


طرح ها و عروسک های کریسمسی

تزئینات کریسمس در یک مغازه در بافت توریستی شهر


عروسک ها و مجسمه های کریسمسی




میزی با طراحی قدیمی

تزئینات بیرونی یک هتل