ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
این چند روز این قدر اتفاق های مختلف افتاده که نمی دونم کدوم رو تعریف کنم.
اینجا آخرین شنبه شب ماه اکتبر ساعت ها رو یک ساعت به عقب می کشند.همون کاری که ما اول مهر انجام میدیم. با خودمان گفتیم خوب شد که بلیط خواهرجان شنبه ظهر بود وگرنه قاطی پاتی می شد. شنبه شب به صورت خودکار موبایل ها و لپ تاپ هامون تغییر ساعت دادند. ما هم صبح که ساعت برای نماز صبح زنگ زد بیدار شدیم و دیدیم آفتاب لب بوم نشسته!! یعنی ساعت موبایل خودش، خودش رو به روز کرده بود ولی ساعت بیدار باش ما تغییر نکرده بود
حالا جالبه که بعضی ساعت های دیواری هم اتومات توی این تاریخ تغییر می کنند. شقایق تعریف می کرد که یک ساعت دیواری بزرگ توی اتاق شون نصب هست.اولین بار که این ساعت شروع به تغییر کرده، ساعت 3 نصفه شب اینها از خواب پریده اند و فکر کردند خانه جن زده شده!! چون ساعته خودش برای خودش شروع به چرخیدن عقربه هاش کرده بوده حالا این یک ساعت رو هم دنده عقب نرفته بوده بلکه یک دور کامل در جهت عقربه های ساعت چرخیده، یعنی کلی وقت این عقربه ها داشتن دنبال هم بدو بدو می دویدن.
خب حالا میریم سر نکته اصلی: مودب باشید، با صدای متین متن رو بخونید... چون الان دارید با یکی از اعضای محترم کتابخانه شهر صحبت می فرمائید
چند روز پیش که دوتایی با آقای همسر رفته بودیم کتابخانه دانشگاه. من رفتم به خانم متصدی میانسال کتابخانه گفتم که من دانشجو نیستم اما دوست دارم از کتابخانه استفاده کنم. من ...؟!
اصلا نگذاشت حرف من تمام شود، فوری کارتی(کارت نه اسلحه!) را از کشوی میزش بیرون کشید و گفت کارت شناسایی داری؟ من هم کارت ویزایم رو بهش دادم و او هم یک آدرس ای میل از من پرسید و کارت عضویتی به نام من صادر کرد.به همین سادگی، به همین خوشمزگی
نمای شب کتابخانه شماره 2
الان من با این کارت می توانم از 7 تا کتابخانه دانشگاه و دو تا کتابخانه شهر استفاده کنم.همچنین می توانم کتاب از بقیه کتابخانه های آلمان و حتی اروپا درخواست بدهم(البته هزینه پستش را باید خودم بدهم). خانوم متصدی طرز سفارش کتاب از سایت کتابخانه را برایم توضیح داد. از توی سایت کتابخانه،کتابی را که می خواهی پیدا می کنی و سفارش می دهی(منظورم اینه که در لیست کتاب های موردنظرت قرار می دهی) و بعد مشخص می کنی که این کتاب ها که سفارش دادی را می خواهی از کدام کتابخانه تحویل بگیری. یعنی مثلا من یک کتاب از کتابخانه شماره 4 دانشگاه و یک کتاب از کتابخانه شهر سفارش می دهم و مشخص می کنم که می خواهم اینها را از کتابخانه شماره 2 تحویل بگیرم.فردای روز سفارش معمولا بعد از ظهر کتاب را می توانی تحویل بگیری. و معمولا اگر کتاب را از مخزن سفارش داده باشی تا یک ماه می توانی در اختیار داشته باشی. معمولا روز قبل از موعد تحویل کتاب بهت ای میل زده میشه که مهلت فلان کتاب تمام شده. البته موقع تحویل هم یک برگه لای هر کتاب هست که تاریخ اعتبارش را نوشته.
کتاب های کتابخانه هم تا این زمان که ما کشف نمودیم سه دسته است.یکی کتاب هایی که در قفسه ها چیده شده و دانشجویان می توانند خودشان بروند و از قفسه بردارند و امانت بگیرند. یک سری کتاب(بخش اعظم کتاب ها) در مخزن نگه داری می شود و باید از طریق سایت کتابخانه آنها را سفارش داد. یک سری هم کتاب های به اصطلاح کتابخانه های ما مرجع هستند یعنی در قفسه های کتاب هستند و فقط می توان آنها را در خود کتابخانه مطالعه کرد و فقط روزهای تعطیل می توان امانت گرفت. این کتاب ها در قفسه های مشخص در کتابخانه گذاشته شده و نام درس و نام استاد روی قفسه مشخص شده.
البته کتابخانه ها سالن مطالعه و سایت کامپیوتر هم دارند.
کتابخانه دانشکده روانشناسی-نمی دونم شماره چند میشه؟
خب من ادامه عکس های سفر مونیخ که با خواهرجان رفتیم رو می ذارم. حیفه این همه عکس قشنگه که شماها نبینین.این میدان به نام Odeonsplatz یک فضای بزرگ بود که اطراف آن یک کلیسای قدیمی و یک ایوان بزرگ بود. دو طرف پله های ایوان هم مجسمه بزرگ دو شیر سنگی بود. و روی ایوان هم مجسمه حاکم سابق منطقه و همسرش و دو شخص دیگر بود.
نمای میدان از پیاده رو-عکس از اینترنت
نمای شب-از اینترنت
عکس از بالای ایوان-مجسمه دو شیر در دوطرف پله ها
این یادداشت رو وقتی خواهرجان اینجا بود نوشتم ولی وقت نکردم که منتشرش کنم. البته بقیه عکس های مونیخ و بازدیدهایی که با خواهرجان رفتیم هم مونده....
خب الان یک هفته ای هست که با خواهرجان هر روز می رویم بازدید از کلیسا و پل و بناهای تاریخی.گاهی هم سری به فروشگاه ها می زنیم و از مدل های زیبای کیف و پالتو و کفش تعریف می کنیم(با این قیمت یورو فقط میشه تماشا کرد)
با خواهرجان رفتیم داخل کلیسای جامع شهر و از مجسمه های مدرن که در داخل کلیسا نمایشگاهش بود بازدید کردیم. با هم رفتیم باغ گل رز که البته چیز زیادی از گل هاش نمونده. با هم رفتیم کنار ونیز کوچک و در هوای نیمه سرد به خانه هایی که روی آب ساخته بودند نگاه کردیم.
خواهرجان همه اش نگران سوغاتی هست که می خواد بخره. یکی از دوستانش هم سفارش یک بازی legoداده بود که اون مدلی که می خواست پیدا نکردیم.
سوپرمن و .. داره.و یا مثلا ماشین پلیس و یا تراکتور و تانک و... و یا شهر بازی و شهر و سرخ پوست ها و این جور چیزها رو داره.از همه ردی سنی هم طرفدار داره. یعنی بعضی سازه هاش این قدر پیشرفته است که برای بزرگسالان هست و ساختش هم کلی زمان می بره. البته قیمت های بسیار خوبی هم داره!!
یک لگوی ساخته شده دیگر
با خواهری از شهر اسباب بازی هم دیدن کردیم. کلی اسباب بازی در رده سنی های مختلف تو قفسه ها چیده بودن.من نمی دونم مردم چه جوری بچه هاشون رو میارن اینجا خرید.(چون همه اسباب بازی ها در مقابل دید و قابل دسترسی هست)
این انواع لباس برای عروسک هست
این هم دو مدل آشپزخونه برای دختربچه ها با وسایل کامل
گاز برقی که فکر کنم کار هم میکنه.
دیروز هم دو تایی رفتیم مرکز فروشگاه های شهر.کلی فروشگاه از مبلمان منزل تا دکوراسیون آشپزخانه و لوازم الکتریکی و کفش و.. ما هم تماشا نمودیم و حض بصری لازم رو بردیم