فکر می کنم خورشید خانوم منتظر بود تا من شال و کلاه و لباس های زمستانی را که جمع و جور و بسته بندی کردم اون وقت تشریف ببره. از اون روزی که لباس های گرم را جمع کردم هوا ابری و سرد و بارانی شده! ما هم اول به روی مبارکمان نیاوردیم ولی بعد دیدیم چاره نیست دوباره به سراغ ژاکت ها و لباس های گرم رفتیم. اون چند روزی که هوا گرم شده بود در حیاط کوچک آپارتمان بغلی دو مادر و فرزند فرش انداخته و نشسته بودند.گویا آنها از آینده آب و هوا خبر داشتند و از فرصت های کوچک کمال استفاده را می کردند.

حیاط آپارتمان بغلی

دو مادر و دو فرزند
در سمینار با یک دختر دورگه که پدرش ایرانی و مادرش آلمانی بود آشنا شدم. برایم جای تعجب داشت که کسی زبان پدری اش را به این خوبی صحبت کند

او گفت که فارسی را در سفری که به ایران داشته یاد گرفته. می گفت یک بار در کودکی به همراه خانواده اش به ایران سفر کرده و بعدها پدرش دو سالی یکبار به تنهایی به ایران رفت و آمد می کرده(می گفت می دونی خودت که هزینه بلیط و سوغاتی چقدر زیاد می شه) می گفت که بعد از پایان دبیرستانش برای سفر باید بین آمریکا و استرالیا و ایران و بقیه گزینه ها یکی را انتخاب می کرده و با خودش گفته چه فرصتی بهتر از این که زبان فارسی یاد بگیرم. اما پدرش با انتخاب او مخالف بوده و نگران سفرش به ایران بوده. مدتی که در ایران در خانه اقوام پدری اش بوده بهش خوش گذشته فقط اوایل از سوالاتی و کنترل های کجا میری؟ کی میای؟ ناراحت می شده ولی بعد بهشون عادت کرده.
این خانوم احتمالا در دانشگاه ایران شناسی می خوند، در این سمینار هم با یک نفر دیگه مسئول پذیرایی از مهمانان بود. وقتی من استکانی را که توش چای خورده بودم در جای ظرف نشسته ها گذاشتم و یک استکان دیگر را که کمی آن طرف تر بود در آنجا گذاشتم دختر خودش رو رسوند و گفت نه شما دست نزنید ، ما برای اینکار پول می گیریم. آن قدر مصمم بود در کاری که به عهده اش گذاشته بودند و به خاطر آن پول می گرفت کسی مجانی کمک نکند.
موضوع بعدی افزایش جریمه های دوچرخه سواری است. چند روزه پلیس های سبزپوش را می بینیم که در خیابان جلوی دوچرخه سواران خلافکار را می گیرند و گاهی ترمز و چراغ عقب را چک می کنند و سپس یک برگه جریمه خوشگل بهشون هدیه می دن

خلاف هایی مثل در خلاف جهت مسیر دوچرخه حرکت کردن، دوچرخه سواری در جاهایی که مخصوص پیاده هاست و .. مبالغش هم از 15 یورو شروع میشه.
این همسایه پائینی ما یک بارکش ماشین پر از چوب خرد شده برای شومیه اش آورده بود. فکر کنم خودش تنهایی همه را در جنگل جمع آوری کرده بود. در کشوری جنگلی که هزینه انرژی بسیار بالاست استفاده از چوب های جنگلی ایده صرفه جویانه ای است. بعد این آقای همسایه با صبر و حوصله با دستکش مخصوص این چوب ها را روی هم در کنار حیاط می چید.
قیمت شومینه در کاتالوگ های تبلیغاتی که من دیدم از 600،700 یورو شروع می شد.

پشت آلاچیق توی حیاط محل ذخیره سازی چوبهاست

انبار چوب برای شومینه

بارکشی که به ماشین متصل می شود پر از چوب است و آقای همسایه دارد چوب ها را به داخل خانه منتقل می کند