ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
برای تقویت و افزایش شیردهی هم ازش سوال کردم که سوپ ساق پای خوک را تجویز نمود!!(در واقع همون سوپ استخوان قلم خودمان می شود) حالا اگر شما هم سردردی، پادردی چیزی دارین بگین من ازش بپرسم کجای خوک مناسب است کلا یک خوک بگیریم سر و چشم و گوشش را با هم مشترکا استفاده کنیم!!
فکر کنم یازده روزی هست به اینجا سر نزدم امیدوارم که تعطیلات عید بهتون خوش گذشته باشه و حسابی مهمونی و گشت و گذار و دید و بازدید و غذاهای خوشمزه و تنبلی بهتون مزه داده باشه
امروز که 31 مارس بود ساعت تابستانی شروع شد همون جلو کشیدن ساعت ها که در ایران در اول فروردین انجام میشه.
خب علت ننوشتن من رو دوستان حقیقی (منظور غیرمجازی است) و اقوام می دانند می خواهم اینجا بنویسم تا شما هم مطلع شوید. خانواده ما سه نفری شد و من یکشنبه از بیمارستان مرخص شدم و تازه امشب فرصت کردم گرد و خاک روی لپ تاپم رو بتکونم و یه نگاهی به دنیای مجازی بندازم. البته فردا قراره ماما بیاد خونه و ما باید این خانه شلوغ مون رو مرتب کنیم تا اون بنده خدا جایی برای نشستن داشته باشه!!
در اولین فرصت سعی می کنم که به روال گذشته بنگارم ولی خب اگر مطالب قبلی من رو خوانده باشید متوجه شدین که من تلاش می کنم نگاهی به جامعه و فرهنگ محیطی که در آن زندگی می کنم داشته باشم و دوست ندارم از احوالات شخصی و خانوادگی ام در اینجا بنویسم.الان هم سعی می کنم به همین روند ادامه بدهم. در اولین فرصت پستی در مورد بیمارستان و کادر درمانی و ... می نویسم.
اسم فرشته جدید خانه ما، پسر کوچولوی ما را به پیشنهاد داداش جان در اینجا "ارمیا" می نویسم. از دوستانی هم که نام واقعی را می دانند خواهش می کنم به همین نام در اینجا اشاره کنند.
از تبریکات سال نوتون و محبت دوستانی که جویای احوالم بودم ممنونم.نظرات رو کم کم تائید می کنم.
منظره اتاق من در بیمارستان
منظره اتاق من در بیمارستان
منظره اتاق من در بیمارستان
اتاق من