زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

گوجه

هر وقت میرویم برای خرید من از اسم های مختلفی که روی گوجه هایی با ظاهری کمی متفاوت از یکدیگر گذاشته اند تعجب می کنم. آنهایی که من چشیده ام مزه هایشان خیلی فرق نمی کند بیشتر اسم هایشان متفاوت هستند. البته توجه داشته باشید که اینجا مثلا یک کشاورز می تواند سیب زمینی با طعمی خاص تولید کند و آن را به نام خود ثبت کند و حق انحصار تولید آن را داشته باشد به خاطر همین هست که مثلا انواع سیب زمینی های شیرین و پختنی و سرخ کردنی و...  با اسامی مختلف وجود دارد. شاید این گوجه ها هم حکایتشان همین باشد و پیوندی باشند از گوجه با بقیه محصولات ممکن!

عکس های زیر گوجه هایی در رنگ ها و شکل های مختلف است که بعضی هایشان به وفور در مغازه ها یافت می شود مثل گوجه گوشتی(منظور درشت بودنشان است) و بعضی ها هم مثل گوجه پرتقالی و گوجه سوزنی و گوجه گلابی و گوجه آسمانی من فقط تصویرشان را دیده ام و خودشان را نخورده ام.البته قیمتشان هم فصل به فصل متفاوت است.


انواع گوجه


گوجه گیلاسی


بوته گوجه خرمایی!


گوجه تخم مرغی


بوته گوجه تخم مرغی


گوجه سیاه(اسمش این هست)

گوجه سیاه


انواع گوجه ها با نام هایشان


گوجه هایی در همه رنگ



گوجه هایی در همه رنگ و همه طرح!

نمایشگاه دوچرخه

در راستای اعتراضات به سوژه ماما این هفته رفتم به میدان اصلی شهر تا ببینم شنبه چه خبره اونجا؟

نمایشگاه کوچکی از دوچرخه برپا بود. البته بیشتر فروشندگان دوچرخه بودند و غرفه هایی از بیمه و شهرداری هم بودند. همون طور که می دونید دوچرخه یک وسیله حمل و نقل رایج در شهر ماست که البته در بسیاری از شهرهای اروپا نیز هست. قبلا پستی درباره مسیرهای ویژه دوچرخه نوشته ام. اینجا برخی اساتید دانشگاه و کارمندای جزء تا مدیرکل با دوچرخه تردد می کنند. البته دوچرخه هاشون مدلش با مدل دانشجویی فرق می کنه ولی خب مسئله همان سلامتی و باکلاس بودن  است.

هوا بادی و نسبتا سرد بود ولی غرفه ها فعال بودند و جمعیت حاضر هم مشغول بررسی و سرک کشیدن. چون هوای گرم و تابستان در پیش هست استفاده از دوچرخه برای تردد و ورزش و سفر آغاز میشه. سفرهای گردشی با دوچرخه در اینجا مرسوم هست که مثلا مسیری رو با دوچرخه میرن و در بین راه در کمپ های مختلف و یا چادرهای شخصی اقامت کنند. در کنار جاده های بین شهری مسیری برای دوچرخه در نظر گرفته شده البته با فاصله از جاده ماشین رو در بین درختان کنار جاده که سیر و سفر توی این مسیرها خوش میگذره. توی تبلیغات هفته های اخیر هم انواع وسایل مربوط به دوچرخه موجود بود. از انواع وسایل اصلی دوچرخه تا وسایل جانبی و احتیاطی اون. اینقدر که این آلمان ها محتاط هستند هزار و یک وسیله جانبی هشدار دهنده برای دوچرخه دارند. پارسال پستی نوشته بودم برای پلیس که در مسیر دوچرخه رو ایستاده بود و تجهیزات دوچرخه ها مثل ترمز و چراغ روشنایی عقب رو چک می کرد! غیر از لامپ عقب و جلوی دوچرخه که باید شب ها روشن باشه یک سری تجهیزات احتیاطی دیگه هم طراحی شده که راست کار این آلمان های محتاط هست. انواع شب رنگ های مختلف که شب ها به بازو و مچ پا و... می بندن و در مسیر ویژه تردد می کنند. گاهی بعضی ها از این لامپ هایی که معدن چی ها به کلاهشون می بندند را به کلاهشون اضافه می کنند و یا چراغ قوه دست می گیرند و با اون اشاره می کنند.کلاه ایمنی و زانوبند و مچ بند و... هم که برای کودکان الزامی است و بزرگترها اختیاری.سبد دوچرخه و زنگ های مختلف و یخچال های کوچک قابل حمل روی دوچرخه و انواع زین ژله ای و نرم و سفت و لباس های مخصوص دوچرخه سواری و بطری های آب مخصوص دوچرخه و کیلومترشمار و سرعت سنج. حالا توی غرفه های مختلف این وسایل رو به نمایش گذاشته بودند. یک سری ها هم که دوچرخه های شیک با قیمت های شیک به نمایش گذاشته بودند. یک سری دوچرخه های خاص مثلا با لاستیک های بزرگ و قطور و یا سه چرخه هم بود. یک قسمت از میدان رو هم نوارکشی کرده بودند که می تونستی دوچرخه ها رو تست کنی. شرکت های بیمه هم انواع بیمه برای دوچرخه سوار و حوادث مرتبط با دوچرخه ارائه می دادند. یک غرفه هم نوشته بود که به صورت رایگان دوچرخه ها رو تست می کرد و معایب اون رو می گفت شاید هم تعمیر می کرد! یک غرفه هم دل و روده دوچرخه رو باز کرده بود فقط نمی دانم چرا اندازه یک ماشین تجهیزات داشت! چند غرفه ها گردشگری هم نقشه و آدرس کمپ های بین راهی و هتل های شهرهای مختلف ایالت بایرن رو ارائه می کردند.

یک غرفه هم مسابقه ی کامپیوتری داشت که باید روی یک صفحه دایره ای الاکلنگی می ایستادی و با حرکت پا به جهات مختلف mouseی که روی صفحه نمایش بود حرکت می دادی و پروانه ها که روی صفحه ظاهر می شدند رو شکار می کردی و امتیاز کسب می کردی. من شرکت کردم و با امتیاز کسب شده در قرعه کشی شون شرکت کردم. گفت یک ماه دیگه قرعه کشی می کنند یک بار دیدین همین جا اعلام کردم که یک آی پد خوشگل برنده شدم

یک پست هم باید برای انواع دوچرخه هایی که تا حالا دیدم و عکسشون رو گرفتم بذارم.


امتحان انواع دوچرخه ها




این غرفه رو نمی دونم چی به چی بود چون نرفتم


محیطی رو برای امتحان دوچرخه سواری جدا کرده بودند. 



دوچرخه های الکتریکی دوستار محیط زیست



معنی اسم

این دفعه که ماما اومد کلا اینقدر راجع به مسائل متفرقه حرف زدیم که مبحث ماساژ کودک که قرار بود به من یاد بده رو فراموش کردیم. اول از همه من سوالی که مربوط به جلسه قبل بود ازش پرسیدم. این که در آلمان چند تا بوسه مرسوم هست؟ ایشون هم توضیح عملی ارائه فرمودند.گفت که کلا بوسیدن در اینجا مرسوم نیست مگر بین والدین و فرزندان. گفت اینجا بیشتر دست دادن و اگر صمیمی باشند در آغوش گرفتن کوتاه رایج هست . البته امروزه که دوستان صمیمی همدیگرو می بوسند. در ایالت بایرن که مذهبی هستند وقتی به هم می رسند دست می دهند و به جای سلام می گویند Grüß Gott به معنی خدا به تو برکت دهد(ترجمه مفهومی) می تونید از ویکی پدیا در این باره بخوانید و در شمال آلمان موقع به هم رسیدن و دست دادن می گویند "guten Morgen" به معنی صبح بخیر.البته نه این که همه مردم همین ها رو بگن چون الان با وجود این همه مهاجرت های داخل کشوری و دانشجویان مختلف فرهنگ ها همه جا قاطی میشه.منظور رسم کل منطقه هست.
ماما گفت که هفته دیگه چند روز میره پیش دخترش و بعد هم یک دوره کوتاه آموزشی باید بره و چند روز نیست، شماره همکار جایگزینش رو برای من نوشت که اگر کاری داشتم با اون تماس بگیرم. بعد راجع به معانی اسامی با هم صحبت کردیم. درباره اسم خودش گفت که معنی خاصی نداره و بچه که بوده اسمش رو دوست نداشته ولی الان دیگه دوست داره. گفت که اجداد پدری اش در روستایی کوچک ساکن بودند و فامیل پدرش(همان فامیل خودش قبل ازدواج) long(به معنی دراز) بوده و پدربزرگ و مادربزرگ مادری اش در کارخانه کار می کردند. کلا پیشینه خانوادگی اش را برای من روی هم زد. بعد معنی اسمم را پرسید و وقتی معنی اش را بهش گفتم و توضیح دادم که سمبل عشق در ادبیات فارسی است کلی ذوق کرد که چه اسم قشنگی داری و بعد معنی فامیلی ام(نام خانوادگی)را برایش توضیح دادم. همه را گوشه برگه اش یادداشت کرد.معنی اسم خواهرانم رو براش توضیح دادم. و گفتم که اسامی گل ها یا عناصر طبیعی در نام گذاری ایرانی مرسوم هست.بعد معنی اسم ارمیا رو پرسید که بهش گفتم نام یک فرد مقدس هست(اسم مذهببی است). او هم گفت نام بچه های اون فامیل ایرانی شون مریم و رامین هست و خودش معنی نام سوم (اینجا چند نامی مرسوم است)دخترش را گفت که به معنای نوری در بالای تپه یا همچین چیزی بود، می گفت نام زیبایی برایش انتخاب کردم تا بهش افتخار کنه. می گفت در آلمان خیلی به معانی اسامی ای که برای فرزندانشان می گذارند توجه نمی کنند و کلا اسامی بامعنی کم است. من بهش گفتم در ایران معمولا به معنی اسمی ای که برای فرزندشان انتخاب می کنند توجه می کنند و ما اسامی کهن در ادبیاتمان داریم که امروزه هم رایج است. گفتم پیامبر ما توصیه کرده که برای فرزندانتان نامی زیبا انتخاب کنید.او هم گفت نام آدم چیزی هست که یک عمر با آدم همراه هست و همان طور که پدر و مادر در تهیه خوراک و پوشاک بچه مسئول هستند در انتخاب نام مناسب هم مسئولیت دارند. خلاصه بحث فرهنگی نمودیم
وقتی لباس های ارمیا رو کم می کرد تا وزنش کنه دستمالی که دور دل و کمر ارمیا بسته بودم را بررسی نمود و جنس و نحوه تا زدن و بستنش را دقت کرد. بهش گفتم مامانم این رو فرستاده و در کشور ما از قدیم مرسوم هست که کمر نوزادان رو می بندند.گفت چه خوب در آلمان همچین چیزی وجود ندارد. من هم توضیح دادم که مادربزرگم هم برای فرزندانش همین کار را کرده. او هم ذوق زده گفت ازش بپرس که برای چی اینکار رو می کرده؟(می خواست نگاه گذشتگان را به این ماجرا بداند) و خودش یک سری توضیحات داد و گفت در آلمان از کیسه آب گرم و یک سری داروهای گیاهی و مالش دادن برای گرم نگه داشتن شکم نوزادان استفاده میشه و لی این روش خیلی بهتره. دیگه من بسیار صادق بودم که نگفتم این رو از کتاب قانون ابوعلی سینا در 1000 سال پیش ما داریم!!!