ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
داداش ایلیا که الان سه سال و نیم رد کرده میگه من امروز فقط صبحانه قرمز می خورم و خودش پیشنهاد میده مربای آلبالو با گوجه!(کاملا مشخص که تحت تاثیر کتاب آموزش رنگ هاشه)
بعد از صبحانه سفارشی ش وقتی داره عدد سه رو میشمره و لاک پشت ها رو به همون تعداد رنگ میکنه یه دفعه میگه چرا ما دیگه صدای خدا رو نمی شنویم!؟از کلمه دیگه اش معلومه که قبلا صدا رو شنیده!
بهش میگم :کی صدای خدا رو شنیدی؟
میگه:وقتی خونه قبلی بودیم و من دعا کردم!
و نشون میده که چطوری دعا کرده و البته اصلا هم دست هاش رو بالا نبرده بود و من کنجکاوانه پرسیدم چه دعایی کردی؟
گفت:وقتی تو عصبانی بودی من دعا کردم که خدا یه مامان مهربون بهمون بده!!
متاسفانه مکالمه ادامه پیدا نکرد و من نفهمیدم که خدا چه جوابی بهش داده و آیا دعاش اجابت شده یا نه
سلام بانو
خدا حفظشون کنه گل پسراتونو
خیلی مکالمه شیرینی بود
ممنون خانومی
ظاهرا اون دعا اجابت شده اما دعای بعدی که اجابت نشده چیه!
نکته مهمی است
آخی . جانم . خوب لابد شنیده که میگه . به هر حال بچه ها دلهاشون پاکه لیلی جان ..
احتمالا
باید سفارش هامون به خدا رو به ایشون بسپریم
خیلی جالبه! میشنون یعنی؟ مهربون شدین حالا؟
شاید