-
خانه کلاس اولی دار
پنجشنبه 25 دیماه سال 1399 21:22
حرف زدن روزمره مان در خانه با بخش و صداکشی همراه است.به یکی از داداش ها مثلا بگی بیا یا بخور؛شروع میشه بخش کلمه بیا و مرور حروفی که تا امروز خوندیم و این که این کلمه رو بلدیم بنویسیم یا همه حروفش رو نخوندیم.بعد پاسخ هم متقابلا در همین راستا ارزیابی میشه و اصل مطلب که همون بیا و بخور بوده گم میشه. هر شب جدول حروف الفبا...
-
سوال های بی پاسخ
شنبه 6 دیماه سال 1399 19:10
از دغدغه های ارمیا اینه که بره یه جا زندگی کنه که همیشه تابستون باشه که شب هاش کوتاه باشه و وقتی میگم باید بری کشورهای رو خط استوا مثل برزیل یا هند ،می پرسه به چه زبانی حرف می زنند؟ و وقتی می فهمه غیر فارسی هست دغدغه اش عوض میشه که چطور بره اونجا و به اونها فارسی یاد بده! -سوال داداش ارمیا هم اینه که چرا ۱۲ماه...
-
خونه مامانی
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1399 16:29
-داداش ارمیا امروز به باباش می گفت، من دیگه می خوام عروسی کنم از این خونه برم!!!بابا پرسید حالا با کی می خوای عروسی کنی؟گفت معلومه دیگه باباجون(بابای من)چون میخوام برم خونه مامانی زندگی کنم آرزوی بزرگش اینه که شب بره پیش مامانی بخوابه. بعد از من پرسید:عروسی چیه که بقیه راجع بهش حرف میزنن؟؟؟ و من از صبح در فکرم این...
-
سوالات فصلی
دوشنبه 26 آبانماه سال 1399 11:56
ارمیا از من می پرسه:مامان تو چند تا تابستون رو دیدی؟! بهش میگم فصل ها از زمان دایناسورها تا حالا بودن و مدام تکرار میشن ،هر کس با توجه به سنش همون قدر فصل ها رو دیده.میگه آها فهمیدم من که شش سال ونیمه هست شش تا و نصفی تابستون دیدم! داداش ارمیا میگه من فهمیدم دو تا فصل پائیز داریم! یک فصل پاییز کرونایی و یکی غیر...
-
گربه های ترسو
دوشنبه 12 آبانماه سال 1399 11:20
ارمیا میپرسه:گربه ها از اول ترسو بودن یا بعدا ترسو شدن؟؟
-
تحقیق علوم
شنبه 3 آبانماه سال 1399 21:03
امروز توی کانال کلاس تحقیق های همکلاسی های ارمیا برای درس علوم رو با هم میدیدیم. راجع به تغذیه سالم بود.اکثر بچه ها روی میز مواد غذایی مفید و غیرمفید برای بدن رو چیده بودند و توضیح میدادند مثلا شیر و عسل مفید هست و پفک و چپس و سس غیرمفید. بعد از دیدن چند تا فیلم ارمیا پرسید بعد از این فیلم با خوراکی های غیرمفید چیکار...
-
عکس هایی از کشور لوکزامبورگ از سایت"از فرنگ"
یکشنبه 27 مهرماه سال 1399 11:29
-
سوالات این روزها
دوشنبه 21 مهرماه سال 1399 14:09
وقتی یک بچه کلاس اولی ، مدرسه رو با مجازی شروع کنه: -ارمیا می پرسه: الان من مدرسه میرم؟؟ -من:بله ،شما کلاس اولی هستی. -ارمیا:کلاس دومی ها هم الان مدرسه میرن؟ -من: بله.الان همه بچه ها میرن مدرسه. -ارمیا: پس اونها الان تو مدرسه ان؟ -من: نه،اونها هم تو خونه مدرسه میرن -ارمیا: خب اگه ما کلاس اول یاد می گیریم بخونیم و...
-
کلاس اول مجازی
پنجشنبه 10 مهرماه سال 1399 10:30
بله ما هم امسال کلاس مجازی داریم اونم از نوع کلاس اولی البته آقای همسر بهار و تابستان امسال درگیر کلاس مجازی بودند ولی نقش استاد کجا و دانش آموز ابتدایی کجا! قسمت سخت ماجرا آشتی ارمیا با موبایل هست.تا قبل از کلاس مجازی طبق قانون خونه ما موبایل برای بزرگترهاست و بچه ها نیازی به موبایل ندارن.داداشی ها هم این قانون رو...
-
۲۰سوالی
دوشنبه 5 خردادماه سال 1399 14:42
داداشی ها بیست سوالی بازی میکنن - یک چیز سخت تو ذهنمه :آپولو ئه؟؟!! -نه :پس دیفرانسلیه؟!
-
شب قدر
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1399 10:22
وقتی به داداشی ها میگم امشب همون شبی ه که منتظرش بودین و میشه تا صبح بیدار بود از خوشحالی میخواستن بال دربیارن. قبلا راجع بهش صحبت کرده بودیم و گفته بودم میتونین تا صبح بازی کنید و خوراکی های مختلف بخورین و ما هم دعا و نماز می خونیم.داداشی ها از قسمت خوردن خیلی استقبال کردن و اولین درخواست هم خوردن هندوانه بود،چیزی که...
-
بازی های قرنطینه ای
جمعه 22 فروردینماه سال 1399 09:28
چرا پسرهای من بازی های پیشنهادی کانال های تلگرامی برای روزهای قرنطینه نمی پسندن؟
-
ژاپنی های مودب
سهشنبه 14 آبانماه سال 1398 13:59
این دوست ژاپنی ما بسیار مودب هست و البته کم حرف. ایشان که ایران شناس هست و برای سفر یک هفته ای به اطراف شهر ما آمده بود با فروتنی بسیار از مهمان نوازی تشکر کرد. در بحث فرهنگ ها با شرمندگی بسیار گفت مردم ما برای کره جنوبی خیلی جک میگویند و آنها رو مسخره می کنند. و گفت مردم چین تهاجمی و هیجانی تر هستند برعکس فرهنگ...
-
صدای خدا
یکشنبه 14 مهرماه سال 1398 08:58
داداش ایلیا که الان سه سال و نیم رد کرده میگه من امروز فقط صبحانه قرمز می خورم و خودش پیشنهاد میده مربای آلبالو با گوجه!(کاملا مشخص که تحت تاثیر کتاب آموزش رنگ هاشه) بعد از صبحانه سفارشی ش وقتی داره عدد سه رو میشمره و لاک پشت ها رو به همون تعداد رنگ میکنه یه دفعه میگه چرا ما دیگه صدای خدا رو نمی شنویم!؟از کلمه دیگه اش...
-
تشخیص
دوشنبه 8 مهرماه سال 1398 14:10
برام جالبه که ارمیا خط ژاپنی و انگلیسی و عربی و فارسی رو. از هم تشخیص میده و سعی می کنه حروفش رو بنویسه
-
بطری خالی
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1398 13:53
اوایل که آمده بودیم ایران برای یک شیشه و یا بطری خالی به مادرجان یا همسایه رجوع می کردیم ولی الان خودمون صادر کننده بطری و شیشه و ظروف خالی شدیم
-
هر جایی با یک بو
جمعه 17 خردادماه سال 1398 14:11
بعضی بوها خاطره انگیزند و هر بار که به مشام می رسند ذهن پرواز می کنه به یک مکان یا زمان یا آدم خاص. مثل بوی دارچین که برای من یادآور شیرینی های کریسمس هست و بوی آویشن که طعم غذاهای خوشمزه خونه مامان رو داره. اولین بار بعد از برگشتنم که این بو رو حس کردم وقتی بود که خواهرجان اومده بود کمکم و داشتیم پیتزا درست می کردیم....
-
خونه تکونی
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1397 11:43
خیلی خوشحالم که بدون خونه تکونی هم می تونم سال نو رو شروع کنم
-
صنایع دستی
سهشنبه 20 آذرماه سال 1397 12:30
بهترین چاقو/کاردی که تا حالا تو آشپزخونه داشتم چاقوی زنجان؛همه اون چاقوها و کاردهای قبلی از ملیت های مختلف آلمانی و چینی و ژاپنی رو کنار گذاشتم
-
مادرها و بچه ها
سهشنبه 17 مهرماه سال 1397 07:07
یادمون باشه به مادرها و بچه هاشون ایراد نگیریم و با گذشته خودمون و یا اطرافیانمون مقایسه نکنیم؛
-
از حقوق مادر کودک
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1397 14:36
چقدر خوب می شد که تمرین کنیم به کودکان در خیابان و پارک و مهمانی شکلات ندهیم. یاد بگیریم برنامه کودکان توسط والدین مدیریت میشه و شاید الان وقت خوردن شکلات اونم کاکائویی نیست
-
کمک از راه میرسد
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1397 08:51
وقتی تو گرمای داغ مردادماه سرماخوردی و به استراحت نیاز داری کمک از راه میرسه و پسرهای پرانرژی رو میبره گردش؛مزیت تو شهر خودت بودن یکیش همینه؛ البته قرار بود فقط داداش بزرگه بره ولی خب داداش کوچیکه هم اونقدر بزرگ شده که نشه قالش گذاشت و زودتر خودش رو به دم در میرسونه تا جا نمونه
-
ادامه دارد....
یکشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1397 11:58
جالبه که بعد از این همه مدت از تعطیلی وبلاگ هنوز مراجعه کننده هست
-
تجدید خاطرات1
جمعه 2 تیرماه سال 1396 08:41
در چند هفته ی گذشته فرصتی پیدا شد که برای دیدار دوستانمان و یادآوری خاطرات سری به شهر کوچکمان در آلمان بزنیم. چمدون بستن با وجود دو تا فسقلی کار سختی بود هر چند مثل همیشه فرشته های غیبی که در ایران نصیب ما شده به کمک مان شتافتند و یک در میان پسرها را غیب کردند تا ساک بستن و خرید سوغات به سرانجام برسد. پرواز مثل همیشه...
-
حس وطن پرستی
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1396 08:50
همیشه موقع انتخابات و بحث های اون و هیجانات ستادها حس غرور و دلنگرانی برای میهن تو فضا حس میشه. خوشحالم که ابن بار در این حال و هوا هستم. هر کشوری سطح دغدغه های مردمش فرق می کنه و البته روش های انتخاب بالاترین فرد کشور. شاید روش مستقیم انتخاب رئیس جمهور هیجانش بیشتر باشه و البته در کشور ما نبود احزابی که فرد رو برای...
-
عید در ایران
شنبه 19 فروردینماه سال 1396 17:28
برای اکثر ایرانیان دور از وطن حضور در ایام عید نوروز در ایران یک خاطره ی شیرین است و ما امسال در ایران بودیم و در همه ی عید دیدنی ها حضوری فعال داشتیم و البته منجر به تغییر عادت اساسی در پسرها شد! شب بیداری و خوردن شیرینی ها و شکلات ها و آجیل و دایم در مهمانی بودن معضلی است که بعد از تعطیلات اثر خودش رو نشون میده این...
-
مائده های آسمانی
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1395 21:57
از جمله دغدغه های ذهنی اکثر خانم هاست که فردا ناهار چی بپزم و یا شام چی بخوریم که تکراری نباشه. در آلمان که بودیم و گاهی برنامه ای بود و برای مدت طولانی بیرون بودیم وقتی می رسیدیم خانه می گفتیم کاش یک رستورانی بود می تونستیم سر راه غذا بگیریم و حالا مجبور نبودیم با گرسنگی فراوان در فکر تهیه ی غذا باشیم!(این نکته را هم...
-
هوا
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1395 17:20
الان شهر سابق مون در آلمان! دمای هوای منفی رو تجربه می کنه و ما داریم وارد بهار میشیم(البته از نظر من ها!). نمی دونم باید خوشحال باشم از این که تو اون سرما نیستم یا ناراحت باشم از این که این گرمای زیرپوستی نشان از تابستان داغ و طولانی دارد. گاهی که با پسرها سوار بر کالسکه میریم گردش در خیابان های اطراف خانه ، رهگذران...
-
یلدای دور همی
جمعه 3 دیماه سال 1395 22:53
همیشه چند روز بعد از یلدای ما، میلاد مسیح است و برای من یادآور شور و هیجان کریسمس و شمایل های میلاد در شهر و البته تولد برادرجان ارمیا. خب بعد مدت ها، یلدای ما در کنار خانواده و فامیل و هیجان ارمیا از دیدن فامیل ها در یک جا و انارهای دان کرده . سبک زندگی در فامیل هنوز بسان قبل است، یعنی در هفته ی قبل ما هر روز هفته...
-
از دوری به دوستی؟
شنبه 20 آذرماه سال 1395 16:29
من که قبلا از شلغم خوشم نمی اومد و لیموشیرین رو برای مریضی می دونستم چرا این قدر بهشون علاقمند شدم؟؟ یعنی چند سال دوری از این خوردنی ها منو علاقمند کرده؟ الان اکثر دنیا غرق در کریسمس و بازارچه وبابانوئل هستند.