من و همسرم برای ادامه تحصیل اومدیم این کشور و قصد موندن نداریم.
مطالبی که من در اینجا می نویسم دیده ها و شنیده های خودم از زندگی در برش کوچکی از کشوری در قاره سبز است.
من کارشناس مسائل اجتماعی و سیاسی نیستم و این مطالب خاطرات من از شهر کوچکی است که در آن زندگی می کنیم.
خانواده ی نفره ی ما در فروردین 95 به ایران بازگشت .
ارمیا متولد فروردین93 و داداشش متولد دی94هست
اگر سوالی دارید به آدرس nasrin_v2013@yahoo.com ای میل بزنید. اگر حداکثر تا یک هفته پاسخی دریافت نکردید مجددا ایمیل بزنید!
-----------------------------------------------
کامنت های تبلیغی و غیر مرتبط با پست حذف خواهد شد.
ادامه...
جایتان خالی یک هفته ای است هر روز جمال آفتاب را زیارت می نمائیم و بسی خرسندیم. در روزنامه ی این هفته خواندم که روز جمعه بازارچه ی پارچه ی آلمان و هلند در مرکز شهر برگزار می شود. اسم رسمی هلند Nederland است ولی در مکالمات روزمره همان هلند گفته می شود. گویا این انجمن که سایتی برای خود دارند در شهرهای مختلف نمایشگاه برگزار می کنند. دیروز با ارمیا رفتیم بازدید بازارچه ی مشترک. اول از همه من انتظار داشتم خریداران خانم های مسن باشند ولی کلی خانم جوان و بچه دار را دیدم که میان غرفه ها می چرخیدند و پاکت های خرید دستشان بود. توی غرفه ها علاوه بر پارچه یک سری لباس دوخته با پارچه های رنگی و شاد و کیف و عروسک پارچه ای و وسایل خیاطی از قرقره و زیپ و نوار تزئینی تا خود چرخ خیاطی موجود بود. اکثرا پارچه ها را نوشته بود 100% نخی و به نظرم برای دوخت لباس کودک مناسب بود. پارچه های پولک دوزی شده و یا گیپور و یا کلا پارچه هایی که ما برای دوخت لباس مجلسی استفاده می کنیم به چشمم نیامد.توی شهر کوچک ما دو سه تا مغازه ی پارچه فروشی بیشتر ندیدم که اون قیمت هایش خیلی بالاست. یک مغازه ی خیاطی هم دیده ام و البته از قیمت های کارش اطلاع ندارم. خلاصه ما از دیدن پارچه های مختلف که برای لباس و پرده و رومیزی و دیوارکوب و ... آویزان شده بود لذت بردیم. من چون تخصصی در دوخت و دوز ندارم فقط ناظر بودم. یک دستمال گردن برای ارمیا می خواستم بخرم که فروشنده ی غرفه نبود! و ارمیا هم اجازه ی توقف نمی داد، برای همین از کل این بازارچه فقط عکس هایش برای ما مانده! چون عکس ها زیاد بود من یک سری شان را در ادامه ی مطلب قرار دادم که هر کس علاقمند بود ملاحظه نماید. پیشاپیش اعلام می نمایم عکس های این پست جزء علاقمندی خانم ها می باشد.
در روز 14 فوریه که روز ول ن ت این است در میدان شهر برنامه ی ر ق ص جمعی از طرف یک باشگاه برگزار شد. فکر کنم پارسال با عکس و توضیحاتش نوشتم. امسال من و ارمیا که برای خرید رفته بودیم چادرشان را دیدیم ولی چون به ساعت 2 که شروع برنامه بود یک ساعتی مانده بود جمعیتی در میدان نبود. امسال برنامه ی ر ق ص هماهنگشان را در ساعت 14:15 (14 فوریه 2015) اجرا می کردند. گفتند که هدفشان احترام و توجه بیشتر به زنان در سراسر دنیاست. راستی چند هفته ی دیگر 8 مارس یعنی روز جهانی زن است. از ویکی پدیا می توانید درباره اش بخوانید. خلاصه گل فروشی مسیر راهم از هم اکنون تبلیغاتش را برای این روز بر دیوارهایش نصب کرده. در کارناوال بالماسکه ی امسال یک خانومی بود که لباس موشی پوشیده بود و به خانم ها اسکاچ ظرف شویی می داد من یک آقایی را که بالای یک ماشین ورجه ورجه می کرد دیدم و به آقای همسر
گفتم این چقدر آشناست، می دونستم رئیس یک قسمتی در شهرداری یا دانشگاه هست
ولی سمتش را یادم نبود تا این که روزنامه ی هفته ی کارناوال را دیدم. در روزنامه ی هفته ی قبل شهر که هر چهارشنبه دم در خانه ها رایگان توزیع می
شود دیدم که عکس مسئولان شهری که در کارناوال شرکت کرده بودند رو گذاشته
بود. ولی باورمان نشد که این آقا که گاهی با دوچرخه در
حال تردد در شهر می بینمش واقعا کاره ای در شهرداری است! خود شهردار هم
لباس یک شوالیه در یک فیلم مشهور رو پوشیده بود. چون روزنامه توسط ارمیا نابود شده من اطلاعات دقیقش را یادم نیست. ادامه ی عکس های کارناوال (جشن بالماسکه) امسال را ببینید.