زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

وجود داشتن

-ایلیا می پرسه:مخالف "اکنون"چی میشه؟

- ایلیا همون طور که داره موز می خوره می پرسه میمون ها یک جور آدمند؟؟

- ایلیا قبل از خواب همون طور که روی تخت دراز کشیده می پرسه:آمریکا وجود داره؟جواب می دم بله,آمریکا یک کشور بزرگه که خیلی از ما دورتره. بعد می پرسه:ما هم وجود داریم؟؟؟!(احتمالا معنی کلمه ی وجود داشتن رو نمی دونه)

ارمیا همان طور که مقاله های خودش!! رو مرتب می کنه از باباش می پرسه: مقاله های انگلیسی یا ژاپنی هم باید چکیده ی فارسی داشته باشند؟؟؟؟

فردا چه خبره؟

-ارمیا می پرسه: خدا زمان دایناسورها هم بوده؟ می گم خدا خودش اونا رو آفریده پس حتما بوده. می پرسه: خدا خبر داره فردا چه اتفاقی می افته؟میگم بله خدا همه چی رو می دونه؟ می پرسه خودمون می دونیم فردا چی میشه؟ می گم نظر خودت چیه؟یک کم فکر می کنه و می گه نه ،نمی دونیم. می پرسه خدا که می دونه به ما نمی گه؟ می گم نه،چون می خواد ما هر روز  تلاش کنیم. خوب شد بیشتر نپرسید و وارد مبحث جبر و اختیار و قضا و قدر نشد

تقویمی با هزار سوال

ایلیا همان طور که پاکت بستنی خریداری شده از مغازه در دستش است و به سمت خانه می رویم می پرسد:وقتی ما از خوردن بستنی کیف می کنیم بستنی هم کِیف می کنه؟ می پرسم از چی باید کیف کنه.  جواب میده از این که خودش شیرین و خنکه!!!


روی میز غذاخوری تقویم سال1400قرار داره و در هر وعده خوردن بر سر میز،کوهی از سوالات پیرامون فصل ها و ماه ها و تعداد روزهاشون و تولدهای هر ماه و علت نامگذاری شون و همین طور کلماتی مانند شوال و آوریل و .... بر سرمان آوار می شود. یعنی لیست سوالات خودش قصه ای است .

-مثلا این ماه چرا مرداد نام دارد؟من جواب میدم چون از گرما تو این ماه می میریم!

-یا چرا شوال این قدر سخت است؟! من جواب میدم احتمالا کلمه ی فروردین هم برای عرب زبان ها سخت است. 

-چرا این ماه30روز است؟چرا روز 1از دوشنبه شروع میشه؟چرا اینقدر دیر صفحه های تقویم عوض میشه؟ و ....

امروز ایلیا همون طور که تقویم را ورق می زد پرسید یعنی ما تا آخر این صفحه ها زنده ایم؟؟؟