زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

مورچه های له شده

سال نوی همگی مبارک.امیدوارم سال جدید براتون لبریز از سلامتی و شادی باشه.طاعات و عبادات هم قبول.ان شالله از برکات این ماه بهره مند شده باشید.

-ارمیا می پرسه به نظرت ما از زمان تولدمون تا حالا چقدر زباله تولید کردیم(اگر فقط پوشک ها رو در نظر بگیریم چند تن میشه)

-ارمیا در حالی که به صف مورچه ها گوشه ی اتاق نگاه می کنه می پرسه به نظرت من تا به حال چقدر مورچه رو له کردم؟ اون هایی که مجروح شدن و بعد مردن رو هم حساب کن.

-ارمیا می پرسه چرا همه ی رستوران ها و پیتزایی ها و فست فودی ها "مخصوص" دارند؟

-ایلیا می پرسه چرا میگن دخترخانم ولی نمیگن پسر آقا و میگن آقاپسر. میگم چون وزنش اون جوری بهتر میشه.میگه نه چند بار بگو وزنش خوب میشه.

-برای ایلیا توصیح میدم که شب ها باید زود بخوابید چون هورمون رشد در ساعات خاصی ترشح میشه و برای این که قد بکشید باید زودتر بخوابید. ایلیا میگه پس دهخدا قدش کوتاه بوده؟ میگم چطور مگه؟ میگه تو زندگی نامه اش نوشته بود که شب ها با نور چراغ تا دیروقت مشغول کار بوده.البته ایلیا دقت نکرده بود که این تلاش وافر علامه مربوط به دوران کودکی و نوجوانی اش نیست.