زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

ماه اختصاصی

-ایلیا دلش می خواهد یک ماه مخصوص خودش داشته باشد که تاریخ تولد هیچکس توش نباشه. بهش میگم این همه آدم تو کشور هستند حتما تو هر روزی از تقویم تولد کلی آدم هست و بالاخره رضایت می دهد که ماه چند روزه که شامل روزهای آخر ماه اسفند باشد متعلق به خودش باشد.

-تیزر برنامه ی "شگفت انگیزان" را دیده اند. ایلیا می پرسه من چه کاری بلدم که برم توی برنامه؟ بهش میگم تو قشنگ کتاب می خونی و تازه نویسنده هم هستی. میگه اون که مهم نیست. میگم خب به نظر خودت چی؟ فکر می کنه و میگه هیچی. بعد می پرسه  پس چرا میگن همه ی بچه ها شگفت انگیزند؟من که چیزی ندارم. من مخالف تماشای این برنامه هستم برای ایجاد این حس بی هنر و بی اثر بودن و خوشبختانه داداشی ها توصیه من برای عدم دیدن برنامه را می پذیرند. تو خونه ی ما قانون سه برنامه تلویزیون در روز حکمفرماست و با توجه به جذابیت برنامه تا ۲ تا هم گاهی اضافه میشه ولی سر دیدن کدام برنامه با هم مذاکره می کنیم و هر دو طرف به قول و قرارمان پایبندیم.

- ارمیا از بابا می پرسه یک کتاب رو از اول می نویسن یا مثلا اگر یادشان آمد وسط هم چیزی را می نویسند( منظورش نوشتن فصل ها جداگانه است) و بعد می پرسه مثلا کتاب درباره ی آدم ها باشه یک قسمتش آدم های سفید پوست و یک قسمتش آدم های سیاه پوست و بابا برایش فصل بندی را با مثال انواع جانوران و فصل بندی آبزیان و حیوانات خشکی توضیح می دهد.

تاریخ تولد

-ایلیا میگه کاش سن و سالمون به تاریخ تولد بود یعنی من که سال ۹۴ به دنیا اومدم از داداش  که سال ۹۳ به دنیا اومده بزرگتر بودم

- ارمیا می پرسه تا حالا علامت بی نهایت رو دیدی؟ خیلی قشنگه شبیه عینکه. ایلیا میگه به نظرم اگر شکلش یک دایره مارپیچ تو هم بود قشنگ تر می شد. ارمیا میگه میشد به صورت ۱+۱۰۰۰ هم نوشت یعنی یک عدد۱ با ۱۰۰۰ تا صفر جلوش. ایلیا می گه اون وقت جواب میشد ۱۰۰۱ و ارمیا میگه خب جلوش علامت=نمی گذاشتن که جمع نشه با هم. اینها مکالمات قبل از خواب است

- ایلیا می پرسه چطور می تونیم اولین ماشین تو جاده باشیم؟

- ارمیا می پرسه ۰×۹یعنی چی؟ میگم یعنی ۰ تا دسته ۹ دایی. میگه خب بگن هیچی دسته ۹ تایی.می پرسم جواب چند میشه؟ میگه هیچی.  بعد میگه مثل بی نهایت ×۹  هست یعنی جوابش میشه بی نهایت؟

گروه نجات الفبا

- ایلیا املای خود نوشته اش را به من نشان می دهد و من می گویم تشکر ّ دارد. می پرسه مگه تشدید مثل گروه نجاتی ها( منظورش مصوت هاست) نیست که می تونیم نذاریم.

- یک متن انگلیسی را ورق می زند و می پرسد گروه نجاتی هاشون کجاست؟ پایین یا بالای حروف می ذارن؟میگم اونها کنار حروف می ذارن. میگه اون وقت از کجا می فهمن گروه نجاتی هست؟

-صبح برای رفتن به مدرسه بیدار شده و خواب آلود می پرسه  چرا وقتی میگیم ۲۱ نمی نویسیم ۲۰۱.یعنی ۲۰ را بنویسیم و بعد ۱ را اضافه کنیم. میگم اون عدد میشه دویست و یک. می گه اونو بنویسن ۲۰۰۱.میگم اون میشه دوهزار و یک. می گه همه شون رو یک ۰ بهش اضافه کنند.

- تمرین ریاضی که معلم داده نوشته: "الگوی عددی ۲-۴-۶ را تا آنجا که می توانید ادامه دهید "و ایلیا زنجیره را می نویسد تا ۱۰۰ و بعد می پرسد: بازم بنویسم؟  از معلم می پرسم انتهای بازه کجاست؟ جواب میده تا ۲۰ توی کلاس خوندیم! بهش میگم باید تا ۲۰ می نوشتی. میگه نه ، تو سوال گفته تا اونجا که می تونید.