زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

تقویم

ما یک تقویم رومیزی در خانه داریم که اندازه فرهنگ لغت مراجعه داره. جز علاقمندی داداشی ها خواندن مناسبت های تقویم است و این قدر سرش دعوا شده که ما دست به دامان بقیه شدیم و هر چی تقویم  رومیزی از سال های قبل داشتند به ما دادند. و البته این تقویم خوانی با کوهی از سوال همراه است

- اول مدتی طول کشید تا کشف کردند تا برای شخصیت های توی تقویم القاب متفاوت هست. چون توی کتاب فارسی کلاس اول دبستان پیامبر اکرم(ص) آمده با این عناوین آشنا شدند و رابطه( ع) و (س) و (ره) رو با افراد کشف کردند که مثلا برای خانم ها از (س) استفاده میشه . منم مدتی تو خونه به مامان (عج) مفتخر شده بودم

- خواندن یک سری مناسبت های تقویم برای منم شگفت انگیز بود، که مثلا روز تعامل با جهان و صلح داریم .

-خواندن مناسبت ها کار آسانی نبود ولی بالاخره تونستن حفظ کنند هر چند هنوز در خواندن کلماتی مانند شیخ مفید و زکریای رازی و ام البنین مشکل داریم

-کشف کردند که سه نوع تقویم میلادی و شمسی و قمری داریم ولی درکش براشون سخته که چرا باید با هم فرق داشته باشند.

-مبحث این  روزها تفاوت داشتن روزهای مناسبات تقویم است که چرا در تقویم سال ۹۸ فلان تعطیلی در ماه شهریور است و در تقویم ۹۹ در ماه مرداد.

یا چرا امسال هم در ماه فروردین و هم درماه  اسفند روز جوان داریم؟؟

-چرا اسفند ۲۹ روز است؟

آدم موندن

- ایلیا موهای فرفری درشتی داره و به موهاش علاقمند هست و کمتر راضی میشه کوتاه کنیم چون می ترسه فر موهاش تموم بشه.دیروز وقتی داشت نقاشی می کرد ازش پرسیدم اگر صبح بلند شی از خواب و ببینی موهات دیگه فر نیست چی کار می کنی؟ گفت مهم نیست و همون  طور که داشت اسبی که کشیده بود رنگ می کرد گفت مهم اینه که آدم باشم( یعنی فکر می کنه آدم ها می تونن تو خواب تغییر کنند؟؟!)


- وقتی تو آشپزخونه مشغول کار هستم ارمیا می پرسه اگر خانمی داشته آشپزی می کرده و نگاه به ساعت بکنه و ببینه ساعت ۲ هست و بعد کارش  و ادامه بده و بعد از چند دقیقه دوباره به ساعت نگاه کنه ببینه ساعت ۶ شده چی فکر می کنه؟؟!  نمی دونم مفهوم زمان براش چطوره؟ یا اصلا چه دیدگاهی از حرکت عقربه ها داره که فکر می کنه ممکنه ساعت تندتر از همیشه حرکت کنه؟؟

مورچه

ارمیا علاقمند به مورچه هاست و براشون غذا می ذاره.هر روز یک نیمه سهم گردو دارند چون کشف کرده نسبت به بقیه ی خوراکی ها بیشتر جذبش می شوند.وقتی اعتراض می کنم که خونه پر از مورچه شده روش کارش رو عوض می کنه و مورچه ها رو که داخل ظرفی برای بردن گردو جمع شدند می بره تو حیاط می ریزه که تو خونه نباشند

قبلا سعی کردیم لانه سازی مورچه ها در شن رو تو ظرف شیشه ای تماشا کنیم ولی موفقیت آمیز نبود و مورچه ها تو ظرف شیشه ای مردند.

امروز ارمیا و ایلیا با سوالاتشون درباره ی مورچه باعث شد به فکر تهیه کتاب زندگانی مورچه ها بیفتم.

 - چند تا گردو مصرف یک سال مورچه هاست؟-ملکه ی مورچه ها غذا رو تو اتاق خودش می خوره یا میاد بیرون پیش بقیه می خوره؟- مورچه ها چقدر از غذا رو می خورن و چقدر رو ذخیره می کنند؟-اگر غذا رو ببریم در لونه شون بذاریم براشون راحت تر نیست؟-میشه همه بیان پشت در لونه غذا بخورن یا باید گردو رو تکه تکه کنند ببرند تو

-وقتی ما بالای سر مورچه ها داد می زنیم صدا مثل چی می مونه براشون؟- مورچه ها می تونند  روی سقف راه برند؟-اگر مورچه سوار بادکنک بشه و بره بالا و همه جا رو ببینه خوشش میاد؟