زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

باکتری

-ایلیا می پرسه از کجا شکل دایناسورها رو فهمیدن؟ میگم از روی فسیل هاشون که پیدا کردن رنگ چشم و پوست و ظاهرشان رو فهمیدن.از DNAشون تشخیص دادن.

 میگه برای ما هم میشه؟ میگم آره. ۲۰۰ سال دیگه از روی استخوان هات می تونن چهره ات رو بسازن بگن ببینید آدم های قدیمی این شکلی بودن. میگه نه نمی خوام مشهور بشم.


-ارمیا می پرسه از ۰ تا ۱۰۰ به نظرت چقدر احتمال هست تو جاهای دیگه دنیا موجود باشه؟ ( منظورش وجود موجودات فضایی در کهکشان هاست) .

میگم به نظرم ۹۵.میگه به نظر منم همینقدر.

- می پرسه به نظرت مثلا سه چشم هستن یا کله سبز؟

-میگم نه. میگه شبیه ما باشن بهتره


- بابا براشون میگه که بعد از مسواک زدن مسواکتون رو خوب بشورید تا جرم ها و باکتری ها بین ریشه های مسواک باقی نمونه.بعد از شستن مسواک سعی می کنند بین ریشه ها رو ببینن و با چشم شون باکتری ها رو کشف کنند. ارمیا می پرسه مورچه ها می تونن باکتری ها رو ببینند؟ ایلیا می پرسه برای مورچه ها باکتری ها مثل مورچه ان؟ 

و شب موقع خواب ایلیا می گه برامون قصه بگو. می پرسم قصه راجع به چی ؟ میگه باکتری!

رضایت نامه مدرسه

برای برنامه ی مدرسه هر کدوم از داداشی ها برگه رضایت نامه آورده بودند که باید امضا یا اثر انگشت والدین رو می گرفتند و مبلغ ۱۵ هزار تومان وجه نقد.

 وقتی بابا برگه هایشان را  امضا کرد ایلیا گفت باید اثر انگشت هم بزنی. بابا گفت یک کدام از امضا یا انگشت قبول است، ولی ایلیا کاغذ را بالا گرفت و نوشته را نشان داد و گفت یا ننوشته پس هر دو رو می خواد.توضیحات بابا مقبول واقع نشد و ایلیا استامپ را آورد که اثر انگشت بگیرد.ارمیا که با تجربه تر در امور مدرسه است گفت معلم ها همینجوری هم قبول می کنند. ولی ایلیا که اصولا همه نوشته ها را بادقت می خواند و اجرا می کند نپذیرفت. ارمیا پیشنهاد انگشت شصت پای خودش را داد و ایلیا ایده ی دو تا انگشت اشاره خودش کنار هم. مشغول ایده پردازی بودند که انگشتم را داخل استامپ زدم و بعد پای برگه ی رضایتنامه و بحث تمام شد.می ماند وجه درخواستی

 خودپردازهای نزدیک خانه هیچ کدام پول نداشتند و من  هم فقط سه اسکناس ۱۰تومانی. دو تایش را دادم به ارمیا و یکی به ایلیا و توی برگه ایلیا نوشتم بقیه اش پیش برادرش هست.

نتیجه کار: ارمیا وقتی از مدرسه آمد گفت معلم دو تا اسکناس سبز را گرفت و یک اسکناس زرد داد و ساعت بعد آمد و اسکناس زرد را گرفت و گفت میدم به داداشت

تشدید

-ایلیا از داداشش می پرسه اسم تشدید ،تشدید داره؟؟ ارمیا دو بار کلمه تشدید رو تلفظ می کنه و میگه نه نداره. ایلیا میگه چرا خود اسم ّّ  تشدید نداره؟؟؟

- دو داداش تصمیم گرفتند تعداد برگه های نارنگی هایی که در روز می خورند بشمرند. تا حالا از ۸ تا ۱۲ تعداد برگه های نارنگی بوده. بیشترین فراوانی هم روی ۱۰ هست.البته هر کدام روزی ۸ تا نارنگی می خورند. داده های آماری شان بالاست.

- ایلیا می پرسه وقتی روزنامه داریم شب نامه هم داریم؟؟ من دارم تو ذهنم دنبال جواب و توضیح عبارت شب نامه می گردم که ارمیا جواب میده روزنامه یعنی خبرهای روز اگه شب بخوان خبرها رو بدن که دیر شده دیگه. بعد میگه می تونن عصرانه و یا ظهرنامه داشته باشند و بابا تکمیل می کنه هفته نامه و ماهنامه و فصلنامه و سالنامه داریم. به خیر گذشت.