زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

رضایت نامه مدرسه

برای برنامه ی مدرسه هر کدوم از داداشی ها برگه رضایت نامه آورده بودند که باید امضا یا اثر انگشت والدین رو می گرفتند و مبلغ ۱۵ هزار تومان وجه نقد.

 وقتی بابا برگه هایشان را  امضا کرد ایلیا گفت باید اثر انگشت هم بزنی. بابا گفت یک کدام از امضا یا انگشت قبول است، ولی ایلیا کاغذ را بالا گرفت و نوشته را نشان داد و گفت یا ننوشته پس هر دو رو می خواد.توضیحات بابا مقبول واقع نشد و ایلیا استامپ را آورد که اثر انگشت بگیرد.ارمیا که با تجربه تر در امور مدرسه است گفت معلم ها همینجوری هم قبول می کنند. ولی ایلیا که اصولا همه نوشته ها را بادقت می خواند و اجرا می کند نپذیرفت. ارمیا پیشنهاد انگشت شصت پای خودش را داد و ایلیا ایده ی دو تا انگشت اشاره خودش کنار هم. مشغول ایده پردازی بودند که انگشتم را داخل استامپ زدم و بعد پای برگه ی رضایتنامه و بحث تمام شد.می ماند وجه درخواستی

 خودپردازهای نزدیک خانه هیچ کدام پول نداشتند و من  هم فقط سه اسکناس ۱۰تومانی. دو تایش را دادم به ارمیا و یکی به ایلیا و توی برگه ایلیا نوشتم بقیه اش پیش برادرش هست.

نتیجه کار: ارمیا وقتی از مدرسه آمد گفت معلم دو تا اسکناس سبز را گرفت و یک اسکناس زرد داد و ساعت بعد آمد و اسکناس زرد را گرفت و گفت میدم به داداشت

نظرات 5 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 05:29 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

چقدر بانمک و خلاقن این داداشی‌های دوست داشتنی
چه مدرسه باانصافی که با 15000 تومان برنامه اجرا می کنن، من اولش فکر کردم خاطرات کودکی خودتونه

ممنون
برنامه ی خاصی نبوده تو سالن مجاور مدرسه تاتر داشتن

ترانه پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 05:01 ق.ظ

چه بامزه، انگشت زدی پای بر گه

برای ختم غائله چاره ای نبود

فریبا یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:38 ب.ظ

سلام چقدر خوبه نوشته هاتون.منو می‌بره به دورانی که بچه هام کوچک بودن.بهترین دوران زندگی.قدر بدونید.به قول امام بچه ها به ملکوت نزدیک‌ترند.

سلام. دنیای بچه ها واقعا قشنگه. منم دوست دارم همین سن بمونند

منجوق دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 08:48 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

عجب معلمی بوده زودی تلافی کرده

برادر گیر بوده

لیمو دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 08:19 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

من و خواهرم هم چون فاصله سنی کمی داشتیم توی مدرسه با هم بودیم. چه روزهای بود :))

منم با خواهرم تو دوران ابتدایی هم مدرسه بودیم ولی با همکلاسی های خودمون بودیم بعد دیگه از هم جدا شدیم. ولی الان داداشی ها با پسرخاله تو یک مدرسه و خوش می گذرونن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد