زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

استخر

-در حال درست کردن کیک یخچالی هستیم که ارمیا می پرسه به نظرت الان چند نفر تو دنیا دارن این کیک رو درست می کنند؟ الان چند نفر دقیقا دارن اینو هم می زنند؟

-از کشفیات ارمیا اینه که ماه اردیبهشت شامل سه ماه عربی: رمضان و شوال و ذی القعده هست.و به نظرش این اتفاق هر قرنی  یکبار رخ میده!

- داداشی ها بعد از مدت ها قراره برن استخر.یعنی قبل از کرونا می رفتند و بعد دیگه فراموش شد .الان ایلیا کلا یادش نمیاد استخر چه طوری بوده. هر دو با هیجان لباس هاشون رو در آوردن و تو خونه شبیه سازی می کنند. ایلیا می پرسه:

 یعنی تو استخر همه لختن؟ حتی جوراب هم ندارن؟ 

و بعد می پرسه می تونیم زیر اب چشم هامون رو باز کنیم؟

آب استخر تا کجاست؟ ۴متر یعنی چقدر؟ برای چی این همه استخر بزرگه؟یعنی اگر بریم وسط استخر تو آب فرو میریم؟ یعنی اگر بازوبند استخر ببندیم تو آب فرو نمی ریم؟

و وقتی رفتند من دیدم که بازوبند بادی رو جاگذاشتن و بعد که برگشتند خبر دادند استخر برای تعمیرات یک ماه تعطیل شد

اولین موجود

کتاب قدیمی  زیست پیش دانشگاهی را پیدا کردیم و ورق می زنیم.تیتر یکی از صفحات را می خوانم: اولین موجودات روی کره زمین پروکایوت ها بودند و بعد سیل سوالات سرازیر می شود:

-اگر اولین اینها بودند پنجمین موجود چی بوده؟

- الان دیگه موجود جدید ساخته نمیشه؟پس خدا الان بیکاره؟

-زمین چطوری درست شده؟ اولش شکل چی بوده و چی روش درست شده؟ قبل از حضرت آدم هم آدم رو زمین بوده؟......

-غیر از آدم ها و جانوران و درخت ها موجود دیگه ای هم روی ز مین هست؟


- توی ماشین در خیابانی خلوت در حال حرکتیم. از دور ماشینی شبیه ماشین ما دیده می شود. ارمیا میگه اگه اون ماشین الان بیاد نزدیک و ببینیم پلاکش مثل ماست و بعد ببینیم ما توش نشستیم، چی میشه؟ اون وقت دو تا از ما وجود داره ؟و بعد شروع می کنه وسایل توی خونه که دو تا بشه رو اسم می بره و با ایلیا تصمیم می گیرن که با اون یکیش چیکار کنند.

سند دوچرخه

-ایلیا می پرسه چرا جوراب رو اختراع کردن؟ میگم شاید یکی بوده پاهاش سردش بوده . میگه نه می خواسته بره مهمونی

-ارمیا و ایلیا وقتی از مدرسه رسیدن هر دو جداگانه اینو با من مطرح کردن:میشه اندازه کره زمین رو کوچیک رو تو اتاق داشته باشیم با همه ی کوه ها و آدم ها و ماشین هاش. هر کاری آدم ها می کنند اونجا هم اتفاق بیفته و ماشین هاش هم حرکت کنند و ما ببینیم. به نظرم توی راه راجع بهش خیال پردازی کردن.

-ارمیا می پرسه دوچرخه ها سند ندارند؟ایلیا می پرسه کفش ها چی؟ اونها سند ندارند؟

-ارمیا می پرسه کسی می تونه خودش رو ببینه بدون آینه؟ با چشماش از جلو خودش رو ببینه؟ میگه دلم می خواد با چشم بتونم حداقل صورت خودم رو ببینم!