زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

چه کسی در ماه زندگی می کند؟

-توجه داداشی ها رو به تغییرات اندازه ی ماه جلب می کنم که ببینید توی تابستان ماه چقدر بزرگ پیداست،ایلیا می پرسه وقتی ماه کوچیک میشه آدم های روی ماه هم کوچیک میشن؟؟  ارمیا میگه مامان قبلا گفته که توی ماه کسی زندگی نمی کنه. ایلیا می گه پس توش چیه؟میگم خاک و سنگ و کوه. میگه پس به چه درد می خوره؟؟


-ارمیا همان طور که به ساعت خیره شده می پرسه اگه شب قبل از خواب جلوی عقربه ها میخ بکوبیم چی میشه؟میگم همون جا عقربه ها متوقف میشن و نمی تونن برو جلوتر. می پرسه اگه صبح بیدار بشیم و میخ رو برداریم میرن سرجایی که باید باشند؟؟


ایلیا هنوز به روزشمار انتخابات جدا اعتقاد داره که مامانش رئیس جمهور میشه و میان می برنش!

مامانِ رئیس جمهور

ارمیا می پرسید علامتی که کنار شبکه ی پویاست برای چیه؟من جواب دادم شمارش تا روز انتخابات هست و بعد براش توضیح دادم که مکانیسم چطوریه و بعد ایلیا پرسید حالا رییس جمهور به چه کار می کنه؟ چند تا مثال از قرارداد با بقیه ی کشورها و جاده سازی و اینها گفتم که ملموس باشه. آخرش گفت اینها که مهم نیست خودشون هم می تونن  با هم قرارداد ببندند!

چند روز پیش که با آقای همسر در مورد برنده شدنم در قرعه کشی صحبت می کردم ایلیا شنیده و پرسید مامان الان تو رئیس جمهور شدی؟؟ براش توضیح دادم ولی گویا خیلی براش فرقی نداشت. چون دوباره امروز پرسید مامان وقتی این عددهای کنار آرم پویا تموم بشه باز هم تو رئیس جمهوری؟؟؟ 


-ارمیا می پرسه خال ها چطور به وجود میان؟خدا چرا خال آفریده؟ چون می خواد ما با هم فرق داشته باشیم و قاطی نشیم؟؟

سال 1500

-ایلیا می پرسه ما کی می ریم پیش خدا ،شب یا روز؟ گفتم هر وقت خدا صدامو ن کنه. پرسید خب چطوری میریم پیش خدا؟ با هواپیما؟گفتم از توی تونل نورانی رد میشیم!پرسید تونل چیه!؟ و گفت می تونیم برگردیم اسباب بازی هامون رو برداریم؟ (یعنی با ما هم کاری نداره و اسباب بازی هاش مهم اند)

-از ارمیا می پرسم تا حالا رنگ چشم آبی دیدی؟ می پرسه یعنی چشماشون اصلا سفید نداره و همه اش آبیه؟ از بس به خاطر کرونا رفت و آمد کم شده آدم متنوع ندیدیم! گفتم به نظرت آدمی که چشمش آبیه همه جا رو آبی می بینه؟ گفت مگه ما که رنگ چشمامون سیاهه همه جا رو سیاه می بینیم؟

-شب عید فطر صدای ترقه و احتمالا نورافشانی از تو خیابون می اومد،ایلیا می دوه میاد پیش من و میگه سال 1500شده