زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

افطار در مسجد

امیدوارم عبادات تون در این ماه قبول درگاه حق قرار گرفته باشه و ما رو هم در دعاهاتون به یاد داشته باشید.

در این ماه چون ساعات روزه داری ما طولانی است فرصت شب رو از دست نمیدیم و از ساعت 10 شب که افطار میشه تا سه صبح رو در شب زنده داری می کنیم. ارمیا هم گاهی با ما همراهی می کند و گاهی صبح زود بیدار میشه و نمی دونه که باید بخوابه تا بقیه هم بتونن بخوابن!!

اولین شب حضور در مسجد ترک ها برای افطاری برایمان خاطره انگیز بود. این طور که پیدا بود بقیه هم مشغول دیده بوسی و احوال پرسی بودند. به نظرم نسبت به سال قبل جمعیت مهاجرین بیشتر شده بود. در نگاه اول جوانان سیاه پوست زیادی به چشم می خوردند و البته جمعیت عرب ها هم بیشتر شده است. بچه ها هم نسبت به پارسال بزرگتر شدند! احتمالا ارمیا هم در نظر بقیه بزرگتر شده. پارسال بچه های بیشتری توی حیاط می دویدند و امسال می بینم که پسربچه ها گوشه و کنار دور هم با موبایل هاشون سرگرم هستند.

از نظر رژیم غذایی هم همان غذاهای تند پارسال است با این تفاوت که امسال به نظر ما شور هم هست! چون برنامه ی غذایی ما به خاطر ارمیا با حداقل نمک و روغن پخته میشه و حالا غذاهای دیگران در نظرمون شور پیداست.

موقع افطار هم روی میز اکثرا خانواده های ترک فلفل های تند و شیشه های زیتون خودنمایی می کنه. بچه ها هم که دستشون انواع کیک و شکلات و نوشابه به وفور دیده میشه. بزرگترها هم بعد افطار چای داغ شیرین را می نوشند و گاها سیگار می کشند.

پیچیدن صدای اذان در فضای مسجد و کنار هم نشستن مسلمانان با رنگ ها و احتمالا عقاید مختلف از سرزمین های متفاوت حس وحدت حول یک محور رو به خوبی نشون میده. چه خوب میشد همین دیدگاه در ذهن همه ی مسلمانان بود.

اولین شبی که برای افطار رفتیم ارمیا با دیدن ظرف غذا و غذاهای رنگارنگ آن از خوردن سوپ خودش امتناع کرد و مجبور شدیم غذاهای افطار را با او شریک شدیم. نتیجه این شد که تا صبح در جوار ما بیدار بود و هر ده دقیقه یکبار می گفت آبَِه. خلاصه تجربه کردیم که قبل از رویت غذای رنگارنگ باید غذای خودش را بهش بدیم بخوره تا هوس دردسرساز نکنه.

برای کنترل ارمیا و البته خارج از دید بودنمون ما از نشستن در فضای باز و روی نیمکت ها خودداری می کنیم و در یکی از اتاق ها که میز و صندلی داره می شینیم. البته این اتاق معمولا بچه ها و خانواده های محدودی حضور دارند. بعد از افطار که بچه ها کیک و پاستیل و نوشابه می خورند و آشغال ها و پاکت هاش رو در سطل آشغال می ریزند کار ارمیا زیاد میشه چون دائم باید بره سراغ سطل و اون رو چک کنه. خوشبختانه امسال به بهانه ی ارمیا دیر افطار کردن ما نمود کمتری داره. این رو برای دوستان جدیدی که پست های سال های قبل رو نخوندند بنویسم که افطار ما شیعه ها حدود بیست دقیقه بعد از افطار سنی هاست. البته من همه ی گروه های سنی رو نمی دونم ولی همین ترک ها به محض غروب خورشید افطار می کنند و ما باید کمی صبر کنیم تا نیمی از آسمان تاریک شود یا تاریکی از بالای سر عبور کند و این فاصله ی زمانی حدود بیست دقیقه است.

عکس های زیر از مرزعه ای در کوچه های اطراف خانه ی ماست. خانه ی ما در بافت قدیم شهر منطقه ی کشاورزی بوده و هنوز مزرعه های فعالی توی کوچه پس کوچه های اطراف پیدا میشه.

امیدوارم فرصت بشه تا عکس های بازدیدمون از چند موزه ی شهر و هم بذارم.


تبلیغات


چارچوب های بوته های گوجه فرنگی


کاهو

پیازچه

تره فرنگی و لوله هم مربوط به آبیاری قطره ای است

کلم و کاهو