زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

جشن خیابانی در خیابان دراز!

'گاهی عصرها و دم غروب که با ارمیا برای پیاده روی می ریم توجه خیلی  ها به ما جلب میشه. چون کمتر بچه های به سن ارمیا بدون کالسکه و در حال قدم زدن دیده می شوند. ارمیا هم طبق عادتش به آدم هایی که از دور می بینه دست تکون میده و میگه "ها"(منظورش همون Hi هست) ما معمولا دم غروب برای پیاده روی می رویم تا لامپ های محدود کوچه و خیابان روشن شود و بالاخره بچه دو تا لامپ روشن ببیند و اینقدر آرزو به دل هر شب از پنجره ی اتاق به خانه های تاریک و خاموش و کم نور همسایه ها زل نزند. همسایه های صرفه جوی ما اکثرا با نور بسیار کم و گاهی نور شمع شب را سپری می کنند و البته این صرفه جویی از خصلت آلمان هاست. البته ماشین های با حداکثر لامپ روشن ممکن حرکت می کنند و همین جای بسی تشکر دارد.چند شب پیش که رفته بودیم کنار کانال قدم بزنیم از اون طرف خیابان خانم میانسالی برای ما دست تکان داد و گفت سلام مرد کوچک! و بعد که ما از چراغ عابر پیاده رد شدیم و به او رسیدیم گفت تو خوابت نمی آید. در فرهنگ آلمانی بچه ها ساعت هشت شب توی رختخواب هستند. ولی وقتی چهره ی ارمیا را دید فهمید این بچه قصد خواب ندارد. خانم میانسال کیسه ای که در دستش بود به من تعارف کرد و گفت گلابی های باغم است الان چیده ام . من اول گفتم نه ممنون و بعد یادم آمد که اینها آلمانی اند و تعارف ندارند ، برای همین بلافاصله گفتم حالا سه تا دونه برمیدارم. خانم رهگذر خداحافظی کرد و رفت ولی دید مثبتش نسبت به غریبه ای با ظاهر مهاجر مسلمان در ذهن من ثبت شد.همه جای دنیا آدم های خوب و بد هستند.

دو هفته ی قبل من در هفته نامه ی رایگان شهر که درب همه ی خانه ها توزیع می شود دیدم که شنبه هفته آخر سپتامبر جشن خیابان دراز است. یکی از خیابان های شهرمان که فکر می کنم از جمله خیابان ای اصلی در قدیم بوده نامش "خیابان دراز" است.(امیدوارم یکبار فرصت کنم نام خیابان های شهرمان را بنویسم. برخی نام های قدیمی اش جالب است) خلاصه ما هم در روز موعود شال و کلاه کردیم و رفتیم ببینیم جشن چی به چی هست. خیابان مورد نظر را برای ورود ماشین بسته بودند.در واقع جشن برای مغازه های خیابان اصلی بود که اجناسشان را در پیاده رو با تخفیف عرضه می کردند. یعنی یک ویترین در خیابان چیده و فروشندگان هم همان جا با مشتری ها صحبت می کردند. دیگه بستگی به خلاقیتشون داشت که چطوری تزئین و تبلیغ کنند. برخی ها چادر زده بودند و برخی ها بادکنک می دادند. بانکی هم که در خیابان بود خانه ی بادی برای بچه ها ایجاد کرده بود. شیرینی فروشی و ساندویچی و کافی شاپ ها هم میز و صندلی را در خیابان چیده بودند. یک "خانه ی چای " هم در مسیر راه بود که در یک لیوان یکبار مصرف بندانگشتی ! چای عرضه می نمود. یک آزانس مسافرتی هم بود که بلیط یک قطار کوچولوی تو شهری در خیابان را می فروخت و همان جا سوار می کرد.

داروخانه ها هم با تخفیف جنس ارائه می دادند و چادرهای اغذیه فروشی مختلف برپا بود و یک سن کوچک با دو خواننده و نوازنده ی شوخ.

یک سری مغازه ها هم عروسک شانسی و چرخ گردون و بلیط قرعه کشی اقامت در هتل لوکس را با یک یورو عرضه می کردند. ما هم یک ساعتی گشت زدیم و ارمیا بادکنک های رنگارنگ گرفت و به خانه بازگشتیم. بادکنک ها هم همان روز اول که به سقف اتاق چسبیده بودند جذابیت داشتند و بعد دیگه در گوشه و کنار خانه فرود آمدند و بی سر و صدا مفقود شدند.

ورودی خیابان



چادر بانک و عرضه ی بادکنک

چادر بادی برای بچه ها

مجلات رایگان نمونه بافتنی از مغازه ی کاموا فروشی

رستوران خیابانی

شیرینی!!

داروخانه و بساط نوشیدن

بادکنک های شکل دار

نظرات 33 + ارسال نظر
فهیمه جون چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 02:51 ب.ظ

چرا کامنتام نمیرسهههههههههههههه. پاییز مبارک. با اون برگهای خش خشی زرد

رسیده همین جاست
ممنون

فهیمه جون چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 02:55 ب.ظ

کجایی تو دختر!!!!!

همین جا ،همین جا

sanaz چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:02 ب.ظ

چه قدر برخورد خانمه که بهتون سیب تعارف کرد خوب بود
تزیین میز با برگ های پاییزی جالبه

اره خانم خوش اخلاق و مهربونی بود.

نیلوفر چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:37 ب.ظ

سلام
اخی پسرتون بزرگ شده باید حدود 3 یا 4 سال باشه درسته؟
من با اینکه به عنوان محجبه به اروپا سفر میکنم و مشکلی ندارم اما برای زندگی با حجاب و تصمیم به مهاجرت با حجاب دودلم.
موفق باشید

سلام
ارمیا تازه یک سال و نیمگی رو پشت سر گذشته.
خب شما که تجربه ی سفر دارین راحت تر تصمیم میگیرین

نرجس چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:55 ب.ظ

سن بالای مردم توی عکس ها جلب توجه میکنه
تویی عکس چهارم یه بچه کوچولو با کاپشن نارنجی داره دو میزنه . .

اطراف وسایل بازی جوون ها حضور دارند و شاید این مراسم ها برای نوجوون ها جالب نیست

تکی بانو چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:36 ب.ظ

خیلی قشنگ بودن عکسا خانم
راستی از این شیرینیا خریدین تا حالا من از این ودلی ندیدم ایران
خوشمزه ان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من نخریدم تا حالا چون چند بار مهمونی خوردم خوشم نیومده

مریم پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:07 ق.ظ

یعنی چه جوری بچه ها ساعت 8 میخوابن آخه؟ مگه میشه؟؟

چقد بشون فشار اومده چایی مجانی دادن!!!

همین سوال منم هست. البته تا ساعت نه هم جا دارند بیدار بمونن
اره اره تبلیغات گول زننده است

نیلوفر پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:15 ق.ظ

جالبه نمیدونم چرا حس کردم اینقدر باید بزرگ شده باشه سه سال؟

سه سال؟
کی میشه اون روز برسه

نیلوفر پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:17 ق.ظ

جالبه نمیدونم چرا حس کردم اینقدر باید بزرگ شده باشه سه سال؟
برخوردشون خوبه بوده با من یا من ندیدم تا حالا.

شاید دیر به دیر به ما سر می زنی
شهرهای مختلف ادم ها فرق می کنند

فرزانه پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:48 ق.ظ

سلام . من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و کلی مطالب و نوشته هاتون به من کمک کرد تا تصمیم بهتری در مورد مهاجرت بگیرم فقط یک سوال، اینجا وکیل به ما میگه بهترین راه اقامت گرفتن در آلمان از طریق تحصیلی هست حالا شما که اونجا هستید و زندگی می کنید و در جریانید هم همین نظرو دارید؟ ممنونم

سلام
خوشحالم که مطالب براتون مفید بوده
فکر می کنم بین گزینه های پناهندگی و ویزای کار و ویزای تحصیلی اسون ترین راه گرفتن ویزای تحصیلی است

آریا پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام/.

ممنون از مطالب جالب و بعضا مفیدتون
یه پیشنهاد داشتم. اگه براتون ممکنه یه اینستاگرام هم درست کنید و تصاویرتون رو اونجا هم آپلود کنید.
یاعلی...

سلام
اون کلمه ی بعضا خیلی جالب بود
واقعا فرصتش رو ندارم وگرنه عکس زیاد دارم

آریا جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:40 ق.ظ

سلام/.

ببخشید فکر کنم منظور منو بد متوجه شدید. منظورم از بعضا این نبود که سایر مطالب وبلاگتون مفید نیست، بلکه بخاطر این بود که معمولا این دست وبلاگها بیشتر به ثبت خاطرات و گزارش وقایع می پردازن ولی معمولا شما علاوه بر خاطرات مطالبی رو هم اضافه می کنید که کمتر میشه توی اینترنت پیدا کرد...

یاعلی...

من ناراحت نشدم. ترکیب جمله برام جالب بود.من سعی می کنم وجه بیرونی خاطراتم رو اینجا بنویسم. گاهی تو روز ده تا اتفاق می افته که یکیش قابل بیان عمومی است

بسامه جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:46 ق.ظ http://tangooo.persianblog.ir/

سلام لیلی جون.. عیدتون مبارک..
چقدر خوبه که بابت هر بهانه ای میریزن بیرون و یه جشنی برپا می کنن.. اینطوری هم جنساشون به فروش می رسه هم کلی ملت از بیکاری در میان..
اخی ارمیای کوچک ما.. دیگه برای خودش مرد بزرگی شده.. اون خانومه باید بگه مرد بزرگ.. بازم من احساساتی
راستش منم بادکنک می خوام..
اون شیرینی ها هم بسیار هوس انگیز بودند...

سلام خانومی
عید شما هم مبارک
یکجوری پر کردن اوقات هست. فکر میکنم برنامه ریزی شهری طوری هست که هر ماه یک خبری در مرکز شهر باشه. در فصل تابستان با هوای مطبوعش فرصت مغتنم تر هست.
ای بابا این احساسات پاکت رو مراقب باش زود به زود سرچشمه اش فعال میشه.
ظاهر شیرینی با باطنش فرق داره. نباید گول خورد

مضراب جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:43 ق.ظ

خوش به حالشون.. چقدر زندگی شادی دارن:)

کلا جنبه های بیرونی زندگی شون بیشتره

پاییز جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:57 ب.ظ http://nagoftehayepayizi.blogsky.com

سلام دوست من!باز هم مثل همیشه عالی و زیبا نوشتی.
مخصوصا که من عاشق پست عکسدارم.مرسی.
اگه وقت دارین به وبلاگ تازه تاسیس منم یه سر بزنید .ممنون

سلام
ممنون
ان شالله

پاییز جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:18 ب.ظ http://nagoftehayepayizi.blogsky.com

دوباره سلام یه خواهشی دارم.
اگه امکانش هست عکس دوم تو پست آمدن پاییز رو از همون زاویه دوباره عکس بگیرید و تووبلاگتون بزارین با این تفاوت که الان بیشتر رنگ پاییز به خودش گرفته درختای کنار کانال.من عاشق پاییزم واین عکس عجیب بهم حس خوب میده.مرسی

سلام
ان شالله این کار را خواهم کرد.چون منظره ی پائیز در کنار کانال زیباست

[ بدون نام ] جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:38 ب.ظ

سلام.خسته نباشید.لطفا اگه اطلاعاتی در مورد شهر گیسن یا ویسبادن در آلمان دارید بهم بگید هر اطلاعاتی شد فرقی نمیکنه.خیلی ممنون

سلام
اسم این شهر رو هم تا حالا نشنیدم

نرگس شنبه 11 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:41 ق.ظ

ارمیای جیگر خاله! بیاد اینجا خودم فشارش میدم اینقد بامزه است! مرد کوچیک من!
تو یه عکسا یه آقای سفید هست که دستش دور یه پسر کوچولوی سیاه هست! اینقدر تفاوت پدر و پسر جالب بود!

ارمیا اگر بیاد پیش خاله اش که حسابی بهش خوش میگذره.
اتفاقا اون بچه ی سیاه مورد توجه و علاقه ی دوستمون بود و می گفت این بچه از همه خوشگل تره. ترکیب پدر سفید و مادر سیاه پوست

babaii شنبه 11 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام
به به به ارمیای با همت
با شور و شور آفرین
خدا نگهدارش

ارمیا خودش یک تنه کلی مطلب برای نوشتن جور می کنه

مامان شنبه 11 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:49 ب.ظ

جشن های سالم خیلی خوبند.عزیزم دستت درد نکنه با وجود مشغله زیاد مطلب جور می کنید.ممنون

خواهش می کنم

پــونـه شنبه 11 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:48 ب.ظ http://veblagane.blogsky.com

خیابان دراز
برام جالبه اسمش،ما معمولاً اینجور صفت هارو توی اصطلاحات عامیانمون به کارمیبریم
حتماً اسم خیابونارو برامون بنویسید
از تزیین میز با برگ خیلی خوشم اومد

ارمیایه بلاااااا
ایام به کام

البته این ترجمه ی منه شاید خیابان بلند شیک تر باشه.
ان شالله یکبار فرصت کنم می نویسم
ممنون

mr.Farshad شنبه 11 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.farshadjahanmanesh.com

سلام وقت بخیر
انگار اونجا پاییز زودتر رسیده ، لباسای مردم که اینجور نشون میده ، ولی اینجا (ایران) هنوز یوم الشک هست ، که ایا الان باید لباس گرم بپوشیم یا نه :D
مطالب بسیار زیبا بود ، مطالب رو دونبال میکنم ، گفته بودین که شهر مسنی است ولی دیگه واقعا توو این عکسا پیدا کرده آدمای جوون سخت هستش ،
روان می نویسید
موفق باشید

سلام
اینجا دیگه برگ درختها زرد و لباس کاموایی ها عیان شده.
البته نوع جشن ها و گردهمایی ها هم در جذب گروه های سنی موثر هست. فکر کنم این جشن برا جوان ها جذاب نبود

مریم یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:43 ق.ظ

چه جالبه اون بچه سیاه پوست! یعنی ژن سیاه پوست ها انقد غالبه؟
ولی تنها کسی که داره به عکاس توجه میکنه همین بچه اس! چرا ناراحته؟!

اینجا ترکیبات جالبی از سیاه و سفید و چشم بادومی و فرفری و ... دیده میشه
شاید میخواد بره بازی وقتش تموم شده

زهرا - گل بهشتی من یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

حسن صدری دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:19 ق.ظ

درود برخانم نسرین واحدی
وبلاگ بسیار زیبایی است ولطفا کماکان وقایع را ثبت کنید.
به خانمی که تردید در مسیله حجاب دارد پیشنهاد میکنم وقتی به کشورهال آزاد دنیا میروند اجباری به داشتن حجاب ندارند

سلام
ممنون
فکر می کنم کسی که به حجاب اعتقاد دارد کشورهای دنیا برایش فرقی نمی کند و وظیفه اش را می داند

خانومی دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:53 ب.ظ

سلام. من مدتیه وبلاگ شما رو می خونم. خوشم اومده بیام شهر شما رو ببینم. به نظرتون چه زمان از نظر آب و هوا بهتره؟ اصلا شهر و کشور خوبی برای گردش هستن؟
ممنون

سلام
از نظر اب و هوا که فصل تابستان و بهار بهترین فصل. از نظر کشور هم المان شهرهای بزرگ و کوچک زیبایی داره که می تونین تو برنامه ی سفرتون بگنجونید

fatemeh سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:52 ب.ظ

سلام لیلی بانو
چقدر دوست داشتم این جملتومو در جواب اقای صدری:
"
فکر می کنم کسی که به حجاب اعتقاد دارد کشورهای دنیا برایش فرقی نمی کند و وظیفه اش را می داند"
سربلند و موفق باشید

سلام خانومی
ممنون

شکیبا سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:42 ب.ظ

سلام لیلى خانوم .
راستش من واسه تحصیل دارم میام آلمان و بدون خونواده قراره ٤ سال اونجا درس بخونم ، اما با شنیدن بعضى حرف ها واقعا ناامید میشم ! اینکه میگن آلمانى ها سردند و نژاد پرست اند و نسبت به ایرانى ها دید خوبى ندارند و ...
من خیلى دپرس شدم ..
راستش قراره بیام داروسازى بخونم و قصد موندن اونجا رو هم ندارم و تنها دلخوشیم همینه :(

سلام خانومی
ببخش کامنتت اخر افتاد و یادم رفت.
المان ها جدی و مقرراتی هستند و از دید برخی ها این فرهنگ شون میشه سرد و خشک. ولی خب فرهنگ هر کشوری فرق می کنه و نمیشه همون طور که تو ایران هستیم اینجا هم توقع داشته باشیم که خونگرم باشند چون ذاتا با ما فرق دارند.
در مورد نژادپرستی گروه های مخالف مهاجران هستند ولی در شهرهای بزرگ غرب المان برخورد نامناسبی با خارجی ها نمیشه و کلا المان خارجی زیاد داره و ایرانی ها با بقیه ی خارجی ها فرقی ندارند.
اگر اینقدر برات سخته چرا به مهاجرت و ادامه تحصیل در خارج فکر می کنی؟

شهرزاد چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:25 ق.ظ http://sharzade.blog.ir/

ب نظر جالب میاد
کاش تو ایران هم از اینجور مراسمات بود

تو ایران احتمالا مراسم هایی از نوع دیگه هست

مهسا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:47 ق.ظ

سلام لیلی جان خوبین، یک خواهش و یک نکته میخواستم خدمتتون بگم، خواهش در مورد اینکه یادمه دختر معمولی زمان ایران رفتنش تو پستش نوشته بود شما زحمت کشیدین و لیس ت شکلاتهای بدون الکل واسش فرستادین من یهش کامنت دادم گفت متاسفانه اشتباهی اون ایمیل پاک کرده ، میخواستم ازتون خواهش کنم براتون مقدوره اون ایمیل لطف کنین و برای من بفرستین خیلی خیلی ممنون میشم،(mahsa_a5@yahoo.com)
و نکته اینکه چند ایمیل بالاتر یک نویسنده بی نام اطلاعاتی راجع به شهر گیسن و ویسبادن میخواست اگر خواستین ایمیل من بهشون بدین من اطلاعات زیاااادی راجع بهشون دارم
و راستی مورد اخر من که خیلی دارم تلاش میکنم پسرم بین ٨-٩ بخوابه واقعا تز خوبیه البته الان یکسال و دو ماهه اما خیل واسه ارامش خودش و پدر مادر خوبه
باتشکر از شما که وقت میذارین

سلام خانومی
در مورد سوالتون من اطلاع خاصی ندارم ولی شکلات هایی که مغزدار هستند اکثرا الکل دار می باشند. من خودم نوشته های روی شکلات ها رو می خونم و یا دنبال عبارت بدون الکی روی جعبه اش می گردم
من کامنت تون رو منتشر می کنم تا اگر خود نویسنده ی کامنت قبلی این رو ببینه و بتونه باهاتون ارتباط بگیره. چون نه نام و نه ایمیلی از خودشون برجا نذاشتند.
لطفا نتیجه ی تلاشت رو به منم بگو و این که چطور تشویقش می کنی به این کار.

مبینا جمعه 17 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:20 ب.ظ

سلام عزیزم، تازه با وبتون یعنی همین الان آشنا شدم ، میتونم ازتون بپرسم چرا نیت ماندن ندارین مشکل خاصی در آلمان هست یا دلیل خصوصی دارین؟ البته اگه مقدور بود جواب بدین. سپاسگذار از وب و مطالب عالی مفید و زیباتون

سلام خانومی.
هدف هر کس از مهاجرت و زندگی در خارج از ایران متفاوت هست و هر شخصی ایده ها و برنامه های زندگی خودش رو داره. برای من بودن در کنار خانواده مهم تر است

مبینا یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:15 ب.ظ

بله موافقم، ممنون

هانیه پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:55 ب.ظ http://www.khoda-behtarindost.blogfa.com/

سلام خیلی جالبه حالا با این همه تبلیغات فروششون زیاد میشه؟
وای ایوان یکبار مصرف بند انگشتی چجوریه؟یعنی اندازه ای بند انگشتشه

نمی دونم فروششون چطور بود ولی حتما اثری داره که بیش از بیست ساله این برنامه رو اجرا می کنند. یه ذره بزرگتر از بند انگشت:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد