زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

muetterzentrum مرکز مادر ان

در میان عکس های لپ تاپ، تصاویر ارمیا را در مرکز مادران شهرمان دیدم. این مراکز که در بسیاری از شهرهای آلمان دایر است از کمک شهرداری و خیرین فراهم شده است. مرکز شهر ما دو اتاق بازی عمومی و یک مهد و یک اتاق کلاس و یک اتاق برای فروش وسایل دست دوم کودکان و اتاق ورزش و  آشپزخانه و تریا دارد. دوست ایرانی ما در این مرکز فعالیت می کند. این طور که برایمان تعریف کرده پایه گذار این مراکز چند مادر آلمانی بودند که برای قرارهای ملاقاتشان که کودکانشان هم بتوانند با یکدیگر بازی کنند دنبال مکانی بودند و بعد به این نتیجه رسیدند که فضایی باشد که هم وسیله ی بازی داشته باشد و هم غیر از خانه باشد! به مرور با کمک خیرین این مراکز گسترش می یابد و شهرداری هم پشتیبانی می کند.
در توضیحاتی که در خود سایت این مرکز اعلام کرده است : این مرکز اولین بار در سال 1990 در یکی از ایالت های آلمان پایه گذاری شده و امروزه تعداد آن در کشور به 400 عدد می رسد . محلی برای ملاقات خانواده ها و اشتراک گذاری تجربه ها است که با ارائه اطلاعات محلی برای پیوند مادران تازه است. با شعار مردم برای مردم توسط خانواده ها.و با هدف نگهداری از فرزند برای آزاد کردن اوقات خانواده ها
و همچنین  برای اتصال نسل ها با شعار "زندگی با هم - یادگیری از یکدیگر" و گفت و گو بین پیر و جوان.

به علت این که در شهرهای مختلف خانواده هایی هستند که از فامیل دور هستند و با داشتن فرزند کوچک و سرمای هوا امکان حضور در پارک ها و فضای روباز  نیست و تاکید شهرداری بر ارتباط و تنها نماندن مادر به خاطر فرزند در خانه این مراکز فعال شدند. حضور در اتاق های بازی هزینه ای ندارد و اگر مادران بخواهند که در تریا کنار هم بنشینند و قهوه ای بنوشند و روزنامه ای بخوانند و ساعتی از کودکان دلبندشان! دور باشند می توانند آنها را در مهد همین مرکز بگذارند. البته بستگی به مدیریت مهدها برنامه های مختلف مثل اعیاد و جشن های مذهبی و ملی و کلاس های ورزش و رق ص هم برگزار می شود. در قسمت بازی بچه ها هم یک پیرزن مراقب وسایل و بچه ها بود.البته این پیرزن وسواس تمیزی داشت و مرتب اسباب بازی هایی که بچه ها استفاده می کردند سرجایش می گذاشت ، شاید برای مرتب ماندن فضا لازم بود. البته کار کردن در این قسمت چه کارآموزی و چه غیره مجانی بود و افراد داوطلب می توانستند اوقات فراغت خود را برای حضور در فعالیت های این مرکز هماهنگ کنند.
خانم ایرانی دوست ما روزهای سه شنبه و جمعه در ساعات عصر در این مرکز فعال بود و روزهای جمعه رو اختصاص داده بود به غذاهای محلی و از افراد شهر دعوت می کرد که در برنامه ها شرکت کنند. یک روز آش رشته بود یک روز شیرینی ترکی و یک روز نان هندی. مواد رو خود هر فرد تهیه می کرد و تو همون آشپزخونه ی مرکز تهیه می کرد و هر کی می خواست می تونست بیاد و یاد بگیره والبته بخوره. روزی که قرار بود آش بپزد به ما اعلام کرد و تاکید کرد بیایید. ما هم که دلمان آش رشته می خواست با کمال میل قبول نمودیم. وقتی رفتیم جمعیت خیلی کمی بودند و خودش گفت فکر می کنم تبلیغاتمان کم است.
کلاس های مختلف رایگان توسط داوطلبان ارائه می شد. از جمله کلاس هایی که من دیدم زبان آلمانی برای مهاجران و خیاطی بود. گاهی هم سخنرانی های مختلف حقوقی و اجتماعی برگزار می شد. یاد صحبت های معلم زبان آلمانی ام می افتم که می گفت افراد جویای کار در مدتی که مشغول کار هستند برای این که بیکار نباشند در مراکز خیریه فعالیت می کنند و باید جزء رزومه کار کردن در این جور جاها باشد.
در تریای مرکز هم خوردنی ها چه دستچخت خودشان و چه نوشیدنی های مرسوم با قیمت هایی کمتر از بیرون و با درصدی تخفیف برای اعضاء موجود بود مخصوصا صبحانه. در آلمان قرارهای صبحانه مرسوم است.
بعد از تولد ارمیا که از شهرداری با من تماس گرفتند تاکید فراوان کردند که حتما در گروه مادر و فرزند مشارکت داشته باشم و یکی از مراکز همین جا بود.
البته کلاس های ورزشی و نقاشی و غیره با هزینه ی اندک برگزار می شد. فضای تریا و کلاس ها هم برای استفاده های خارج از برنامه مثل برگزاری تولد یا جشن های گروهی با هزینه ی کم اجاره داده می شود .

الان که این پست را می نویسم یک روز از تیراندازی مرکز خرید مونیخ می گذرد. با کمک اینترنت دیوانه بازی فراگیر شده و افراد سست و افسرده با شنیدن انگیزه های خودکشی و هیجان و افراطی تشویق می شوند که خودشان هم فعال شوند و چون دنیا هم هر روز منتظر خبر جدید است خودشان را این وسط جا کنند.

تریای مرکز که برای تولد یکی از بچه ها اجاره شده بود و توسط پدر و مادرش تزئین شده بود




قفسه کتاب های اهدایی. کتاب و وسایلی که شخص نیاز نداردمی تواند اینجا قرار دهد تا بقیه استفاده کنند


آشپزخانه





ورودی مهد

اتاق بازی

نظرات 8 + ارسال نظر
فهیمه جون شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:07 ب.ظ

خیلیییی خوبه
ایران یا حداقل منطقه ما اتاق نقاشی و بازی واتاق مهد داره گاهی بهمرا اشپزخانه
ولی خبری ازتریا و یا اتاق مادران نیست

احتمالا شهرهای بزرگتر داشته باشه

فروزنده دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:20 ق.ظ http://forouzande.zenfolio.com/blog

سلام. هنوز با وجود مشکلات و جاگیری در خونه جدید می نویسی. چقد خوب. چرا از زندگیت و اتفاق های الانت نمی نویسی؟ منتظریم.
در مورد این تیراندازی هم خیلی خیلی متاسف شدم. توی یه مهمونی بودم وقتی شنیدم. خدا به خیر کنه اخر و عاقبت ما رو اینجا.
راستی به من هم سر بزن. اسم اضافه کردم: مهمان باشی
:)
http://forouzande.zenfolio.com/blog

سلام
دارم به این فکر می کنم یا اسم وبلاگ را عوض کنم یا خود وبلاگ را. چون قرار بود خاطرات آلمان را اینجا بنویسم.
من هر از گاهی به شما سر می زنم خانومی

همطاف یلنیز سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 02:36 ق.ظ http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
مردم برای مردم، به نظرم می تواند بسیار کارآمد باشد البته همانطور که شما گفتید یخده حمایت شهرداری و نهادهای دولتی رو هم می طلبد
"زندگی با هم - یادگیری از یکدیگر"
این شعار زیباست
یادش بخیر یاد "همه با هم -جهادسازندگی" افتادم.
راستی از پسرها نه خبر؟

سلام
کلا فعالیت های مردمی و خیریه در سطح اجتماع مفید هست و باعث حس مشترک و اتحاد میشه.
پسرها خدا رو شکر خوبند و کم کم دارند تعامل با یکدیگر رو یاد می گیرند

فاطمه سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 05:58 ب.ظ

جالب بود.
واقعا در این جامعه که خانواده ها کم جمعیت هستن میطلبه چنین انجمن ها و فعالیتهای گروهی رو.و کمک میکنه به هم نوع دوستی هرچه بیشتر.کاش در ایران هم به وجود بیاد و اگه هست رونق بگیره چون فواید اجتماعی خیلی زیادی داره

چه خوب که آش رشته بیشتری برای شما میموند.ما کشک دوستان خیلی سخت روزها رو میگذرونیم. هرچند در فروشگاه های ایرانیها همه چیز پیدا میشه ولی خیلی گرونتر

به نظرم خیلی کار خوبی کردین که از همون اول رفتین کلاس آلمانی
راستش من تا الان به خاطر هزینه های زیادش نرفتم و از این مدل فعالیتها هم بدورم. به نظر شما تا چه سطحی باید خوند تا بشه از پس زندگی اینحا براومد؟

درمورد تیراندازی هم درست گفتین یه فرد یه شهرو حتی شهرهای اطرافشو به هم ریخت و همه رو ناراحت کرد به خاطر افکار پوچ نژادپرستانه اش. مهاجر افغانی که تومترو حمله کرد و مهاجر سوری که خودشو منفجر کرد هم به نوع دیگه ای...خدا خودش به داد آدما برسه

کلا فعالیت های اجتماعی همدلی میاره. در هر زمینه ای غیر از سیاست! مثل محیط زیست یا مذهبی یا خیریه.
کلاس هایی که روی مکالمه تاکید دارند تا گرامر بیشتر به درد زندگی اجتماعی می خوره. مراکزی که برای پناهنده ها کلاس می ذارند زیاده و اگر جوّش خوب باشه مفیده.
ادم های روانی و نژادپرست و یا افسرده به خودی خود در حالت عادی خطرناک نیستند ولی یا وجود اینترنت این جور افراد به خودنمایی تحریک می شوند.

آبانا سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:10 ب.ظ http://abanac.mihanblog.com

سلام سلام!
اینم طرح خوب و قشنگی بوده طرح مرکز مادران.. کلا عقل شون خوب کار میکنه.. البته شاید چون یه سری نیازهای اولیه برطرف شده زمان مناسبتری برای اجرای طرح های جانبی و ظاهرا غیر ضروری فراهم شده.

شاید هم به این نیاز رسیدن. وقتی برای کار خانواده ها از هم دور میشن و تنها میشن نیاز به همدم بیشتر احساس میشه.

آرزو چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 03:04 ب.ظ http://gardeshdarshahr.blogfa.com

سلام
منم خیلی دوست دارم برای ادامه تحصیل به آلمان برم اما به نظرتون اگر کسی با فصل زمستون و برف و بوران میونه ای نداشته باشه میتونه برای ادامه تحصیل آلمان را انتخاب کنه؟
یک کشوری که خیلی سرد نباشه در اروپا و مناسب تحصیل کجا را میتونید پیشنهاد بدید

سلام
اکثر کشورهای اروپایی سرمای زمستان رو دارند. شاید اسپانیا و ایتالیا که جنوب هستند گرمتر باشند. از نظر تحصیل و زندگی من اطلاع ندارم

اعظم46 سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:20 ق.ظ

سلام بازم بنویس از ایران ویه مقایسه هم بکنی ممنون می شم

سلام
ان شالله فرصت کنم بنویسم

زهرا بلندی های بادگیر جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:19 ب.ظ http://bhb.blogfa.com

چه مرکز خوبی است برای هم مادر هم کودک

بله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد