زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

دوباره آمدم

ممنون از دوستان بامحبتی که سراغ ما را گرفتند و احوال پرسی کردند. این یک ماه با آمدن داداش و خانواده به ایران همگی مشغول بودیم. بعد از مدرسه بدوبدو می رفتیم خانه ی مامان و تا شب دورهمی و بازی با دخترهای داداش. برای ما که دختر دور و برمان نبود تفاوت بازی و اخلاق دخترها و پسرها جالب بود و بعد ترکیب بازی های دخترانه و پسرانه از مدرسه بازی و کلاس آموزش های رزمی و آموزش خنده بازی. خوشبختانه برف هم آمد و دسته جمعی با رفتن به روستای اطراف برف بازی کردیم و آدم برفی هم ساختیم. دخترها برای اولین بار برف دیدند. هر چند متاسفانه هفته قبل رفتند و این برف چند روزه را ندیدند.


-ایلیا می پرسه چند نفر تو دنیا مثل من ۶دی به دنیا اومدن؟ چند نفر ۶دی۹۴به دنیا اومدن؟ چند نفر ۱ فروردین به دنیا اومدن.بهش میگم تاریخ تولد تو شناسنامه ی ۱ فروردین زیاده.

-روی تابلو نوشته کینگ سوخاری.ارمیا می پرسه کینگ یعنی چه؟ و ایلیا میگه چرا همیشه روی تابلوها چیزی پیدا میشه که ما بلد نباشیم

- ایلیا از مدرسه که می رسه میگه:مامان اینستا داری؟جواب میدم نه.میگه برو بخر چون همه دارن.