زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

هوا دوباره سرد شده

خب این تعطیلی ها که هوا ابری و بادی و بارونی بود. گاهی خورشید میاد یه سلامی میکنه و دوباره غیب میشه. فکر کنم هرکی رفته مسافرت حالش گرفته شده.

هوا هم که هر روز سردتر میشه. ما اول محل ندادیم ولی دیدیم نه فایده نداره دمای هوا داره به صفر درجه میرسه. اول رفتیم یه لباس کاموایی اضافه تر پوشیدیم. بعد باز هم سردمون بود دوباره همه لباس زمستونی ها رو پوشیدیم و در آخر دیگه شوفاژ رو روشن کردیم

دمای هوا شب ها منفی میشه!! من نمی دونم این شکوفه های درخت ها پشیمون نیستن از این که چشمشون رو باز کردن؟؟


جمعه که روز صلیب کشیدن حضرت عیسی (ع) بود جلوی کلیساها شلوغ بود. من از دور دیدم احتمالا سخنرانی و این خبرها بوده و گل هم دستشون بود

جمعه صبح مسیر رودخانه رو گرفتیم و ادامه دادیم تا رسیدیم به جنگل. هوا هم سرد بود ولی خوشبختانه بارونی نبود. کنار جنگل یه مزرعه بود و یه رود کوچولو .همون جا نشستیم و آتیش روشن کردیم. از روستای کنار جنگل صدای بچه ها میومد که یه شعری رو می خوندن و با یه وسیله چوبی خاص آهنگ می زدند.

این مجسمه سنگی نماد ورودی روستا بود


جالب این که در ورودی روستا نوشته بودند که "خوب رانندگی کنید" و "خدانگهدار". مثل شهرهای ما که می نویسند به امید دیدار و با احتیاط رانندگی کنید

این هم جنگلی که کنارش نشسته بودیم.



مزرعه کناری هم یک سری بز خوشحال مشغول چرا بودند و ما تا از جامون بلند می شدیم تا یه چرخی بزنیم همه با هم سروصدا می کردند. که هر کس ندونه فکر می کرد ما می خوایم بدزدیمشون! خوبه که یه رودخانه هم فاصله بین ما و اونها بود.

هوا سرد بود و مجبور شدیم زود برگردیم


این هم یک آپارتمان پرندگان.. چقدر خونه کم پیدا میشه برای این پرنده ها

البته شوخی کردم... این ها لونه پرنده نیست

چاله بسیار مهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جشن OSTERN

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.