زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

نظام بانک داری

خب تا اونجای ماجرا رو گفتم که من و خواهرجان از دانشگاه اشتوتگارت کلی عکس گرفتیم و بعد هم رفتیم باغ تماشا و بعد هم وسایل رو از هتل برداشتیم و رفتیم سر قراری که با ماشین mitfahr مون گذاشته بودیم. این ماشین از سوییس به یک شهر نزدیک ما می رفت. کلی اس ام اس و زنگ زده بودیم تا قرارمون رو تنظیم کنیم.

ساعت 8:30 قرارمون در یک ایستگاه S-Bahn شهر بود. ما چون مسیر رو نمی شناختیم زودتر رفتیم و آقاهه هم اس ام اس زد که من توی ترافیک گیر کردم و دیرتر میام. دقیقا ما 1:30 معطل شدیم. توی ایستگاه مترو با یک خانوم مسلمان حرف زدیم یعنی اون بهمون گفت که منتظر دخترش هست و بعد هم گفت من مسلمان هستم و حدس می زنید که مال کجا باشم؟ ما هم هر کشوری رو حدس زدیم نادرست بود و آخرش خودش گفت که مال آلبانی هستم و 22 ساله اینجا زندگی می کنم و 5 تا بچه دارم.تازه عکس بچه هایش رو هم به ما نشان داد.

آقای راننده که رسید ما غر زدیم که کلی معطل شدیم و اون هم عذرخواهی کرد که ترافیک بود و این حرف ها. من داشتم جملات مرگبارتری!! را برای حمله انتخاب می کردم که تا توی ماشین نشستیم پسری که از قبل توی ماشین بود با ذوق و شوق دستش رو آورد جلو و خودش را معرفی کرد و بیسکوییتش را به ما تعارف کرد. ما بهش گفتیم که دست نمی دیم و خودمون هم شیرینی های خوشمزه داریم!

و دیگه یک ساعتی که این آقا پسر توی ماشین بود هی حرف زد و سوال پرسید. اولش یک جمله عربی گفت تو این مایه ها که انا احب سفر الی ... نمی دونم چی چی. گفت یک ترم عربی در مدرسه یاد گرفته. ما توضیح دادیم که از ایران هستیم و زبان ما عربی نیست ولی تا حدی عربی رو می فهمیم. اون هم گفت طیب طیب ولی یه جوری تو مایه های سید سید تلفظ می کرد. من بهش گفتم مجید جان سید با طیب فرق می کند احتمالا منظورت سعیده که یک اسم مردانه است و توی فیلم Lost هم یکی از شخصیت ها که از متولد تکریت عراق بود این اسم رو داشت. خلاصه بساطی بود با این حرف زدن عربی.

گفت که متولد سوییس هست و توی سوییس هم الکترونیک می خونه. گفت که کشور سوییس به کشور بانک ها معروفه و چقدر امن هست. و پرسید که شما تو کشورتون به پول توی بانک سود تعلق می گیرد؟در اینجا ما نمی دانستیم حالت خوب اینه که بگیم سود کمه یا زیاده. چون بهره سپرده بانکی توی آلمان نسبت به ایران خیلی خیلی کمه.

اون گفت که توی قرآن آمده که نباید سود به پول تعلق بگیرد(منظورش مبحث ربا بود) و گفت البته من مسیحی هستم و توی انجیل هم این مطلب آمده است. خواهرجان برایش توضیح داد که سود بانکی همون سود مشارکت در امور اقتصادی است و می توان در فعالیت های اقتصادی در اسلام شریک شد و بهره برد.

بعد پسره پرسید ایران الان وضعیتش چه جوریه؟ ایران خیلی ایزوله شده و وضعیت بی ثباتی داره. و ارزش پولش داره میره پائین تر... به اینجای کار که رسید من و خواهری گوی سبقت در سخنرانی رو از دست هم می ربودیم و هی نکته می فرمودیم.ما هرچی با بعضی امور  واشخاص در کشورمون مشکل داشته باشیم ولی در مقابل بیگانه مثل کوه می ایستیم(جمله حماسی رو حال کردین؟؟)

خواهرجان گفت که وضعیت کاملا نرماله و مردم دارن عادی زندگی می کنند. و من هم گفتم که آمریکا و اروپا دیکتاتور هستند و برای بقیه دنیا تصمیم می گیرند.اون هم هی می گفت بله بله حق باشماست.

من بهش گفتم کلا مردم ایران فکر می کنند که اروپا داره سقوط می کنه. اول یونان بود و بعد اسپانیا و بعد پرتقال.معلوم نیست بعدی کدومه. کلا ارزش یورو داره کم میشه.

کلا طرف تسلیم شد و گفت من می خوام بدونم که نارضایتی در ایران مثل انقلاب کشورهای عربی هست یا نه ؟ و خواهری گفت که اونها حاکمانشون دیکتاتورهای غربی هستند و مردم شون از دستشون خسته شدند.

پسره گفت من خیلی علاقه دارم که زبان عربی یاد بگیرم و در یک کشور عربی مدتی زندگی کنم و با فرهنگشون آشنا بشم. در اینجا ما دوباره متذکر شدیم که مجیدجان ما عرب نیستیم. من گفتم که کشور ما تمدن کهن داره و بحرین و دبی مال ایران بودند و 50 سال پیش از ایران جدا شدند. و بهش پیشنهاد دادیم که بیاد دانشگاه تهران.

خلاصه تا پیاده شدن این پسر ما مشغول دفاع و سخنرانی بودیم.

وقتی رسیدیم شهر خودمون آقای همسر با دوچرخه آمد استقبالمون و وسایلمون رو تا خونه بردیم. خواهرجان از خانه ما خیلی خوشش آمد. آقای همسر هم شام خوشمزه برای ما پخته بود.

لاما

این هم عکس های من از آکواریوم





این هم تزئینات آکواریوم



نظرات 9 + ارسال نظر
بابا ومامان جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:30 ب.ظ

سلام تو لابی هتل از لب تاب دوستمون با عجله دو سه روز خبرها رو خوندیم
های یه خورده از بچه هامون خبر دار شدیم
الان هم جلسه برای آماده شدن عملیات اصلی و سنگین حج در عرفات ومشعر و منا است . جای شما خیلی خالیه .آرزومون اینکه
کاشکی اون سالها اسم همه تونو نوشته بودیم و حالاکنار هم اینهمه مراسم و شکوه وعظمت خدایی رو شاهد بودیم.
خدا قسمت همه بکنه شما هم آرزوشو بکنید
خداحافظ رفتم جلسه که دیر شده

وای چه کامنت دوست داشتنی
خیلی برای ما دعا کنید.
جای ما رو حسابی خالی کنید
خدا کمکتون کنه بتونین اعمال تون رو درست انجام بدین

بسامه جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ

لیلا جون....
واقعا اینجوریه؟؟ فکر نکنم... مردم شهر من که کلا ناراضی ان حتی اگه صداشون درنیا...

خب من فکر می کنم که شکایت به غریبه بردن مشکل ما رو حل نمیکنه.
من هم قبول دارم که کاستی و ضعف خیلی زیاده ولی هیچ کس جز خودمون و از داخل کشورمون نمی تونه اون رو اصلاح کنه

narges جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ب.ظ

پسره میگفت که خیلی دوست داره بیاد ایران. ما بهش گفتیم ولی فکر میکنیم بیشتر مردم اروپا مثل شما نیستن؟ گفت نه!!! ما همه خیلی دوست داریم بیایم ایران!

میگفت که ما میبینیم که عربها ناراضی هستن. ما میخواهیم دلیلش رو بفهمیم. ما مردم غرب ازخارج نگاه میکنیم و دلیلش رو نمیدونم. بعد میگفت ایران هدفش از این کارها چیه؟ آیا میخواد فقط مستقل باشه یا چیزه دیگه ای هست؟
ما بهش گفتیم همه دیکتاتورهای شرق، غرب رو پشت سرشون داشتن. ولی وقتی یک کشور مثل ایران میخواد مستقل باشه، غرب بهش فشار میاره تا جلوش taezim کنه.

بدون شرح

طیبه شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ق.ظ

سلام به گل بانو و خواهرش خوش بگذرد . بچه مون را بفرست زود بیاید دلمان برایش تنگ شده.

تاره به اینجا رسیده خواهرم. نمی ذارم به این زودی بیاد

مریم شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ

تشوییییییییییییییق! با استراتژیتون موافقم!

خوبه بهتون نگفت بمبی چیزی ندارین!؟!؟ فک کنم روش نشده! احتمالا در مورد چادر صحرا و شتر و اینا که چیزی نگفت؟!؟

همش شما دوتا اونجا باشین برای ما چیزای جالب تعریف کنین!

چرا از ما پرسید که شما شتر هم دارید یا نه
خواهرجان توضیح داد که در کشورمان شتر برای شیر و گوشت نگه داری می شود نه برای حمل و نقل

فاطیما شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ

لیلی جون سلام خیلی ماهی ها قشنگ بودن اسم هاشون رو

نمی دونی ؟ اون شتره ؟ چرا بی کوهانه ؟ خیلی کوچولو بود !

بازم برامون از این عکس ها بفرست ! ممنون از توجه بی نهایت

شما

اسم ماهی ها به زبان آلمانی هست و شاید توی کشور ما به اسم دیگه می شناسنشون
شتر بی کوهان بومی آمریکای لاتین(آمریکای جنوبی) هست.قدش هم کوچولو هست.بیچاره همین قدر تونسته بزرگ شه!
خواهش می کنم

narges سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام به عمه جون عزیزم! منم دلم برا همه تنگ شده! روزای اول که خیلی بیشتر!
عمه جون راستی خیلی وقته که نیومدید کاشون ها! سرتون فکر کنم حسابی شلوغه!

بنده هیچ نقشی ندارم

شادی فرداها جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:39 ق.ظ

اگه واقعا نظرتون در مورد شرایط داخلی ایرانه همیناییه که ابراز میکنین واقعا خوش به حالتون . چه آرامشی دارین !!!

آرامشی که بخواد از بیرون به آدم برسه پایدار نیست

کتایون یکشنبه 28 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:58 ق.ظ http://ma2nafar92.loxblog.com

واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
چقد وسایل تزئینیش خشمل بودنننننننننننننننن
منم موخامممممممممممممممممممممممم

آرررررررررره خوشگل هستند!
من هم می خوام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد