زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

مامای مهربان

خدا رو شکر سه روزه که مامای مهربون میاد خونه مون. یعنی همون مامای خودمون که سفر بود برگشته و اومده. واقعا شخصیت و برخورد آدم ها اینقدر توی روحیه طرف مقابل تاثیر می ذاره. این ماما که اسمش گیزلاست Gisella از در که اومد گفت واای خونه تون چه منظره زیبایی داره و با هم رفتیم به تراس و من درخت گیلاس توی حیاط رو که شکوفه کرده بهش نشون دادم هر چی هم فکر کردم معادل آلمانی و انگلیسی گیلاس یادم نیومد!! نه که میوه تابستون هست و خیلی وقته نخوردیم اسمش هم از حافظه ام پاک شده بود. ماما می گفت سال دیگه ارمیا هم می تونه از گیلاس ها بخوره. اون نگاهش و برخوردش و تعریف هایی که مدام از من و ارمیا می کرد آدم رو متوهم می کرد که چقدر منحصر به فرد است!! با ارمیا بسان یک آدم بزرگ با احترام و توضیحات کافی برخورد می کرد. مثلا وقتی می خواست وزنش کند با دقت توضیح می داد که من می خوام تو رو وزن کنم و ببخشید که راحتی ات را بر هم می زنم!! ارمیا رو قبل و بعد از شیرخوردن وزن کرد و می گفت مثلا اینقدر شیر خورده و مقدارش مناسب است.حتی وقتی پوشک ارمیا را باز کرد می گفت به به عجب دستشویی اش خوش رنگ است!! البته یک سری توصیفات با جزئیات دیگری هم از این مقوله داشت که دیگه من نمی نویسم(داشت برایم درباره رنگ مدفوع نوزاد و مراحل تبدیل رنگ اون توضیح می داد) یک سری اطلاعاتش برایم تازگی داشت. مثلا می گفت که دستهای نوزادان تا مدتی سرد است چون تجمع خون در ناحیه گوارشی است. و یا در هفته دوم و یا سوم صورت نوزادان جوش می زند به علت تاثیر هورمون ها. می گفت نوزادان حدودا پایان هر هفته مثلا هفته اول و یا هفته دوم به ناگهان رشد بیشتری می کنند و این باعث می شود که گرسنه تر شده وبیشتر گریه و بی تابی کنند. یا وقتی نوزادان رشد می کنند تاثیرش اول در بزرگ شدن شکم و تپل شدن چهره و رشد انگشتان دست مشخص می شود.
خودش گفت که یک دختر دارد که در شهر دیگری زندگی می کند و 33 ساله است و در ماه جولای نوه اش به دنیا می آید. شغل من را در ایران پرسید و رشته تحصیلی و ... خلاصه با هم دوست شدیم!
برایش آب و شیرینی ایرانی آوردم. کلی با ذوق شیرینی را خورد و تعریف کرد که چه خوشمزه است. از آقای همسر پرسید که شما در خانه غذا می پزید و به همسرتان کمک می کنید؟ من هم برای خالی نبودن عریضه گفتم مردان ایرانی دست پخت خوبی دارند(در مورد اکثر مردان فامیل ما که اینگونه است) ماما هم گفت که شوهر خواهرشوهرش ایرانی است و غذاهای خیلی خوشمزه ای می پزد. وکلی تعریف کرد که خواهرشوهرش هم غذاها را یاد گرفته و چقدر تنوع غذایی شان زیاد است و ... خوشحال شدم که پس زمینه ذهنی خوبی از ایرانیان دارد اون وقت من اگر سوالی چیزی ازش بپرسم فکر نمی کند کشوری عقب افتاده و بدون تکنولوژی و با کمترین امکانات بهداشتی داریم.
جلسه اول هم که اومده بود دفترچه معاینات ارمیا که در بیمارستان بهمون دادن رو باز کرد و نوشته های توش رو توضیح داد. راجع به این دفترچه U-heft سر فرصت توضیح میدم(دقت کردین من قراره چقدر چیزی رو سر فرصت توضیح بدم) در صفحه اول این دفترچه مشخصات baby هنگام تولد نوشته شده مثلا وضعیت تنفس نوزاد و یا وضعیت ظاهری جسمانی و یا وضعیت مادر هنگام تولد نوزاد و ... برای تست غربال گری بدو تولد هم پرسیدم که توی دفترچه بهم نشون داد که دو روز بعد از تولد از Baby خون گرفتن. گفت نمونه خون به مونیخ(مرکز استان) فرستاده میشه و اگر نتیجه آزمایشات مورد مشکوکی بود خبر میدن. برای ارمیا چون چیزی نوشته نشده بود گفت وضعیت غیرعادی وجود نداشته. گفت که برای 25 تا مورد آزمایش انجام میدهند ولی اسم همه را بلد نبود. اسم اونهایی هم که گفت غیر از تیروئید من نفهمیدم چی هست!! حالا باید برم این مطلب رو توی سایت های مرتبط بخوانم. از دوستان اگر کسی بلد هست لطفا راهنمایی کند.
چند تا کرم هم برای ماساژ و پوسته پوسته شدن پوست توصیه کرد. گفت برای جلوگیزی از دل درد نوزادان بهتر است دل و کف پای آنها گرم نگه داشته شود. کلا اینها اعتقادی به کلاه سر کردن و پوشاندن سر برای نوزاد ندارند!
بقیه توصیه ها رو هم که خودتون بلدین و توی ایران هم مرسوم هست. جلسه آخری که در این هفته آمده بود لیست کلاس های مرکز baby و والدین رو هم به من داد. کلاس های مختلف ماساژ نوزاد (نوزاد و پدر و یا نوزاد و مادر) و نوزاد و موسیقی و ورزش های مادران، ورزش های کمر برای مادران،QiGong برای زنان(ورزش چینی است) و... توی لیست بود که هزینه هر کدوم فرق می کرد.
عکس های زیر وسیله بازی جدیدی است که برای پارک نزدیک خانه مان آورده اند. یک وسیله چوبی دراز با سوراخ های متعدد که روی زمین شنی نصب کرده اند و بچه ها مثل کنار ساحل با سطل و چنگک پلاستیکی شون کنارش بازی می کنند. عکس بقیه وسایل این پارک رو قبلا گذاشته ام که فکر کنم جزء عکس هایی است که بر باد فنا رفته! کلا وسایل بازی بچه ها در پارک بیشتر با طناب و چوب و فلز اکثرا بدون رنگ و یا رنگ های طبیعی خودشان است.


کرم چوبی!


کرم شاخک و چشم هم دارد


یک سری وسیله هم بهش زنجیر شده تا بچه ها باهاش شن ها رو جابه جا کنند


زنگوله هم دارد




این هم وسیله دیگر پارک.
نظرات 31 + ارسال نظر
neda جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:14 ق.ظ http://hastiasal.blogsky.com

سلام....
من دارم واسه تولد هستی جون برادر زاده عزیزم تبریک جمع میکنم. اگه بیای و بهش تبریک بگی خیلی خوشحالم میکنی.

سلام
تولدش مبارک

mahtab جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:04 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام مامان لیلی جان
انقدر به این اسم صدات میکنم تا بهش عادت کنی
ارمیا جون خوبه؟ خودت و همسرت خوبین ایشالا؟
چه مامای مهربونی
خدا رو شکر حالا که مادر مهبرونت کنارت نیست و دست تنهایی خدا یه همچین مامای خوبی برات فرستاده
منم درست نمیدونم اون ازمایشات شامل چه ایتمهایی هستن، فقط ازمایش تیروئید و زردی رو میدونم که اینجا انجام میشه
مراقب خودتون باشین

سلام خانومی. شما نیت داری من رو با این عنوان جدید مانوس کنی
الحمدلله خوبیم.
خدا گر ز حکمت ببیندد دری ز رحمت گشاید در دیگری.
بالاخره خدا توی غربت و سختی هوامون رو داشته:چشمک ولی هیچی جای مادر آدم رو نمی گیره
من هم نمی دونم ولی امیدوارم آزمایش های مفیدی باشند.
ممنون خانومی

زینب جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.bahary72.blogfa.com

سلام لیلی جون.چقدرخوب که اون ماما یی که میخواستی اومد
همه چیروتوضیح میده چه بامزه
ان شاالله که سلامت باشیدمخصوصاارمیای عززززیز
پارک ساده ای هست بچه هاخوششون میادکه زیادرنگ نداره؟تصویر آخری خیلی خنده داره بچه خب میوفته اونجوری مامان بنده خداهم همش باید مواطب باشه که
منم ازین ادم هایی که خیلی زودصمیمی میشن ومهربونن وتعارفی نیستن وادم باهاشون راحته خوشم میاد
ارمیاجون روببوس

سلام خانومی
خدا رو شکر که بالاخر ه اومد.
الهی آمین.
هدفشون از سادگی ارتباط بچه ها با طبیعت بکر هست. یعنی بچه ها درگیر رنگ و شلوغی نشوند و با طبیعت و ویژگی های اون ارتباط بگیرند.
خب این بازی کلا دونفره است دیگه. والدین و بچه ها با هم بازی کنند.
ممنون خانومی

بهار جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 02:31 ب.ظ

به نظر میرسه این ماما مهربونتره و اطلاعات بیشتری داره

واقعا این ماما حس بهتری به آدم میده. روابط عمومی و روانشناسی رو خوب بلده!

نرگس جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 02:54 ب.ظ http://nbeheshti.persianblog.ir/

سلام مامان لیلی
لطفا عکس این ماما مهربونه را هم بذار

سلام خانومی
عکسی که در پست قبل هست مامای مهربونه. از اون ماما عکس نگرفتم

mahtab مامان علیرضا جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:01 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

بله عزیزم
اون مهتاب که اون سوال رو پرسیده بود خودم هستم

ممنون حالا فهمیدم

mahtab جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:08 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

کامنت قبلیم نیومده؟
وااای کلی حرفیده بودم
گفتم خدا رو شکر که حالا که کنار مامان مهربونت نیستی یه مامای مهربون کنارته
مراقب خودتون باشین

کامنت تون اینجاست. نزد من محفوظ است
ممنون خانومی

مهسا جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:05 ب.ظ http://sarneveshtehman.blogfa.com

واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم... از بچگی احترام به ادمها رو یاد میدند. رفتار ماما با پرستار رو می گم... واقعا عالیه... به نظر من نوزاد هم احترام رو می فهمه.. خوشحالم..

بچه ها هم حس های احترام و ترس و محبت رو می فهمند و واکنش نشون میدهند و احساس آرامش یا بیقراری می کنند.

فاطیما ی عمه جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:17 ب.ظ

سلام مامان ارمیا خوشگله
انشاالله که همه تون خوبید. مخصوصا عروسک خونه تون
لیلی جونم میشه از این ماما هم عکس بگیری و بزاری ؟
چه خوب که کلی اطلاعات کسب می کنی
چه وسایل خوبی برای بازی دارن این بچه ها, عروسک شما هم وقتی بزرگ بشه می تونه بیاد با اینا بازی کنه
از طرف همه ی فامیل یه بوس بزرگ و آبدار به لپ عروسک تون بچسبون

سلام فاطیما خانوم خوشگل بین!
خدا رو شکر همه خوبیم.
این مامای مهربون همونه که عکسش توی پست قبل هست. از اون مامای سوال کن عکس نگرفتم.
ان شالله که بزرگ بشه به سلامتی و ما هم اینجا باشیم و بره بازی کنه.
به به عجب بوس سنگینی فرستادی

مهربانو جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.mehrbaanoot.blogsky.com

لیلی عزیزم سال نوت مبارک باشه و مهمهتر از اون قدم نو رسیده :)
خوشحالم که مامان شدی :)

ممنون خانومی
و ممنون از ابراز محبتت

بسامه جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:36 ب.ظ

وای الهی ارمیا کوچولوی خودم که مهرش به دل همه میشینه... بله بله.. حتی دستشویی ارمیا جون خوش تیپمون هم خوشرنگه.. پس چی انتظار داشت این ماما خانم؟؟ یه اسفندی براش دود می کردی خواهر...
میبینم که ایرانی ها کل المان رو تسخیر کردن دیگه همه یه فامیل ایرانی دارن...

خوش به حال ارمیا که همچین طرفدارهایی داره.میگم شما هم استعداد ماما شدن رو داری ها. چون علاقه ات به نوزادان زیاده و همین طور بیان خوبی هم داری.
امیدوارم هموطنانمون در سراسر دنیا باعث افتخار ایران باشند و همین طور هموطنان داخلی!

kelid khoshbakhty جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:17 ب.ظ http://khoshbakhtyma.blogfa.com

سلام عزیزم
خدا راشکر ............
امیدوارم این بخش از زندگیت خیلی زیبا وشیرین پیش بره.........ولطف خداوند همیشه شامل حال شما وخانوادت بشه لیلی جان.

سلام خانومی
الهی آمین.ممنون از دعای خوبت خانومی

تاتا شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:25 ق.ظ

امکانات اونجا رو می بینی انگیزه ات واسه موندن زیاد نمی شه؟

فقط امکانات نیست که در تصمیم ما موثره!

زهرا - گل بهشتی من شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:27 ق.ظ http://www.golebeheshtieman.niniweblog.com

چقدر خوب.با این جزئیات توضیح میداده خیلی خوبه ها.مخصوصا که شما میتونی از اجماع تجربیات بچه داری ایران و آلمان استفاده کنی.
این توضیحات الان دیگه به دردم نمیخوره. باید یادم نگه دارم برای بعد.

الان من کلا یک کتاب نکات بچه داری شدم از بس اطلاعات مختلف دریافت نمودم!!
ان شالله که برای بقیه هم مفید باشه

یک دوست شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:34 ق.ظ

سلام لیلی جان
تو اولین نظری که برا پست مروبط به تولد ارمیا گذاشتم یادم رفت اینو بگم: از اینکه تو ویلاگت به مسائل شخصی ات کمتر میپردازی و اقعا بهت احسنت میگم برای اینکه اکثر وبلاگهایی که احوالات شخصی افراد توش هست بیشتر شبیه دفترچه خاطرات میشن و زیادی شخصی میشن.
نکته دوم اینکه تو ایران متأسفانه اکثر مادران زایمان سزارین انجام میدن و توجیهشون اینه که شما امکان زایمان طبیعی رو ندارید.من خیلی از اقوام و دوستانم هستن که خواهان زایمان طبیعی بودن اما موقع فارغ شدن دکتر گفت نمیتونید.
میخواستم بدونم اونجا چیکار میکنن که انقدر راحت زایمان طبیعی انجام میشه؟یکی از دوستانم هم برای ادامه تحصیل همسرشون رفتن بلژیک، ایشون هم طبیعی بودن.به همین دلیله که برام سوال شده.
ضمنا خیلی برام جالب بود که بیمه شامل ماما هم میشه و انقدر در اروپا به فرزندآوری اهمیت داده میشه.

سلام خانومی
میگم شما دوست به این خوبی که اینقدر تعریف های خوب خوب از آدم می کنی چرا تا حالا کم رنگ بودی؟ حیف نیست من این نظرات پرمحبت و گهربار شما رو از دست دادم؟
من هم سعی می کنم کلی بنویسم و علاقه ای به نوشتن از مسائل شخصی و داخلی ندارم.
اینجا کلاس های بارداری رایگان (با توجه به نوع بیمه) هست که راجع به زایمان طبیعی و روش های مختلف و ورزش های متنوع برنامه دارند و شاید از مضرات سزارین صحبت می کنند. هر چند که ماما می گفت آمار سزارین داره میره بالا و این نگران کننده است.
غیر از بیمه و ماما مسئله مالی فرزند هم بهش توجه میشه.

مامان آوا شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:39 ق.ظ http://wwwavaii.blogfa.com

سلام . قدم نو رسیده مبارک عزیزم.ایشالا به سلامتی

سلام
خیلی ممنون

hamechialie شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:13 ق.ظ http://hamechialie.blogfa.com/

سلام عزیزم
از اتفاقاتی که تو زندگی سه نفرتون در حال گذره خوشحالم.
انشاءالله همش خیر وخوشی باشه براتون.

سلام خانومی
با تشکر از قلب مهربونتون که از شادی دیگران خوشحال میشوید
الهی آمین،ان شالله برای شما هم همین طور باشه

mahtab شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:24 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

کی میدونه چرا عکسها برای من باز نمیشن؟!
با گوگل کروم هم ...

امید است شاید زمانی دیگر

لیلی شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.manamleili.blogfa.com

چی می گیییییییییییییییییییییی؟ باورم نیم شه. تو شوکم! چقدر سکرتی تو دختررررررررررر! باورم نمی شه...
تبریک می گم لیلیییییییییییییییی

دیییییییررررررررر رسیدی خانومی. الان بقیه از این شوک دراومدن.منتظر شوک های جدید هستن
ممنون از تبریکت خانومی. من نصفم زیر زمینه!!!

لیلی شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:00 ب.ظ http://rozhayezendegieman.blogfa.com/

سلام.چه مامای مهربونی دل ما رو که برد البته اسمش ادم رو یاد اسم خواهر سیندرلا میندازه
انشالله که خودت و ارمیا همیشه سلامت و شاد باشید خانومی

سلام
قابل شما رو نداره. جدی اسم خواهر سیندرلا این بوده؟؟!
الهی آمین و ممنون و برای شما هم همین طور

نرگس یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:26 ق.ظ

چقدر ماما اطلاعات کاملی داشته! مثلا با وزن کردن نوزاد قبل و بعد از شیر خوردن، وزن شیر رو پیدا کرده. رفتارش هم محترمانه بوده با فندق خاله!

بالاخره مامای باتجربه و سن دار باید اندازه یک کتاب تجربه داشته باشه!
آررررره خانوم محترمی است

اکرم جون یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:34 ق.ظ http://akrammahdiye.blogfa

واای چه خوبه که بچه هاباطبیعت آشناوبزرگ میشند.توهم باشون بزرگترمیشی.این آزمایشات اگه خون نگیرندمفیده

با بچه ها باید بچگی کرد و با اونها بزرگ شد.
به نظرتون این آزمایش ها بدون خونگیری ممکن هست؟

فاطمه ی عمه یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام مامان لیلی مهربون
می بینم که سرت خیلی شلوغه و دیگه وقت نمی کنی به نظرات جواب بدی!!!!
انشاالله همیشه سرت از شادی ها شلوغ باشه .
پس نظر بنده کجاست؟

سلام دخترعمه عزیزم
آره عزیزم خوب فهمیدی. کامنت پرمحبت شما اینجاست. سر فرصت باید جوابش رو بنویسم و تائید کنم

لیلی یکشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:17 ب.ظ http://rozhayezendegieman.blogfa.com/

شبیه این بود
اسمش گریزلا بود

آخی بیچاره مامای مهربان

همطاف یلنیز دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:29 ق.ظ http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
خوشحالم که تندرست و راضی هستید
و ممنون که یادگرفته ها و تجربه هایت را با ما شریک می شوی ( آنهم مستند و تصویری^_^)
برقرار بمانی و راضی مامان خانومی

سلام و سلام
خواهش می کنم، قابل شما رو نداره
الهی آمین

مامان دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 06:53 ق.ظ

دست این مامای مهربون درد نکنه خدا عمر با سلامتی بهش بده

ان شالله. خوش به حالش که همچین دعایی از مامان من نصیبش شده.

مریم دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:39 ق.ظ

خب من میتونم تصور کنم که ارمیا رو گذاشتم تو اون وسیله بازی که شبیه کاسه بزرگه، و دارم تند تند میچرررررررررخونمش!
یا مثلا ارمیا داره به زور خودشو از اون سوراخای کرم چوبی رد میکنه و وسط راه گیر کرده، منم دارم هر هر میخندم!
خاله خوبیم من! نه؟ نه؟

یا خدا سرش گیج نمیره؟ من که از نگاه کردن بهش هم سرگیجه می گیرم چه برسه بازی کردن باهاش!
فقط می خندی؟ واقعا خاله نمونه ای هستی. البته فکر کنم خودت هم توی یک سوراخ دیگه گیر کردی!

mahtab دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

نمیدونم چه صیغه ایست که عکسهای وبلاگ شما همیشه بعد از چند روز برای من باز میشن؟!

بچه ها که جای خود دارند منم دلم قیلی ویلی رفت برای بازی در این محیط جالب و دوست داشتنی
مطمئنم پسر من اگر همچین فضایی در دسترسش بود خوشبخت ترین ادم میدونست خودشو چون مثل بیشتر بچه ها عاشق خاک بازی، گل بازی و آب بازیه
جاشو خالی کنین و به جاش ارمیا جونو زود با این محیط ها اشنا کینن و حسابی کیفشو ببرین

واقعا صیغه جالبی است! باید بررسی بشه!
آخی پسر کوچولوی شما هم مثل همه بچه ها محیط طبیعی و بازی های کودکی ما رو دوست داره تا وسایل و تکنولوژی جدید رو. پس باید مامانش حسابی درگیر یافتن فضاهای بکر بازی برای بچه اش باشه.

mahtab دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:09 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

اما برعکس "یک دوست" من دوست دارم در کنار نوشتن اطلاعات در مورد زندگی در آلمان از خودت و همسرت و گل پسرت هم بنویسی

خب یکی دوست داره از کارش بنویسه، یکی از فرزندش، یکی از عشقش، یکی از طبیعت، یکی از اجتماع و ... خلاصه علایق آدم ها با هم فرق می کنه و همه هم محترم می باشد.

محجوبه دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.lebaseshokr.mihanblog.com

یا حکیم
سلام بر شما
واقعا جالب بود توضیحاتت در مورد مامای مهربان ! پارک و بازی هاش هم واقعا واقعا جالب بود . چقدر تفاوت هست میان بازیهای پارک های ما و آلمان ...

ارمیای نازنین رو از طرف من ببوس.


لباس شُکرم سبز شده با طرحی از خاطره ی شهید برونسی ، دعوتید به خیاط خانه ای که میزبان " منش و یاد " اوست!

سلام
همین تفاوت در دیدگاه هاست.
ممنون

فهیان دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 05:46 ب.ظ

یه مادر توی این دوران احتیاج به آدمهای مثبت داره.آدمهایی که غر نزنند و با انرژی مثبت بهش آرامش بدن.درک میکنم این روزها رو.من که از صد فرسخی خیلی از آدمها توی این دوران رد نمیشدم و اطرافیانم رو گل چین کرده بودم!

پس شما هم از آدم های منفی بین و غرزن فراری هستین اون هم در شرایطی که آدم نیاز به روحیه مثبت و تشویق داره.ممنون از همدردی تون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد