زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

سفرنامه مونیخ1-موزه صنعت آلمان Deutsches Museum

جایتان خالی شنبه رفتیم موزه صنعت آلمان در مونیخ. البته اسم موزه هست "موزه آلمان" ولی مربوط به صنعت هست. می خواستن غیرمستقیم بگن که صنعت یعنی آلمان! اطلاعات این موزه رو می تونین از توی سایتش بخونین. این موزه سه قسمت داره که یکی صنعت هواپیما سازی است و یکی صنعت حمل و نقل مثل قطار و یکی هم صنایع خرد. با توجه به وقت کم، ما فقط تونستیم یکی از موزه ها رو ببینیم.
 از شهر ما تا مونیخ حدود 4 ساعت راه هست و ما ساعت 7 راه افتادیم به سمت مونیخ. با ارمیای خواب زده و یک مهمان/دوست عزیز. از شانس بدمان یک تکه راه قطار نداشت و به جاش اتوبوس گذاشته بودند. البته از قبل اعلام کرده بودند و توی سایت هم مشخص بود که مسیر بین دو تا شهر قطار نداره و اتوبوس جایگزین گذاشتند. از شانس ناخوبمون وقتی رسیدیم توی قطار تا بریم کالسکه رو جا بدیم همه ی صندلی ها پر شده بود. واگن آخر مال دوچرخه و کالسکه است و ما تا کالسکه رو ببریم تو و جا بدیم همه ی صندلی های واگن های بعدی پر بود و ما مجبور شدیم کف زمین وسط دوچرخه ها خودمون رو جا بدیم. اینجا وقتی بلیط قطار بخری می تونی پول بیشتر بدی و صندلی رزرو کنی ولی اگر رزرو نکرده باشی باید بری بگردی توی واگن ها و جای خالی پیدا کنی. توی واگن ما و واگن بعدی یک گروه سرخوش با لباس های متحدالشکل شون مشغول گپ زدن و نوشیدن بودند. شاید یک گروه موسیقی یا همکار بودند که آخر هفته رو با هم به گردش می رفتند. چند تا بشکه نوشیدنی (احتمالا آب جو) همراه داشتند و لیوان هایشان دستشون بود و مدام پر می کردند و می نوشیدند! با همدیگه با صدای بلند حرف می زدند و می خندیدند و گاهی دسته جمعی یک جمله رو تکرار می کردند. یکی شون که سرخوش تر بود گاهی با صدای بلند به همه صبح بخیر می گفت! البته به کسی کاری نداشتند و خودشون با خودشون حرف می زدند. حالا این وسط ما می خواستیم ارمیا رو خوابش کنیم تا گریه اش قطع بشه ولی بی فایده بود چون تا می خواست خوابش ببره اینها قهقهه می زدند. یکی از این آدم ها اومد جلو و به ارمیا گفت چشم درشت چرا گریه می کنی؟ ارمیا هم یک لحظه گریه اش قطع شد و نگاهی بهش انداخت و دوباره بلندتر گریه کرد بار دوم که آقاهه اومد سراغ ارمیا خواست با انگشت صورتش رو لمس کنه که بهش گفتم لطفا دستش نزن! اون هم عذرخواهی کرد و به همان کلام بسنده کرد. البته مسئله عادی است که افراد به بچه ها ابراز احساسات کنند، بالاخره پسر چشم و مو مشکی ما در کشور موطلائی ها پادشاهی می کنه!
تا شهر بعدی که از قطار پیاده شدیم و به اتوبوس رسیدیم و کالسکه رو بالا کشیدیم و خودمون رو توی اتوبوس جا دادیم ارمیا کمی خوابید. خلاصه با رسیدن به مونیخ شاد شدیم ودر اولین پارک مسیر راه که کنار رودخانه بود صبحانه را صرف نمودیم و گشتی هم در فستیوال کنار رودخانه زدیم و چند بادکنک برای کالسکه ارمیا گرفتیم. تا موزه رو با مترو رفتیم. برای ما که شهرمون کوچیک هست و تراموا و مترو نداره دیدن این وسایل مترقی!! هیجان انگیز بود. کلا شهرشون خیلی آدم و مغازه داشتچون با کالسکه بودیم باید از آسانسورها استفاده می کردیم و کلی وقت کف زمین دنبال آسانسور می گشتیم تا به سطح خیابون برسیم و آخرش هم نیافتیم و کالسکه رو روی پله برقی جا دادیم.
موزه تا ساعت 5 باز بود و ما ساعت 12 به موزه رسیده بودیم و فقط فرصت داشتیم یکی از موزه ها رو ببینیم.اول از همه هم دنبال اتاق تعویض پوشک گشتیم تا ارمیا رو روحیه دهی کنیم و بتونیم با خیال راحت توی قسمت های مختلف بچرخیم. این موزه قسمت هایی مثل انرژی و ماشین های قدرت و برش و قالب و کشتی و هواپیما سازی و نجوم و کامپیوتر و تونل و پل سازی و زیست و نانو و فیزیک و شیمی و صنایع شیشه و کاغذ و پارچه و ... در 5 طبقه وجود داره.در این موزه هر صنعتی از زمان قدیم تا جدیدترین تکنولوژی اش را به نمایش گذاشته اند. البته با وجود ارمیا که حوصله اش سر رفته بود و بهانه می گرفت نمی شد دلچسبانه موزه بینی کرد. چون عکس ها خیلی زیاد است من فعلا عکس های پائیز و ویترین مغازه ها رو می ذارم تو نوبت و عکس های موزه رو در چند پست ان شالله منتشر می کنم.
این سفرنامه ادامه دارد....
توضیح نامرتبط: دوستانی که در خصوصی و یا ایمیل سوال پرسیدند لطفا کمی بیشتر منتظر بمانند.

محل نشستن ما در قطار-بین دوچرخه ها در کف زمین!


مسابقه صخره نوردی در فستیوال مونیخ

دلقک بادکنک دار

کلیسایی که در کنار رودخانه بود-محل فستیوال

عکس های زیر مربوط به قسمت صنعت کشتی موزه هست. از قایق های پارویی مصر باستان و قایق های پائی تا کشتی کریستف کلمپ بازسازی شده بود و ماکت های کشتی های مدرن و زیردریایی هم موجود بود. نقاشی و تاریخچه هر وسیله و همین طور برش موتور کشتی و نحوه کنترل و هدایتش هم دیده می شد.


کشتی پایی






کشتی مدرن







نظرات 26 + ارسال نظر
fandogh سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:10 ب.ظ http://rozaneha93.blogfa.com

بسیار عالیست

ممنون

فاطمه د سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:16 ب.ظ

وااااقعن دست مریزاد داری شما
یه زن با بچه ی کوچیک و ایینهمه پویا
عااالی

بهتر از توی خونه نشستن هست.نمیشه که ما تنهایی از گریه اش مستفیض بشیم برای همین می بریمش بیرون تا همه فیض ببرند. به سختی هم شده باید از خونه رفت بیرون.
ممنون از روحیه دهی شما

mahtab سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام
سفربخیر
از دست ارمیا که با شنیدن عبارت چشم درشت ساکت شده خندم گرفت
آفرین به مامان لیلی با اقتدار که راحت منعش کردی از لمس پوست لطیفش
ممنون بابت عکسها
یه سوال:چطوری تو کشورغریب و دست تنها با گریه های ارمیا کنار میایی؟

سلام
خیلی ممنون
البته برای اون فرقی نمی کنه که چی صداش کنن فقط یک صدایی هر چند کوچک باعث وقفه کوچک در مراسم گریه اش می شود!
وقتی یک نفر یک دستش لیوان آب جو باشه حق نداره به پسر من دست بزنه
جواب سوال: چاره ای دیگری نیست باید کنار اومد

زهرا - گل بهشتی من چهارشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 07:06 ق.ظ

بچه ها تو این جور جاها زود خسته میشن. ولی خب بازدید همین جوری هم کلی جذاب بوده و حتما خوش گذشته و خستگیتون در رفته.

ارمیا کاری به موزه و خیابان نداره گاهی وقت ها عشقی می زنه زیر گریه و اصلا هم عقب نشینی نمی کنه!
با کلی بدوبدو تونستیم 80% موزه رو ببینیم

50 درصد چهارشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:41 ب.ظ http://panjahdarsad.blogfa.com/

در این که آلمان صنعتی ترین کشور دنیاست شکی وجود نداره. پس "موزه آلمان" اسم برازنده ای هست. حواستون باشه اینجا کسایی تردد می کنن که آلمان دوستن هاااااا
دیدن عکساتون و توضیحاتتون در مورد اتفاقات اونجا کلی به من ایده میدن. که همه اینا به نوآور بودن و خلاق بودن محیطی ربط داره که شما هستین. برگزاری مسابقه صخره نوردی در فستیوال، یا وجود دلقک برای تفریح بچه ها ... شاید در نظر اول چندان چیز خاصی نباشه اما از نظر من یک فعالیت موازی زیبا و مفرح در کنار موضوعات اصلیشون ایجاد می کنن که نمیذاره داستان اصلی زیاد خشک به نظر برسه

ای بابا ما هم دشمن آلمان نیستیم و ادعایی در زمینه صنعتی بودن نداریم. من از جهت سایر کشورهای همجوار آلمان گفتم مثل هلند و یا ایتالیا و ...
توی ایران من یادمه که در جشن های اعیاد عروسک های بزرگ خرگوش و میکی موس و کلاه قرمزی توی خیابون ها می چرخیدند.
آخه داستان اصلی و فستیوال خودش کلی جذابیت داشت، چون هدف من موزه بود خیلی به چادرها و فعالیت شون و مسابقات و جوایزشون اشاره نکردم.

چیکا چهارشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:27 ب.ظ http://chica.mihanblog.com

با وجود بچه حتما مسافرت سخته اونم این مدلی اما خوب آفرین به همتتون که روی زمین نشستید ، ترسناک نیست این ادم های مست رو از نزدیک دیدن؟ ای جان حکمفرمایی،

با وجود بچه گریه کن مسافرت سخت هست. چاره ای نداشتیم باید یک جایی ولو می شدیم. البته اطرافمون افراد دیگری هم زمین نشین شده بودند.
آدم های مست اصولا کاری به کسی ندارند ولی اینها که توی قطار بودند فقط سرشون گرم شده بود و هنوز مونده بود تا مستی!

مریم پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:19 ق.ظ

آخ جون مسافرت! مسافرت خوبه دوست دارم!
یعنی ارمیا قطارسواری دوست نداشت؟پس دیگه تو هواپیما چیکار خواهد کرد؟؟! همه رو مستفیض میکنه تا ایران!
اونجاها هم که همیشه یه فستیوالی چیزی هست! کلا میخوان مردم یه لحظه هم بیکار نشن!!
دارم فک میکنم قایق رانی هم باید کار جالبی باشه! مخصوصا وقتی رودخانه به یه آبشار برسه!

آره مسافرت خوبه به شرطی که چند نفری هوای یک بچه گریه کن رو داشته باشند!
کلا گاهی میره روی دور گریه کردن و کاری به قطار و اتوبوس و ماشین و هواپیا و جت و موشک نداره! همین طور یک سره میرررررررررررررره .
آره به مناسبت ورود ما به مونیخ فستیوال گذاشته بودن نمی دونستن ما وقت زیادی نداریم ولی خب ما هم دلشون رو نشکستیم و یک سر به غرفه هاشون زدیم.
خدا بیامرزدت اگر از آبشار برنگشتی

فاطیما ی عمه پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:07 ب.ظ

سلام مامان لیلی
حال شما ها و مهمون عزیزتون چطوره؟
اول از همه یه سلام مخصوص به مهمون عزیزتون برسون....
بعد هم خیلی خوبه که رفتین موزه دیدین...
اگه ارمیا جون رو ببری توی مغازه عروسک فروشی و سیسمونی،نه تنها گریه نمی کنه بلکه خوششم میاد... بچه کوچیک که از این موزه ها سر در نمیاره.... مریم کلاس اولی رو هم ببری موزه بهانه میگره. و خسته میشه ...... ارمیا جون که هیچی ....
من از این کشتی ها خوشم اومد... جالب بودن
امیدوارم همیشه پایدار و سرزنده و شاد باشید....

سلام دخترعمه جان عزیز
خدا رو شکر همه مون خوبیم.


ارمیا کاری به مغازه و موزه و پارک و خیابون نداره وقتی بهونه می گیره یک سره ادامه میده و گاهی بغل هم چاره ساز نیست. گاهی دلش خونه و زمین صاف می خواد.
ان شالله قسمت شما هم کشتی سواری بشه
الهی آمین و برای شما هم همین طور

ویولا پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.sadafy.persianblog.ir

چه سفرنامه جالبی من نمیدونستم میشه رو زمین واگن های قطار هم نشست! یه سوالی که برام پیش اومده اینه که چرا اونقدر جدی به اون آقا گفتی به ارمیا دست نزنه؟ مگه اگه دست میزد چی میشد؟
آخه همش تو نظرم میادکه مثلا منم اگه از یه بچه خوشم بیاد شاید بهش دست بزنم یا نوازشی کنم.

بعضی قطارها کف شون موکت هست! معمولا هم روی پله ها و گوشه زمین می نشینند.گاهی همین گوشه کنارها هم گیر نمیاد!!
اینجا روی بچه زیادی حساس هستند و غریبه ها بچه ها رو نوازش نمی کنند. ولی من حساس نیستم. اون آقا چون یک دستش لیوان آب جو بود دلم نمی خواست انگشتش به صورت ارمیا بخوره.

ماری پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 07:38 ب.ظ http://ahomeincalgary.blogfa.com/

سلام لیلی عزیزم
کارت رو خیلی پسندیدم دختر، منظورم همون جدیتت در برخورد با اون آقاهه بود. همیشه آدمهایی که روی اعتقاداتشون محکم وایمیسن برام بسیار ارزشمند و جالبن. آرزو میکنم من هم روزی مثل تو یه مامان محکم و معتقد برای کوچولوی آینده ام باشم.

سلام خانومی عزیز
با ارمیا که بیرون میریم معمولا پیرزن ها بهش ابراز علاقه می کنند و نوازشش می کنند ولی من نمی تونم اجازه بدم که کسی که دستش بطری آب جو هست پسر من رو نوازش کنه
ان شالله که تو هم مادری ارزشمند و ارزش دوست برای فرزندت خواهی بود.

پیمان جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:31 ق.ظ

سلام، خوش بحالتان که نزدیک اینجور مراکز علمی و جالب هستین و میتوانین از اونها بازدید کنین، من عاشق هواپیما و هوانوردی هستم کاش از قسمت هواپیمایی موزه هم بازدید میکردین.به همت شما هم درود که با بچه کوچک و بدون ماشین میرین مسافرت ...
با تشکر

سلام
نزدیک بودن و همت کردن دو تا مقوله ی جداست و البته خرج کردن. ما از 80% موزه بازدید کردیم یعنی داشتن لامپ ها رو خاموش می کردن و ما مجبور شدیم اونجا رو ترک کنیم.از نظر زمانی فقط یک موزه رو می تونستیم ببینیم و ما هم موزه صنایع خرد رو انتخاب کردیم که متنوع باشه که البته شامل هواپیما و موشک و ماهواره هم بود. موزه هواپیما رو تخصص نداشتیم.
اینجا بدون ماشین سفر کردن خیلی هم سخت نیست چون با قطار حمل و نقل نسبتا راحت هست. ممنون

تیارا جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:27 ب.ظ

همه به من میگن برو این موزه رو ببنین اما متاسفانه هنوز وقت نکردم.

آدم وقتی بدونه یک چیزی یا مکانی دم دستش هست برای دیدنش کم همتی می کنه.ان شالله که فرصت کنی و بری. ولی اگر خواستی بری از صبح برو با کوله بار خوردنی

تیارا جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:33 ب.ظ

رودخونه منظورتون رود ایزار هست دیگه ؟ من عاشق ایزارم به خصوص اگه از ایستگاه ایزار تور بیرون بیای و رود رو ببینی ، معرکه است

بله درسته.ما از همون ایستگاه خارج شدیم. رودخانه و پل زیبایی است

زینب(همیشه بهار) جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.bahary72.blogfa.com

سلام لیلی جون
ان شاالله همیشه به گردش ومسافرت براتون باشه
چه جالب که بهش گفتین دست نزن به ارمیااونم معذرت خواهی کردشایدبرانوشیدنی بوده
مرسی بابت عکساچه کشتی های بامزه ای

سلام خانومی
ان شالله دوباره قسمت بشه بریم مسافرت ولی اینبار به مقصد ایران
بله درست حدس زدی. چون اون دستش لیوان آب جو بود دلم نخواست به پسر من دست بزنه
ان شالله یک روز ناخدای یک کشتی بشی!!

babaii جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:01 ب.ظ

سلام و صدتا سلام
ممنون از گزارش دقیق و مفیدتان
همت و جدیت شما در برنامه ریزی و مسافرت و بازدیدها
تحسین برانگیز است.
انشاله همیشه در پناه حق موفق و موید باشید

سلام و هزاران سلام
ممنون. ان شالله با هم بریم سفر دور دنیا

فهیمه جون جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:27 ب.ظ

سلام مادرپراقتدار.احسنت.
چه جالب که جای کالسکه جداست وچه جالب که موکت داره وه جالب که اونجا میشه وسط واگن رو زمین نسشت.سلام به مهمونتون برسوند.چه جالب که میتونین با موبایل عکس بگیرین توموزه.اینجاگاها برخوردمیشه.برای بیرون بردن ارمیاباخودتون چندعددوسایل بازی ببرین.گاهی توپ نرم جواب میده وباعث ارامش میشه.
بنظرم اونجا باخلاقیت گدایی میکنن.یعنی باحفظ ابرو وشخصیت مثل اون دلقک.ارزش زیادی داره.
إإإإإإإإ.راستی بسامه جون کو.عروس خانوم؟
راستی لیلی جون عکس دکوراسبون روبرام میل بزنیدلطفا

سلام بر دوست همیشه حاضرم.
خب موزه میره آدم که تماشا کنه و با خودش عکس یادگاری ببره. البته این وسایل حساس نبودند که اجازه عکس برداری نداشته باشه. موزه هایی که اشیاء عتیقه هستند گاهی اجازه عکاسی داده نمیشه.
ای بابا این پسر کلی اسباب بازی داره توی کالسکه ولی بعضی وقت ها دلش جیغ زدن می خواد و کسی نباید مانعش بشه
البته گداهای بی کلاس و ژنده پوش و بی هنر هم هستند. اینها زرنگهاشون هستند.
عکس های دکور مغازه ها منظورم بود که ان شالله کم کم می ذارم

سیمرغ شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:49 ق.ظ http://http://janemoshtagh.mihanblog.com/

سلام .ماشاالله به پسر خوشکلتون.
اگه تونستید از اتاق تعویض پوشک هم عکس بذارید چون تو ایران وجود نداره

سلام. خیلی ممنون
ان شالله این دفعه از اتاق مادر و کودک شهرداری عکس می گیرم

بسامه شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:35 ق.ظ

اقا کسی که لیوان اب پرتقال دستش باشه قبوله؟ اب انبه چی؟ من مدام یه لیوانی .. ماگی.. استکانی چیزی دستمه ها.. از الان گفته باشم که ارمیا رو بغل می کنم فشارش هم میدم
من که کلا بدم میاد یه اقای غریبه بخواد با ادم سرصحبت باز کنه برخوردت رو تحسین می کنم.. کاش میتونستی یه بادمجونی می کاشتی زیر چشمش
عاقا یکی از کشتی ها رو بهمون می دن؟ اصلا من ترکم.. همه اش یه جا چند؟

بله عزیزم. این مواردی که شما اسم بردی مشکل نداره. مشکل اصلی آّ جو و مشروبات الکلی است. اصلا بیا ارمیا رو بردار یکی دو ساعت ببرش بچرخونش بعد بیا تحویلش بده. فقط ما بچه گریان تحویل میدیم باید خندان تحویل بدی!
من هم خوشم نمیاد. خوشبختانه بیشتر خانم ها و پیرزن ها به بچه ها ابراز علاقه می کنند.
من هم خواستم یک کشتی بخرم ولی گفتن باید گواهینامه ناخدایی داشته باشی تا بهت کشتی بفروشیم!

نرگس یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 03:06 ب.ظ

ممنون از همت عالی تون برای سفر و پذیرایی از مهمون عزیز، از نگهداری بچه گریه کن دوست داشتنی، و گزارش و عکس های زیبا!
لازم به ذکره که من توی ترمینال جنوب اتاق مادر و کودک دیدم. توی قطارهای پردیس هم هست و ...

ممنون از تشکر زیباتون
ولی بچه وقتی خیلی گریه می کنه آدم می خواد گریه کنه دیگه به بعد دوست داشتنی بودنش فکر نمی کنه.
عبارت لازم به ذکره خیلی بامزه بود.

لیلی دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:46 ق.ظ http://www.lgh67.blogfa.com

سلام به هم اسم خودم. لیلی جون البته ببخشید که بی اجازه وارد خونه وبلاگیت شدم و مطالبتو خوندم.خیلی زیاد از وبلاگت خوشم اومد و کلی اطلاعات گرفتم .والبته دوست خوبم خوشحال میشم اجازه لینک دادن رو به من بدی و به خونه منم سر بزنی .در مورد ارمیا که فک کنم همه بچه ها همین طورین و گاهی اصلا با ما سازگار نمیشن تحت هیچ شرایطی.لیلی جون در مورد ایران ازت سوال نمیپرسن و کلا دیدگاهشون در مورد کشورمون چیه ؟خوشحال میشم سر بزنی یادت نره ها

سلام هم نام جان. اختیار دارین نوشته های مجازی عمومی است در خونه باز هست خوش اومدین. لینک کردن اجازه نمی خواد خانم خوش سلیقه
یعنی امیدی به بهبود ارمیا نداشته باشم؟ هیچ راهی نداره؟
چرا گاهی آدم ها می پرسند در مورد کشورمون ولی امروزه اینترنت و تبلیغات و تلویزیون هست هر کس بخواد از دید دیگه ای ببینه گاهی سوال می کنه. بستگی داره از کی سوال رو بپرسن!

مامان شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 05:11 ب.ظ

خیلی خوبه که خودت روانلاین نگه میداری.وذهنت رو فعال وافرین به دختر شجاعم

ممنون مامان جون مهربونم

radin.sadr شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:37 ب.ظ

Besiar ziba va kamel

قابل شما رو نداره.
فکر کنم شما به این موارد علاقمند هستین که روشن شدین؟

zizi شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام عکساتون قشنگه .لیلی جان.توضیحات هم خوبه

سلام
خواهش می کنم.
خوشحالم که کامنت شما رو دیدم

فوتون چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:12 ب.ظ

تو، روحیه ات انقلابیه
پرورشش بده
از فرصت ِ بودن تو خارج، استفاده کن


+راستی من خیلی در زمینه مشروبات و اینا آماتور هستم. آب جو حرامه؟اونوقت با شراب چه فرقی داره؟

چی رو پرورش بدم؟ بعد چیکارش بکنم وقتی پرورونده شد؟
بله عزیزم حرام است. شراب از انگور به دست میاد آب جو از تخمیر جو. من هم همین قدر بلدم. دیگه فرق مزه و خاصیت و الکل و این چیزهاش رو نمی دونم.

مهتاب چهارشنبه 2 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:48 ب.ظ

بسیار عالیه همت شما وبرنامه ریزی شما هم

تا دیگران رو شرکت بدید در سفرتون

ممنون متشکر

خواهش می کنم. من سعی می کنم دیده هاو شنیده هام رو با دیگران شریک بشم تا از تجربیات هم استفاده کنیم.

فوتون پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:22 ق.ظ

آدم انقلابی می دونی یعنی چی؟

من تعریف شما رو از آدم انقلابی نمی دونم چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد