زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

افطاری در میدان شهر

عید همگی مبارک. ان شالله که خداوند عیدی بنده نوازانه ای در حد مهمان نوازی کریمانه اش در ماه رمضان به همه مان عطا کند.

از دیشب که ماه رمضان تمام شد و برنامه شب بیداری ما به اتمام رسید ارمیا نمی خواد قبول کنه که شب رو باید بخوابه و هنوز اصرار داره که سحری رو به دست ما بده بعد بخوابه. از بس این بچه وظیفه شناس هست دیشب تا ساعت 2:30 بیدار بود و هی نق می زد که چرا چیزی نمی خورین خلاصه تغییر فاز ایشون که یک چهارم عمرش رو با ماه رمضان سپری کرده سخت می باشد.

 برای دوستانی که امسال خواننده این مطالب شدند یک توضیح مختصری از افطاری های مسجد ترک ها اضافه کنم. در این مسجد که به دولت ترکیه وابسته هست چندین سال هست که ماه رمضان برنامه افطار دارند و گاهی آشپز مخصوص از ترکیه می آید. در این افطاری همه مسلمانان از گروه ها و کشورهای مختلف شرکت می کنند و هر کس هم بخواهد می تواند بانی شود. معمولا افرادی که پایه ثابت مسجد هستند یعنی برنامه های نماز جمعه رو شرکت می کنند بانی های همیشگی هستند. در سفره افطاری ها مسلمانان آفریقایی و عرب زبان و اروپایی و شرق آسیا مثل بنگلادش و اندونزی و پاکستانی و ... و همین طور دانشجویان مختلف دور هم می نشینند. یک بار من در نماز جمعه یک سرباز آمریکایی با لباس فرم ارتش را دیدم ولی نمی دونم افطار هم میاد یا نه. معمولا گاهی افراد دوستان و همسایگان غیرمسلمانشان را هم دعوت می کنند و آنها بعد از افطاری خوردن به تماشای برنامه نماز و قرآن خوانی می روند و کلا متعجب از حال و هوای صمیمی و جیغ و داد بچه ها اون هم به مدت یک ماه و هر شب می شوند. گاهی هم افرادی از شهرداری می آیند. پارسال خود شهردار اومد و یک سخنرانی کوتاهی هم بنمود. امسال هم یک آقایی با دو تا همراه اومد که فکر کنم رئیس واحد خارجی های شهرداری هست(مسئول صدور و تمدید ویزا) جالبش هم این بود که موقع افطار رسید و رئیس هیئت مدیره مسجد وامام جماعت پا شدند باهاش سلام و علیک کردند و نشستند به خوردن و اون هم رفت توی صف ایستاد و غذاش رو گرفت و اومد سر میز اونها نشست. بعد از افطار و دعای بعد از غذا که امسال چند بار برای فلسطین هم دعا کردند(دعا به ترکی است و من نمی فهمم) هر کس یک گوشه کار را می گیرد. بچه ها لیوان های یک بار مصرف را جمع می کنند و نوجوانان میز ها را دستمال می کشند و خلاصه هر کس که بتواند مشارکت می کند. هر شب هم میز و نیمکت ها را جمع می کنند و گوشه حیاط می چینند.

در نماز خواندن هم همه کنار همه گروه های مسلمانان از کشورهای مختلف و عقاید کمی متفاوت(شافعی و مالکی و ...)  می ایستند و گه گاه سخنرانی کوتاهی هم بعد از نماز دارند که البته به ترکی است و گاهی به آلمانی ترجمه می شود.

شب آخر ماه رمضان هم افطار در یکی از میادین شهر و مهمان انجمن بین مذاهب بودیم. البته غذا رو همون ترک ها پخته بودند ولی افراد مختلف از انوع مذاهب آمده بودند. ما متاسفانه دیر رسیدیم و سخنرانی اولیه رو از دست دادیم.ولی کسانی که زیر چادر که به حالت سن مانند درست شده بود نشسته بودند بعضا نمادهای مذهبی با خودشون داشتند.بعد از افطار هم امام حجه با صدای خوش اذان گفت و با گروهی از مردها زیر چادر نماز جماعت مغرب رو برپا کردند و بقیه به تماشا ایستاده بودند و بعضی ها با موبایل فیلم می گرفتند!

صرف غذا به صورت ایستاده طوری که نمی شد روی چمن های خیس نشست برای ما مشکل بود. البته برای آلمان ها ایستاده بودن به مدت طولانی امری عادی هست. دیگه شب آخر بود و با هم خداحافظی کردیم. آدم دلش می گیره وقتی به یک جمع یک ماه اخت شده باشی و حالا بخوای ازشون جدا بشی مخصوصا برای غریبان و دور از خانواده و فامیل و دوستان که به همین جمع های بی هم زبان دلخوش کرده اند.

عکس های زیر از مسیر خانه تا مسجد گرفته ام. دو راه راحت تر برای رفتن به مسجد هست که یکی از کنار گورستان بزرگ شهر می گذرد و دیگری از کوچه پس کوچه های قدیمی. شهر ما یکی از شهرهای مهم مذهبی در قرون وسطی بوده است که الان هم پر از نمادهای مذهبی است.تعداد عکس ها زیاد است و به مرور آن ها را می گذارم.


مجسمه مسیح مصلوب


مجسمه مادر و کودک با پرچم آلمان!


به نظر تمثال یک فرشته است


نمای خیابان که نزدیک غروب خلوت است. سمت راست یک کلیسا و سمت چپ بانک


یک ساختمان جلوی قبرستان


باز هم مسیح مصلوب. این مجسمه در چهارراه نزدیک خانه است و روزی دوبار ایشان را می دیدیم.


خانه قدیمی و مجسمه مادر مقدس. گلدسته های یک کلیسا از دور

عکس ها ادامه دارد...