زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان
زندگی پر از خاطره است...

زندگی پر از خاطره است...

خاطرات زندگی من در آلمان

ماه رمضان و مسجد

اگر بخوام از این روزهای مسجد رفتنمون بنویسم حرف زیادی نیست چون ارمیا تموم مدت بهونه می گیره و ما سریع به سمت خونه حرکت می کنیم و خیلی فرصت نشستن و حرف زدن و کنکاش!! نیست.در توضیح مسجد برای دوستان امسالی مون بگم که مسجد مال ترک هاست که کل ماه رمضان را افطاری می دهند و مسلمانان گروه های مختلف و غیرمسلمانان در آنجا دور هم جمع می شوند. امسال به خاطر کالسکه مجبوریم با اتوبوس بریم و چون وقت افطار ساعت 9:30 برای ترک ها و 9:50 برای ماست اتوبوسِ شب حساب میشه و برگشتنش هم دیگه بدتر! میشه ساعت 10:30 به بعد. در شب ساعت های حرکت اتوبوس به یک ساعت یک ساعت کاهش پیدا می کنه و ما ترجیح میدیم قسمتی از مسیر رو پیاده بریم تا منتظر رسیدن اتوبوس اون خیابون بشیم.اتوبوس اون قسمتی که پیاده میریم عجیبه. یعنی توی جدول ساعت های اتوبوس ها نوشته نیم ساعت قبل از ساعت مورد نظر با این شماره تماس بگیرین!! در واقع اتوبوس نیست و تاکسیِ خطی حساب میشه. کارمند اتوبوس رانی گفت که با همون بلیط اتوبوس می تونین از تاکسی به صورت مجانی استفاده کنین! ولی بچه ها که تو مسجد  دیدیمشون گفتن مجانی نیست. حالا در هر صورت به درد ما هم نمی خورد چون با کالسکه که نمی تونیم از تاکسی استفاده کنیم. بنابراین یک پیاده روی شبانه نصیب ما میشه. البته کلا که شهر ما خیلی کوچیکه و سر و تهش با دو ساعت طی میشه.
شب قبل دانیلا رو دیدم.( همون خانم آلمانی که شوهرش اهل آلبانی است و مسلمان شده) از دیدن ارمیا ذوق کرد و تبریک گفت و با گریه های ارمیا خاطرات بچه داری خودش زنده شد! بچه های دانیلا حدودا 9 و 13 ساله هستند و دانیلا الان دانشجو هست، گفت که امسال ارشد رو شروع کرده(یعنی کارشناسی رو پارسال تموم کرده). رشته اش هم ارتباط بین مذاهب یا یه چیزی شبیه این هست(وقتی دانیلا داشت صحبت می کرد من در حال قدم زدن برای ساکت کردن ارمیا بودم و یک در میون جمله هاش رو می شنیدم!) خوبی درس خوندنش این هست که بچه هاش دیگه کوچیک نیستن که نیاز مداوم به مادر داشته باشند. درسی هم که الان داره می خونه برای کار پیدا کردن و ارتقاء شغلی نیست از روی علاقه داره می خونه و هدفش افزایش اطلاعات خودش هست با توجه به این که خودش با مسیحیت و اسلام آشنایی خوبی داره کلاس ها براش مفید هست. می گفت دوباره این ترم کلاس زبان عربی دارم. پارسال هم کلاس عربی می رفت و می گفت زبان سختیه. چون امتحانشون قسمت شفاهی داره و باید به زبان عربی صحبت و اظهار نظر بکنند براش سخت بود. ان شالله دوباره ببینیمش و ارمیا هم اجازه صحبت بده بیشتر راجع به رشته اش می پرسم.
این متن کوتاه(متن زیر) و عکس ها مال دو سال پیش هست. از توی چکنویس های وبلاگ پیدایش کردم.

"سر راه رفتن به مسجد یک گورستان بزرگ هست و از آنجا که هیچ کدوممون تا حالا قبرستان مسیحی ها رو ندیده بودیم رفتیم بازدید اهل قبور. دم در کلی ماشین پارک بود و دو تا خانوم داشتن گلدون های مختلف رو از صندوق عقب ماشینشون به چرخ دستی حمل می کردند تا ببرن برای قبر مرده شون. این گورستان قدیمی و بسیار بزرگ هست و چند تا سالن و ساختمان و یک کلیسای بزرگ هم دارد."

می دانید که در برخی کشورها مرده ها را قبل از خاکسپاری آرایش ملایمی کرده (برای طبیعی نشان دادن چهره رنگ پریده جسد) و لباس های شیک می پوشانند و در خانه اش یا کلیسای گورستان در تابوت می گذارند و خانواده و دوستان و اقوامش برای وداع با او جمع می شوند. در برخی کشورها خانواده میت شب تا صبح کنار جسد می مانند و یا وقتی دفنش کردند در گورستان کنارش می مانند. بیشتر از این اطلاع ندارم که چی میشه